دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

جملات انرژی بخش از اندیشمندان

2۹ فروردین 89 - 23:47

JesusBaptism_001.jpg

 

جملات انرژی بخش از اندیشمندان

 

معیار واقعی بودن تصمیم، آن است که دست به عمل بزنیم. آنتونی رابینز

اجازه نده ترس تو را فلج سازد. مارک فیشر

افرادی که از ریسک کردن میترسند، به جایی نمیرسند. مارک فیشر

نشاط، آزادی مطلق است. تو حرکت به بالا را آغاز میکنی؛ نشاط به تو بال می دهد تا با آن پرواز کنی. اشو

منشا همه بیماریها در فکر است. ژوزف مورفی

رحمت خداوند ممکن است تاخیر داشته باشد اما حتمی است. آنتونی رابینز

چنانچه نیک اندیش باشید خیر و خوشی به دنبالش خواهد آمد. ژوزف مورفی

افراد موفق هیچ وقت اجازه نمیدهند که شرایط آزارشان دهد. مارک فیشر

افرادی که زمان را در انتظار شرایط عالی از دست میدهند هرگز موفق نمیشوند. مارک فیشر

اعمال ثابت ما سرنوشت ما را تعیین میکند. آنتونی رابیتز

تولد و مرگ اجتناب ناپذیرند، فاصله این دو را زندگی کنیم. سانتابان

هنگامی که تخیلات و منطق در ضدیت با هم قرار بگیرند، تخیلات پیروز میشوند. مارک فیشر

وقتی که هدف روشنی داشته باشیم احساس روشنی به ما دست میدهد. آنتونی رابینز

ترس را از خود بران و با خود بگو من با نیروی شعور خود قدرت انجام هر کاری را دارم. ژوزف مورفی

هر واقعه ای در آغاز به صورت رویا است. کارل سندبرگ

هر کس از قدرت انتخاب برخوردار است پس سلامتی و شادی را انتخاب کند. ژوزف مورفی

قانون زندگی، قانون باور است. ژوزف مورفی

اعتقادات ما اعمال افکار و احساسات ما را شکل میدهد. آنتونی رابینز

با هر تصمیمی تغییری تازه در زندگی آغاز میکنید. آنتونی رابینز

برای شروع باید باور داشته باشی که میتوانی، سپس با اشتیاق شروع کنی. مارک فیشر

اگر نمیدانی به کجا میروی به هیچ کجا نخواهی رسید. مارک فیشر

سعی نکنیم بهتر یا بدتر از دیگران باشیم، بکوشیم نسبت به خودمان بهترین باشیم. مارکوس گداویر

نبوغ در سادگی نهفته است. مونزارت

این روشنی هدف است که به شما نیرو میبخشد. آنتونی رابینز

در زندگی شکست وجود ندارد بلکه فقط نتیجه موجود است. آنتونی رابینز

تمام کسانی که ثروتمند شده اند باور داشته اند که میتوانند ثروتمند شوند. مارک فیشر

باور به طور خود بخود به اجرا در می آید. ژوزف مورفی

نه موفقیت و نه شکست یک شبه ایجاد نمیشود. آنتونی رابینز

به ضمیر باطن خود به صورت یک هوش زنده و یک یار موافق بنگرید. ژوزف مورفی

ترس باعث میشود تا بسیاری از مردم به رویاهایشان نرسند. مارک فیشر

شجاعت واقعی زمانی است که شخصی بتواند از اعماق مشکلات و بدبختی ها به زندگی لبخند بزند. ناپلئون

زندگی دقیقا به ما آن چیزی را میدهد که به دنبالش هستیم. مارک فیشر

نباید مطالب غلطی که از گذشته در ذهن ما برنامه ریزی شده اند حال و آینده ما را تباه کنند. آنتونی رابینز

آرزوهای هر فرد موجب شکل گرفتن و بقای افکار او میشود. هراکلیتوس

اندیشه هایتان را عوض کنید تا سرنوشتتان عوض شود. ژوزف مورفی

زندگی آماده است تا بسیار بیشتر از آنچه تصورش را میکنید به ما آسایش بدهد. مارک فیشر

