آغوش

من فقط به آغوشت نیاز داشتم، همان چیزی که دریغش کردی...

دست هایت...

دنیای من بین بازوان تو خلاصه می شود،در همان لحظه ای که دستت را بین موهایم حرکت می دهی و من هر بار دوباره عاشق می شوم...

دل تنگی

دلم برای روزهایی که بدون بوسه شب نمی شدند ،تنگ شده.برای روزهایی که اسمم را با جان صدا می کردی.برای روزهایی که دوستم داشتی دل تنگم.

این روزها کنار تو دیگر عشق را حس نمی کنم.کنار تو دیگر آن آدمی نیستم که می توانست خورشید را هم فتح کند،این روزها از تو می ترسم.از تو که با تغیّر نگاهم می کنی و با چشمهایت به موهایم اشاره می کنی.از تو که دستت را دور کمرم حلقه نمی کنی و با فاصله از من حرکت می کنی،از تو که ماه هاست جمعه ها قبل از من بیدار نشده ای.

این روزها را به امید بازگشتت شب می کنم،دلم برایت تنگ شده.نکند دیگر هیچ وقت برنگردی...

اشتباه

گاهی باید نشست و از دست دادن را تماشا کرد.تلاش و تقلا برای به دست آوردن همیشه هم خوب نیست.گاهی باید کنار کشید و گفت:"هر چه پیش آید خوش آید!"

با هم

آغاز فصل ها را با تو و در کنار تو دوست دارم.من یقین دارم  در کنار هم به هرچه بخواهیم می رسیم.غیر ممکن برای ما وجود ندارد.