دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

دستهایت . . .

 



دستهایت
را اجاره ای نمی خواهــــــــم

دستهایت را تا همیشه میخواهم .

منتظر. . .

 

آدمی که منتظر است هیچ نشانه ای ندارد

هیچ نشانه ی خاصی ندارد

فقط با هر صدا برمیگردد


بعضی وقتا بعضی ادم ها باید برن اینم قانون نانوشته اجرا شده دیوان

چه آشنایانی که غریب میشوند و چه غریبه هایی که آشنا میشوند


چه لحظات شیرینی وقتی دل میگیره اشکات میخوان سرازیر بشن بغض دوست داره بترکه بلند صدا کنی دوستت دارم اما میدونی که نمیاد

حافظ هزازان غزل نوشتم فرهاد کوه های دنیا رو کندم بازم نیامد

دلم کویر بود گلستان وجودش به دلم تابید اما رفت

ترس از کویر ندارم دلخوشی به گلستان ندارم از افت ها نمیترسم از بی ابی هراسی ندارم وقتی نباشی

دست و پا زدم هزازن بار در خودم مردم بازم نیامد

تقاص کدام گناه رو بدهم ناقوس کلیسا صدایی دیگر نده دلم سازش غم است

بارن به کدامین شوق میباری؟ اشک هایم میبارد چون باران بهاری

دلم خزانش هزاران بار از خزان پاییز غم انگیز تر

باور ندارم رفتنت را

بگویم بمان اما میدانم باید بروی

روزگار تلافی کدام روزهای خوش را از من پس میگیری؟

دیگر زورم به روزگار نمیرسد

اهسته میگویم برو زندگی کن در لحظات خوشت دست در دست یارت بلند فریاد کن خدایا تویی پناه بی پنایان

وقتی دلت گرفت اهسته بگو در این دنیا هست از من بدتر

چه ظرف های چینی که میشکند و ادم ها بند میزنن پس حرمت دل های شکسته کجاست؟

بعضی وقتا حس میکنم خدا تو هم دلت شکسته

تمام ارزو هایم با رفتنت مردن

تنها یک ارزو زنده در دلم شوق در سرم میگوید خدایا به تو میسپارم تمامی بودنم را .....

قانون . . .

 

 

قانون تو تنهایی من است


و تنهایی من قانون عشق


و عشق ارمغان دلدادگیست


و این سرنوشت سادگیست !


چه قانون عجیبی


چه ارمغان نجیبی


و چه سرنوشت تلخ و غریبی


که هر بار ستاره های زندگی ات را


با دستهای خود


راهی آسمان پر ستاره’ امید کنی


و خود در تنهایی و سکوت


با چشمهایی خیس از غرور


پیوند ستاره ها را به نظاره بنشینی


و خموش و بی صدا


به شادی ستاره های از تو گشته جدا

دنیای شیشه ای. . .

 

 

 

 

همیشه تصور کن توی یه دنیای شیشه ای زندگی میکنی

  پس مراقب باش به طرف کسی سنگ نندازی

  چون اول دنیای خودتو می شکنی.

کی میفهمه؟

میگن بچه هستش نمیفهمه

میگن جوان هستش نمیفهمه

میگن بابا پیره سنی ازش گذشته نمیفهمه درک نمیکنه

ای بابا پس کی تو این دنیا میفهمه؟

چرا لحظه ایی که ادم ها میمیرن همه میگن میفهمید

تا کی .....


مرگ صدا

صدایم را خودم اعدام میکنم

تنم را شما کالبد شکافی کنید

قلبم را از سینه بیرون بکشید و ان را به هزارن تکه های

غیر مساوی چون عدالتتون تقسیم کنید

زبانم را بسوزانید تا به مانند ایمان شما اثری از آن باقی نماند

چشمانم رو سالم بگذارید تا ببینم بعد از مرگ من هم

دنیا باز همچنین باقی خواهد ماند

دستانم را به لاشخورهای جوان بدهید

پاهایم را به کفتاران پیر دهید

تار موهایم را در جشن تولد نوزادان به دنیا نیامده فرش کنید

مطمئن شوید که از من دمی بر نیاید

وگرنه باز هم فریاد خواهم کشید لعنت بر شرافت


سیب ( شعر زیبای حمید مصدق و پاسخ فروغ فرخزاد به وی )


در گفتگوی با خدا نوشته ی ریتا استریکلند خوانده ام وقتی وی از خدا می پرسد :

به عنوان خا لق انسانها می خواهید آنها چه درسهایی اززندگی بگیرند؟؟

خداوند چند نکته برای وی بیان می کند که یکی از آنها این است که :

یاد بگیرند که می شود دونفر به موضوعی واحدنگاه کنند وآن را متفاوت ببینند .