کسی رو که دوستش داری، چند وقت یکبار بهش یادآوری کن، تا فراموش نکنه قلبی براش می‌تپه. شکسپیر

تنها کسانی میتوانند کارهای بزرگی انجام دهند که به قدرت ذهن ایمان دارند. مارک فیشر

ضمیر باطن شما سازنده بدن شماست و میتواند شما را درمان کند. ژوزف مورفی

همه رویاهای ما می توانند محقق شوند، مشروط بر اینکه ما شجاعت دنبال کردن آنها را داشته باشیم. والت دیسنی

بیشتر مردم خودخواه و خودپرستند، تو اما آنها را ببخش.

 

love-wallpaper.jpg

 

اگر صمیمی و مهربان باشی، تو را به انگیزه های دیگر متهم می کنند، تو اما صمیمی و مهربان بمان.

اگر شریف و صادق باشی فریبت می دهند، تو اما هنوز هم شریف و صادق بمان.

آنچه سالها ساخته ای را یکشبه ویران می کنند، تو اما باز هم بیافرین و بساز.

هر چه امروز خوبی کنی، فردا فراموش می کنند، تو اما همواره خوبی کن.

اگر بهترین پاره های جانت را به جهان ببخشی، هرگز کافی نیفتد، تو اما بهترین پاره های جانت را ببخش ...

اینست حقیقت آرمانهای یک زندگی. زیرا فقط همین است که به جا می ماند!

JesusBaptism_001.jpg

 

JesusBaptism_001.jpg

 

JesusBaptism_001.jpg

 

JesusBaptism_001.jpg

 

شنیده ای ؟



صدای سکوت را

شنیده ای ؟

من شنیده ام .....

 

صدای خنده غم

خنده درد

که از چشمانم می بارد

برگونه های همیشه مجروحم

را شنیده ای ؟

من شنیده ام این آواز

هر روز و شبم را .....

صدام نمیکنی چرا؟

صدام نمیکنی چرا؟ چرا نمی‌بینی منو؟

چرا ازم پس میگیری شبای با تو بودنو؟

نگاه نمیکنی منو؟ چرا ازم بی‌خبری؟

چقدر باید گریه کنم چرا منو نمی‌بری؟

تشنه‌تر از اشکم و باز در انتظار هق هقم

برای بخشیدن من، بیا بیا به بدرقه‌ام

بگو نترسم از خودم که با تو التهاب نیست

بگو که در پناه تو فرصت اضطراب نیست

نگاه نمیکنی منو؟ چرا ازم بی خبری؟

چقدر باید گریه کنم چرا منو نمی‌بری؟

اون رفت

اون رفت خیلی راحت تر از اونی که فکرشو می کردم


یادم می یاد یه روز بهم گفت بدون من می میره

اما حالا...


کو؟ کجاست؟

کو اونی که می گفت بدون من می میره؟

می دونی چیه؟

دلم واسه خودم خیلی می سوزه وقتی یادم می یاد چه جوری حاضر بودم

زندگیموبهش بدم.

حتی قطره های اشکمو ندید

همون اشکایی که هر موقع از چشمام جاری می شد می گفت:وقتی گریه می

کنی و این اشکا روگونه هات می لغزه انگار آسمون رو سرم خراب می شه اما

چه آسون از کنار قطره قطره ی اشکام

گذشت و هیچ اعتنایی نکرد.

منم همه ی اشکامو تو یه تنگ بلور جمع کردم یه گل شقایقم پر پر کردم و ریختم

روش آخه می گن اینجوری مسافرت خیلی زودتر بر می گرده . شاید این جوری

باشه گرچه تا حالا این اتفاق نیفتاده.

ولی حیفه اشکام آخه خودم اونو تو اشکام دیدم و می دونم اگه از چشمام بیفته

دیگه نمی بینمش.

پس اشکامو پیش خودم نگه می دارم تا اگه شاید یه روزی برگشت اون تنگ

بلورو نشونش بدم و بگم:

بی انصاف ببین دونه به دونه ی این اشکا رو واسه تو ریختم

واسه تویی که به قول خودت تحمل دیدن حتی یه قطرشو نداشتی
 

داستان کوتاه و خواندنی عشق ماندگار

  

 
 

داستان کوتاه و خواندنی عشق ماندگار

داستان عاشقانه بسیار زیبا و غمگین ( حتما بخوانید )

دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد.در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت. دختر با دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت. دختر موهایی بسیار سیاه ولی کوتاه داشت و وقتی لبخند می زد، چشمانش به باریکی یک خط می شد.

 
در ۱۹ سالگی دختر وارد یک دانشگاه متوسط شد و پسر با نمره ممتاز به دانشگاهی بزرگ در پایتخت راه یافت. یک شب، هنگامی که همه دختران خوابگاه برای دوست پسرهای خود نامه می نوشتند یا تلفنی با آنها حرف می زدند، دختر در سکوت به شماره ای که از مدت ها پیش حفظ کرده بود نگاه می کرد. آن شب برای نخستین بار دلتنگی را به معنای واقعی حس کرد.

روزها می گذشت و او زندگی رنگارنگ دانشگاهی را بدون توجه پشت سر می گذاشت. به یاد نداشت چند بار دست های دوستی را که به سویش دراز می شد، رد کرده بود. در این چهار سال تنها در پی آن بود که برای فوق لیسانس در دانشگاهی که پسر درس می خواند، پذیرفته شود. در تمام این مدت دختر یک بار هم موهایش را کوتاه نکرد.

دختر بیست و دو ساله بود که به عنوان شاگرد اول وارد دانشگاه پسر شد. اما پسر در همان سال فارغ التحصیل شد و کاری در مدرسه دولتی پیدا کرد. زندگی دختر مثل گذشته ادامه داشت و بطری های روی قفسه اش به شش تا رسیده بود.

دختر در بیست و پنج سالگی از دانشگاه فارغ التحصیل شد و در شهر پسر کاری پیدا کرد. در تماس با دوستان دیگرش شنید که پسر شرکتی باز کرده و تجارت موفقی را آغاز کرده است. چند ماه بعد، دختر کارت دعوت مراسم ازدواج پسر را دریافت کرد. در مراسم عروسی، دختر به چهره شاد و خوشبخت عروس و داماد چشم دوخته بود و بدون آنکه شرابی بنوشد، مست شد.

 

زندگی ادامه داشت. دختر دیگر جوان نبود، در بیست و هفت سالگی با یکی از همکارانش ازدواج کرد. شب قبل از مراسم ازدواجش، مثل گذشته روی یک کاغذ کوچک نوشت: فردا ازدواج می کنم اما قلبم از آن توست… و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا کرد.

ده سال بعد، روزی دختر به طور اتفاقی شنید که شرکت پسر با مشکلات بزرگی مواجه شده و در حال ورشکستگی است. همسرش از او جدا شده و طلبکارانش هر روز او را آزار می دهند. دختر بسیار نگران شد و به جستجویش رفت.. شبی در باشگاهی، پسر را مست پیدا کرد. دختر حرف زیادی نزد، تنها کارت بانکی خود را که تمام پس اندازش در آن بود در دست پسر گذاشت. پسر دست دختر را محکم گرفت، اما دختر با لبخند دستش را رد کرد و گفت: مست هستید، مواظب خودتان باشید.

زن پنجاه و پنج ساله شد، از همسرش جدا شده بود و تنها زندگی می کرد. در این سالها پسر با پول های دختر تجارت خود را نجات داد. روزی دختر را پیدا کرد و خواست دو برابر آن پول و ۲۰ درصد سهام شرکت خود را به او بدهد اما دختر همه را رد کرد و پیش از آنکه پسر حرفی بزند گفت: دوست هستیم، مگر نه؟
پسر برای مدت طولانی به او نگاه کرد و در آخر لبخند زد.

چند ماه بعد، پسر دوباره ازدواج کرد، دختر نامه تبریک زیبایی برایش نوشت ولی به مراسم عروسی اش نرفت.مدتی بعد دختر به شدت مریض شد، در آخرین روزهای زندگیش، هر روز در بیمارستان یک ستاره زیبا می ساخت. در آخرین لحظه، در میان دوستان و اعضای خانواده اش، پسر را بازشناخت و گفت: در قفسهخانه ام سی و شش بطری دارم، می توانید آن را برای من نگهدارید؟

پسر پذیرفت و دختر با لبخند آرامش جان سپرد.

مرد هفتاد و هفت ساله در حیاط خانه اش در حال استراحت بود که ناگهان نوه اش یک ستاره زیبا را در دستش گذاشت و پرسید: پدر بزرگ، نوشته های روی این ستاره چیست؟ مرد با دیدن ستاره باز شده و خواندن جمله رویش، مبهوت پرسید: این را از کجا پیدا کردی؟ کودک جواب داد: از بطری روی کتاب خانه پیدایش کردم.

پدربزرگ، رویش چه نوشته شده است؟ پدربزرگ ، چرا گریه می کنید؟ کاغذ به زمین افتاد. رویش نوشته شده بود:

معنای خوشبختی این است که در دنیا کسی هست که بی اعتنا به نتیجه ، دوستت دارد .

برای تو

خداوند عشق را برای ستودن چشمان زیبایت آفرید

و گل سرخ را برای نمایش سرخی لبانت

و تاریکی شب را نشانی از سیاهی چشمانت

و زلالی دریا را به زلالی دل تو

و مرا آفرید برای شناساندن عشق به من

و سکوت را آفرید برای آرامی دل عاشق من

و اینک تورا مانند پروردگار می ستایم

عشق من عاشقم باش!!!

    خداوند عشق را برای ستودن چشمان زیبایت آفرید

    و گل سرخ را برای نمایش سرخی لبانت

    و تاریکی شب را نشانی از سیاهی چشمانت

    و زلالی دریا را به زلالی دل تو

    و مرا آفرید برای شناساندن عشق به من

    و سکوت را آفرید برای آرامی دل عاشق من

    و اینک تورا مانند پروردگار می ستایم

    عشق من عاشقم باش!!!

      خداوند عشق را برای ستودن چشمان زیبایت آفرید

      و گل سرخ را برای نمایش سرخی لبانت

      و تاریکی شب را نشانی از سیاهی چشمانت

      و زلالی دریا را به زلالی دل تو

      و مرا آفرید برای شناساندن عشق به من

      و سکوت را آفرید برای آرامی دل عاشق من

      و اینک تورا مانند پروردگار می ستایم

      عشق من عاشقم باش!!!

        خداوند عشق را برای ستودن چشمان زیبایت آفرید

        و گل سرخ را برای نمایش سرخی لبانت

        و تاریکی شب را نشانی از سیاهی چشمانت

        و زلالی دریا را به زلالی دل تو

        و مرا آفرید برای شناساندن عشق به من

        و سکوت را آفرید برای آرامی دل عاشق من

        و اینک تورا مانند پروردگار می ستایم

        عشق من عاشقم باش!!!

          خداوند عشق را برای ستودن چشمان زیبایت آفرید

          و گل سرخ را برای نمایش سرخی لبانت

          و تاریکی شب را نشانی از سیاهی چشمانت

          و زلالی دریا را به زلالی دل تو

          و مرا آفرید برای شناساندن عشق به من

          و سکوت را آفرید برای آرامی دل عاشق من

          و اینک تورا مانند پروردگار می ستایم

          عشق من عاشقم باش!!!

            طبقه بندی: غم انگیز

            برای تو 1270909-medium.jpg

              برای دلی که آرام  

            بی هوا

            بی دلیل

              دل بست

            می نویسم

              برای تو

            برای نگاهی که

            لحظه ای

            نقطه ای

              به نگاهی رسید

              می نویسم

            برای تو

            برای دل

              برای نگاه

             

            ...

