دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

مرگ صدا

صدایم را خودم اعدام میکنم

تنم را شما کالبد شکافی کنید

قلبم را از سینه بیرون بکشید و ان را به هزارن تکه های

غیر مساوی چون عدالتتون تقسیم کنید

زبانم را بسوزانید تا به مانند ایمان شما اثری از آن باقی نماند

چشمانم رو سالم بگذارید تا ببینم بعد از مرگ من هم

دنیا باز همچنین باقی خواهد ماند

دستانم را به لاشخورهای جوان بدهید

پاهایم را به کفتاران پیر دهید

تار موهایم را در جشن تولد نوزادان به دنیا نیامده فرش کنید

مطمئن شوید که از من دمی بر نیاید

وگرنه باز هم فریاد خواهم کشید لعنت بر شرافت


نظرات 3 + ارسال نظر
طناز دوشنبه 2 آبان 1390 ساعت 17:08

درمورداین متن نظرخاصی ندارم .حس غم بهم میده .اما عاشق این قطره های شبنمم. وعاشق آدمای مهربون

مطلب اخر از دل غمگین امده شاید همراه خودش غم داشته تو خودتو ناراحت نکن فدای شما

آرام پنج‌شنبه 5 آبان 1390 ساعت 12:22 http://ghasam.blogsky.com

سلام.

نوشته های خودته؟ اگه مال خودته باید بگم عالی مینویسی.

به وبلاگ منم سر بزن.

فعلا.

اره ارام جان مال خودمه ممنون از شما

[ بدون نام ] شنبه 28 آبان 1390 ساعت 14:01

بر تمام قبر های این شهر
بوسه بزن
شاید به یاد بیاوری
کجا مرا جا گذاشتی...
من در تنها ترین قبر این شهر خفته ام
صدای کلاغها را می شنوی؟
دارند برایم فاتحه می خوانند.....!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد