دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

حس زیبا

 

 

 

                 خدا آن حس زیباست؛                     

  که در تاریکی صحرا؛
                            زمانی که هراس مرگ می دزدد سکوتت را؛
                   یکی همچون نسیم دشت میگوید:
                 کنارت هستم ای تنها... 

واقعیت شگفت انگیز درمورد عطسه۱۱

واقعیت شگفت انگیز درمورد عطسه

 




عطسه با چه سرعتی حرکت می‌کند؟ آیا رابطه جنسی و نور‌ آفتاب عطسه می‌آورد؟

سامان معمولاً نه فقط یکبار، نه دوبار، بلکه سه بار پشت سر هم عطسه می کند. به محض اینکه وارد اتومبیل می‌شود، اگر هوای بیرون آفتابی باشد عطسه‌اش می‌‌‌گیرد. پدرش هم همینطور است. وقتی یک آدامس نعنایی دهانش می‌اندازد هم وضع همینطور است.

سامان که 30 سال دارد، تنها کسی نیست که این وضع را دارد. خیلی‌ها در زمان‌های خاص عطسه‌شان می‌گیرد—مثلاً بعد از ورزش کردن، برداشتن ابرویشان، زیر نور آفتاب، یا حتی بعد از رابطه جنسی.
 

1212.jpg
 

در زیر به دلایل اینکه چرا در زمان‌های عجیب عطسه‌مان می‌گیرد اشاره می‌کنیم.

1.       عطسه کردن از اعصابتان شروع می‌شود. این را نیل کائو متخصص آلرژی و آسم در مرکز آسم و آلرژی گرین ویل می‌گوید.

او اینطور توضیح می دهد که سیستم عصبی همه افراد به یک طریق یکسان سیم‌کشی شده است اما پیام‌هایی که در طول این عصب‌ها حرکت می‌کنند، راه‌های متفاوتی برای رفت‌و‌آمد به مغز انتخاب می‌کنند و همین مسئله باعث می‌شود عادت عطسه کردن در افراد مختلف متفاوت باشد.

او می‌گوید، "این انتقال عصب‌هاست که به مغزتان می‌گوید که چیزی در بینی شما هست که باید بیرون بیاید!"

2.       عطسه کردن از بدنتان محافظت می‌کند. دکتر کائو می‌گوید، "عطسه کردن بخش مهمی از فرایند ایمنی بدن است که کمک می‌کند سالم بمانید.

عطسه با پاک کردن بینی از باکتری‌ها و ویروس‌ها از بدنتان محافظت می‌کند. وقتی چیزی وارد بینی شما می‌شود یا با محرکی روبه‌رو می شوید که مرکز عطسه که در پایین ساقه مغز قرار گرفته‌است در مغزتان را تحریک می‌کند، پیام‌هایی سریعاً برای بستن گلو، چشم‌ها و دهانتان فرستاده می‌شود. سپس، عضلات سینه‌تان شدیداً منقبض می‌شوند و بعد عضلات گلویتان به سرعت باز و آزاد می‌‌شوند. درنتیجه این، هوا—به همراه بزاق و ماده مخاطی—با شدت از دهان و بینی‌تان بیرون می‌آید. و همین می‌شود که عطسه می‌کنید.

3.       عطسه سریع اتفاق می افتد. عطسه ها با سرعت 100 مایل در ساعت حرکت می‌کنند. یک عطسه می‌تواند 100،000 میکروب را وارد هوا کند.

4.       برداشتن ابرو ممکن است موجب عطسه شود. برداشتن ابرو روی عصبی در صورتتان که مسیر بینی را تامین می‌کند اثر می‌گذارد. و درنتیجه عطسه می‌کنید.

5.       هیچوقت در خواب عطسه نمی‌کنید. وقتی می‌خوابید، اعصاب عطسه هم می‌خوابند—و این یعنی وقتی خوابید معمولاً عطسه نمی‌کنید.

6.       ورزش ممکن است عطسه‌تان بیندازد. دکتر کائو اعتقاد دارد که ورزش موجب عطسه کردن می‌شود. او می‌گوید، وقتی بیش از حد به جسمتان فشار می‌آورید، تنفستان زیاد می‌شود و درنتیجه، بینی و دهانتان خشک می‌شود. به این ترتیب، بینی شما با شروع به ترشح که موجب عطسه می‌شود به این مسئله واکنش می‌دهد.

7.       طولانی‌ترین عطسه: 978 روز که توسط دونا گرفیت از انگلستان به ثبت رسیده است.

8.       نورآفتاب موجب عطسه کردن می‌شود. نورآفتاب باعث می‌شود که یکی از هر سه نفر به عطسه بیفتند. البته حساسیت به نورآفتاب مسئله ای ارثی است—این هم یک چیز دیگر که می‌توانید گردن پدر ‌و ‌‌‌مادرتان بیندازید!

9.       رابطه جنسی هم می‌تواند محرک عطسه باشد. بیشتر از آنچه که فکر می‌کنید اتفاق می‌افتد. محققان باور دارند که تحریک سیستم عصبی پاراسمپاتیک در برخی افراد پیام‌هایی ارسال می‌کند که نه فقط باعث می‌شود این افراد از رابطخ جنسی خود لذت ببرند، بلکه بعد از اتمام آن عطسه کنند.

10.   پرعطسه‌ترین حیوان: ایگوانا. طبق تحقیقات ایگوانا بیشتر از سایر حیوانات عطسه می‌کند. عطسه کردن معمولاً برای بیرون کردن برخی نمک‌های خاص که از محصولات فرعی فرایندهای گوارشی آنهاست اتفاق می‌افتد.

11.   چطور عطسه را متوقف کنید؟ بااینکه هنوز ثابت نشده است اما نفس کشیدن از راه دهان و گرفتن بینی در آن زمان می‌تواند چاره‌ساز باشد.

خرافات مربوط به عطسه

گذشته از این واقعیت‌های عجیب درمورد عطسه، خرافات زیادی هم درمورد عطسه وجود دارد.

بعنوان مثال، درست نیست که وقتی عطسه می‌کنید قلبتان می‌ایستد. وقتی سینه‌تان به خاطر عطسه منقبض می‌شود، جریان خونتان هم موقتاً منقبض می‌شود. درنتیجه، ریتم قلبتان تغییر می‌کند اما توقف نمی‌کند.

و وقتی عطسه می‌کنید کره چشمتان بیرون نخواهد پرید. بعضی افراد موقع عطسه کردن به طور طبیعی چشم‌هایشان را می‌بندند اما اگر بتوانند آنرا باز نگه دارند، چشم‌هایشان بیرون نخواهد پرید! دکتر کائو می‌گوید، "بااینکه فشارخون پشت چشم موقع عطسه کردن کمی بالا می‌رود اما آنقدر زیاد نیست که چشم‌هایتان را از حدقه بیرون کند."

 خیلی‌ها هم عقیده دارند وقتی عطسه می‌کنید باید کاری که مشغول انجام آن هستید را متوقف نموده و صبر نمایید برخی نیز اعتقاد دارند دوستی به ملاقاتتان می‌آید و اگر گربه‌تان عطسه کند باران خواهد آمد.

درمورد گفتن واژه عافیت باشید بعد از عطسه به همدیگر، دکتر وود توضیح می‌دهد که واژه عطسه به یونانی “pneuma” به معنای روح می‌باشد.

او می‌گوید، "دعای خیر عافیت باشید بعد از عطسه از عقاید قدیمی است. در گذشته عطسه را تجربه‌ای نزدیک به مرگ می‌پنداشتند و تصور می‌کردند که دعای خیر روح فرد را از بیرون شدن از بدنش نجات می‌دهد و از وارد شدن شیطان به بدنش جلوگیری می‌کند."



 

کامنت شما نشانه دقت شما و دیده شدن منه
 
http://www.my-space-comments.com/happyhippo.gif
اگر نظر ندادی؟

خدایا پناهم تویی..............................................