به راستی گاه واقعیت با آن چه ما می اندیشیم بسیار تفاوت دارد 

باید از زاویه فرد مقابل به مسائل کرد و بعد قضاوت نمود ...

شعر زیبای حمید مصدق و پاسخ فروغ فرخزاد به وی

تقدیم به شما

برای آنکه گاهی دوباره فکر کنیم

 


حمید مصدق خرداد  ١٣۴٣
تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت
............................................................................................
پاسخ زیبای فروغ فرخزاد
من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را ...
و من رفتم
و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت

دوازده پیــــام . . .

 

دوازده پیــــام از عشـــــــق  

 

 

تقدیم به متولدین دوازده ماه سال   


 

 

 

متولدین فروردین
که به جهان بیاموزید که عشق "معصومیت" است و از جهان بیاموزید که عشق "اعتماد" است.

متولدین اردیبهشت

که به جهان بیاموزید که عشق "صبر و تحمل" است و از جهان بیاموزید که عشق "بخشش و گذشت" است.

متولدین خرداد
که به جهان بیاموزید که عشق "آگاهی" است و از جهان بیاموزید که عشق "احساس" است.

متولدین تیر
که به جهان بیاموزید که عشق "فداکاری" است و از جهان بیاموزید که عشق "آزادی" است.

متولدین مرداد
که به جهان بیاموزید که عشق "شور و نشاط" است و از جهان بیاموزید که عشق "فروتنی" است.

متولدین شهریور

که به جهان بیاموزید که عشق "نیاز" است و از جهان بیاموزید که عشق "کمال" است.

متولدین مهر
که به جهان بیاموزید که عشق "زیبایی" است و از جهان بیاموزید که عشق "هماهنگی" است.

متولدین آبان
که به جهان بیاموزید که عشق "هیجان" است و از جهان بیاموزید که عشق "تسلیم شدن" است.

متولدین آذر
که به جهان بیاموزید که عشق "صمیمیت" است و از جهان بیاموزید که عشق "وفاداری" است.

متولدین دی
که به جهان بیاموزید که عشق "عقلانی" است و از جهان بیاموزید که عشق "از خود گذشتگی" است.

متولدین بهمن
که به جهان بیاموزید که عشق "اغماض" است و از جهان بیاموزید که عشق "یگانگی" است.

متولدین اسفند
که به جهان بیاموزید که عشق "رحم و شفقت" است و از جهان بیاموزید که عشق "همه چیز" است.

به سلامتیـــــــــــــــــــــــه....

 

به سلامتی‌ اون پسری که وقتی‌ تو خیابون نگاهش به یه دختر ناز و خوشگل میفته

بازم سرشو میندازه پایین و زیر لب میگه: اگه آخرشم باشی‌... انگشت کوچیکهٔ عشقمم نیستی

به ســـــــلامتی اون دختـــــری که وقــــتی توو خیـــابون یه لکــســس بـــراش بوق میــــزنه......

ســـرشــــو مـــیندازه پاییـــن و زیــر لـــب میـــگه : " اگــــه 730 هـــــم داشـــــته باشی ،

چــــرخ پـــراید عشـقمم نمیشی......

"اهسته تر بیا "

 

اهسته تر بیا

غوغا نکن که دلم

با شور دردناک نفس های گرم تو

بی تاب می شود.

اهسته تر بیا٬دلواپسم نکن٬

برای خاطره بازی

فرصت٬ همیشه هست.

 

وقتی تو می رسی!!!

احساس می کنم٬

سکوت می شکند٬

ثانیه ها گرم می شوند٬

فاصله٬از لای  انتظار پنجره

فرار می کند

اغوش می شود تمام تنم٬ از نگاه تو٬

جایی برای کلامت نیست٬

خاطره٬خود با تمام انچه که هست٬

میان چشم های عاشق ما٬

 حرف می زند

و ارام

برگ می خورد٬

 

 وقتی تو می رسی!!!

زندگی٬با تو می رسد

لبخند٬با تو می رسد

احساس می کنم

جایی٬میان پلک های مدام اضطراب

برای ما ساخته اند.

احساس می کنم

ما را درون هاله ای از عطر و ارزو

انداخته اند.

 

وقتی تو می رسی !!!

عاشق تر از همیشه ی حرف ها٬حرف می زنم

شیرین تر از همیشه ی بغض ها٬بغض می کنم.

 

وقتی تو مرسی!!!

من ٬به تمام انچه دوستش دارمش

می رسم...!