 

- پسر جهنمی,میثم تمار,ملودی ,شهرزاد       مهر      ,تنها بانو ترنم عشق و محبت,عمو محمود 0,اشک ِ ابر ,نوشین ن,عمه  ,فهیمه ص,هژیر ,یلدا محمدی,آسیه ب,ترنم محبت,مهسا س,ضحی پاک,ستایش ,خیس ِ باران     ,۩ عسل بانو۩ ,رها دریایی,

خدایا،وقتی جهان هستی با ان عظمتش و ستاره ها

با میلیاردها عبادتشان در محضر تو سر افکنده اند

من چگونه تو را بسرایم؟

خدایا ،خسته ام درمانده در گذره عمر!

راه گریزی برایم نمانده است جز چنگ زدن به رشته پر محبت تو

رهایم مکن

می دانم از کثرت گناهان

عرق شرم از پیشانیم جاری می شود

اما به من گفته اند تو خیلی مهربانی

خدایا،در این تنهایی و در اوج نیاز

بگذار برای تو بمانم و نیازم را برای تو بخوانم

جز راهی که تو نشانم دادی صراط مستقیمی نمی یابم

من غریبه نیستم و ناله هایم با تو از سر حسرت و گناه است

شعرهایت را گم کرده ام و دستانی را که سایبانم بو د ، نمی بینم

تنها پناهم در این وادی وحشت تویی

به اسمانت سوگند می میرم اگر به فریادم نرسی

در این ظلمت، پروانه ی وجودم را به باغ یادت  پر می دهم

مرا سیراب کن از مهر بی پایانت

 

2di4wpl.jpg&sa=X&ei=sV0sTeCLCMuP4QaPxsmTCQ&ved=0CAUQ8wc&usg=AFQjCNGUyfyNeVVbb8TW5RzOoi5B4jbi8w

 


مهربان باش

n282skibpt2d42jx0w.jpg
 
مهربان باش
 
مردم اغلب بی انصاف، بی منطق و خود محورند، ولی آنان را ببخش.
 
اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند، ولی مهربان باش.
 
اگر موفق باشی دوستان دروغین و دشمنان حقیقی خواهی یافت، ولی موفق باش.
 
اگر شریف و درستکار باشی فریبت می دهند، ولی شریف و درستکار باش.
 
آنچه را در طول سالیان سال بنا نهاده ای شاید یک شبه ویران کنند، ولی سازنده باش.
 
اگر به شادمانی و آرامش دست یابی حسادت می کنند، ولی شادمان باش.
 
نیکی های درونت را فراموش می کنند، ولی نیکوکار باش.
 
بهترین های خود را به دنیا ببخش حتی اگر هیچ گاه کافی نباشد.
 
و در نهایت می بینی هر آنچه هست همواره میان "تو و خداوند" است نه میان تو و مردم.
 
دکتر علی شریعتی

داستان فرعون و شیطان

http://bitaunk.persiangig.com/feron.jpg

فرعون پادشاه مصر ادعای خدایی میکرد. روزی مردی نزد او آمد و در حضور همه خوشه انگوری به او داد و گفت اگر تو خدا هستی پس این خوشه را تبدیل به طلا کن. فرعون یک روز از او فرصت گرفت. شب هنگام در این اندیشه بود که چه چاره ای بیندیشد و همچنان عاجز مانده بود که ناگهان کسی درب خوابگاهش را به صدا در آورد. فرعون پرسید کیستی؟ ناگهان دید که شیطان وارد شد. شیطان گفت خاک بر سر خدایی که نمیداند پشت در کیست. سپس وردی بر خوشه انگور خواند و خوشه انگور طلا شد. بعد خطاب به فرعون گفت من با این همه توانایی لیاقت بندگی خدا را نداشتم آنوقت تو با این همه حقارت ادعای خدایی می کنی؟ پس شیطان عازم رفتن شد که فرعون گفت چرا انسان را سجده نکردی تا از درگاه خدا رانده شدی. شیطان پاسخ داد زیرا میدانستم که از نسل او همانند تو به وجود می آید

شرط عشق

   

 

دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد.

نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید.

بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند.

مرد جوان عصا زنان به عیادت نامزدش می رفت و از درد چشم می نالید.

موعد عروسی فرا رسید.

زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهرهم که کور شده بود.

همه مردم می گفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد.

۲۰سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت،

مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود.
همه تعجب کردند.

مرد گفت: من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم.

زمزمه های دلتنگی :

سخن روز

زمزمه های دلتنگی : من اگه خدا بودم اینقدر با شیطون سر آدم ها شرط بندی نمی کردم که همش ببازم

سخن روز

 

 

http://shervin8060.persiangig.com/DARHAM.htm

هی‌ دختر باران!
زیاد این دست و آن دست نکن!
بترس از دلی‌ که دارد پرپر میشود...!!

برای من
...هیچ قراری نمانده هست
.
.

بگو کجای آغوش قرار بگذاریم؟!
بگو
تا عاشقان‌هایم را
بر اندام آب بسایم
می خواهم سر تمام دلتنگی‌‌هایم را
با زلالی رویت ببرم...!!
.............

قلب جغد پیر شکست


جغدی روی کنگره های قدیمی دنیا نشسته بود. زندگی را تماشا میکرد. رفتن و ردپای آن را. و آدمهایی را می دید که به سنگ و ستون، به در و دیوار دل می بندند. جغد اما می دانست که سنگ ها ترک می خورند، ستون ها فرو می ریزند، درها می شکنند و دیوارها خراب می شوند. او بارها و بارها تاجهای شکسته، غرورهای تکه پاره شده را لابلای خاکروبه های کاخ دنیا دیده بود. او همیشه آوازهایی درباره دنیا و ناپایداری اش می خواند و فکر می کرد شاید پرده های ضخیم دل آدمها، با این آواز کمی بلرزد.
روزی کبوتری از آن حوالی رد می شد، آواز جغد را که شنید، گفت: بهتر است سکوت کنی و آواز نخوانی. آدمها آوازت را دوست ندارند. غمگین شان می کنی. دوستت ندارند. می گویند بدیمنی و بدشگون و جز خبر بد، چیزی نداری.
قلب جغد پیر شکست و دیگر آواز نخواند.
سکوت او آسمان را افسرده کرد. آن وقت خدا به جغد گفت: آوازخوان کنگره های خاکی من! پس چرا دیگر آواز نمی خوانی؟ دل آسمانم گرفته است.
جغد گفت: خدایا! آدمهایت مرا و آوازهایم را دوست ندارند.
خدا گفت: آوازهای تو بوی دل کندن می دهد و آدمها عاشق دل بستن اند. دل بستن به هر چیز کوچک و هر چیز بزرگ. تو مرغ تماشا و اندیشه ای! و آن که می بیند و می اندیشد، به هیچ چیز دل نمی بندد. دل نبستن سخت ترین و قشنگ ترین کار دنیاست. اما تو بخوان و همیشه بخوان که آواز تو حقیقت است و طعم حقیقت تلخ.
جغد به خاطر خدا باز هم بر کنگره های دنیا می خواند و آنکس که می فهمد، می داند آواز او پیغام خداست

چترهای باز

گروه اینترنتی درهم | www.darhami.com
 
 
هوا سرد و سوزناک بود و خورشید دل‌ مرده می‌رفت تا به‌ زحمت از لابه‌لای ابرهای آبستن با زمین و زمان خداحافظی کند

 

ـ مردم بی اعتنا به اطراف دست‌هایشان را محکم در جیب فرو برده و یقه‌ها را تا بالای گردن خود پوشش داده بودند و از کنار یکدیگر رد می شدند  

 

نم‌ نمک آسمان اشک می‌ریخت. چترهای باز موجب می‌شد آنها پسر بچه گل‌فروش کنار خیابان را نبینند  

 

چشم‌هایش از شدت سوز پر اشک شده بود و گهگاه بغض در گلویش می‌پیچید

 

ـ امشب بدون حتی یک مشتری ... حتی یک سکه ... چگونه به خانه برود تا عطرنان، مادر و خواهرانش را خوشحال کند؟

 

باد در آن خیابان تنگ و تاریک می‌تاخت و گونه‌ های پسرک را گلگون‌ تر می‌کرد

 

دستان یخ ‌زده‌اش توان پاک‌ کردن اشک‌هایش را نداشت که سایه‌ ای آرام روی شانه اش پایین آمد 

 

 قاصدکی ساده به پسرک لبخند زد 

 

و صدای بوق ماشینی پسرک را از غم بی نانی رها کرد

 

لطفاً دوشاخه گل رز