            اما برای هوایم

              چه کسی خواهد نوشت؟

              وقتی صدای باران

            ترانه ی برگریزان درختان

              سکوت شب

              و ماه

            ...

            هوایی ام می کند

            تو

            برای هوای من

            تفاوت عشق و دوستی

            هنگام دیدن کسی که عاشق او هستید تبش قلب شما زیاد شده و هیجان زده خواهید شد اما هنگامی که کسی را می بینید که آنرا دوست دارید احساس سرور و خوشحالی می کنید.

            2- هنگامی که عاشق هستید زمستان در نظر شما بهار است ولیکن هنگامی که کسی را دوست دارید زمستان فقط فصلی زیبا (زمستانی زیبا) است
            .

            3- وقتی به کسی که عاشقش هستید نگاه می کنید خجالت می کشید ولیکن هنگامی که به کسی که دوستش دارید می نگرید لبخند خواهید زد.

            4- وقتی در کنار معشوقه خود هستید نمی توانید هر آنچه که در ذهن دارید بیان کنید اما در مورد کسی که دوستش دارید شما توانایی آن را دارید.

            5- در مواجه شدن با کسی که عاشقش هستید خجالت می کشید و یا حتی دست و بای خود را گم می کنید اما در مورد فردی که دوستش دارید راحتتر بوده و توانایی ابراز وجود خواهید داشت.

            6- شما نمی توانید به چشمان کسی که عاشقش هستید مستقیم و طولانی نگاه کنید (زل بزنید)اما می توانید در حالی که لبخند ی بر لب دارید مدتها به چشمان فردی که دوستش دارید نگاه کنید.

            7- وقتی معشوقه شما گریه میکند شما نیز گریه خواهید کرد و اما در مورد کسی که دوستش دارید سعی بر آرام کردن او میکنید.

            8- احساس عاشق بودن و درک آن از طریق نگاه ( دیدن ) است اما در درک دوست داشتن بیشتر از طریق شنوایی است ( از طریق ابراز علاقه بصورت کلامی ).

            9- شما می توانید یک رابطه دوستی را بایان دهید اما هرگز نمی توانید چشمان خود را بر احساس عاشق بودن ببندید چرا که حتی اگراینکار را بکنید - عشق همانند قطره ای در قلب شما و برای همیشه باقی خواهد ماند.

            ارشیا ....................................................................................شیوا........0711

            کمک میکنی دزد میشی اخرش

            سلام 

            یه مدت پیش رفتم شهری که زمانی دانشجو بودم یه دوست قدیمی منو با چند تا دانشجو آشنا کرد رفتم به عنوان مهمان همه مصرف کننده مواد بودن چرا گذر من اونجا گرفت نمیدونم روز دوم داشتم از خونه میرفتم بیرون اخه بهم سخت میگذشت درگیر با خدا که چرا گذر من اونجا گرفته از پله ها پایین میومدم که اس مس به من رسید که فرستاننده ناشناس و اشتباهی سند کرده بود و متن اس مس این بود که حضور هیچکس تو زندگی کسی اتفاقی نیست و هیچ اتفاقی هم اتفاقی نیست و اخر اس مس نوشته بود توکل به خدا و سخت نگیر برگشتم وسایل گذاشتم روز بعدی ۲نفر از اعضای خونه وارد بحث شدن و یکی سیمناری داشت در مورد رابطه با خدا من بهش کمک کردم و متنی اماده کردم و بهش دادم و همین باعث شد که هر شب بحث بود و صحبت های من خواستگار پیدا کرد و من شدم سوگولی و اتفاق بعد و برگشتن من به شهرم و کارم دوباره به اون شهر افتاد و من سری بعد رفتم خونه دوستم سابقم که مثل برادر منه و شاید هم نزدیک تر و تو این مدت شکایت دوستای جدید من که چرا نمیای ومن یه سری به اونا زدم و دیدم خیلی سرسنگین هستن کاشف عمل امد که گوشی دزدیه شده مال کسی بود که خیلی زیاد وابسته به من شده بود و میگفت صحبت های من مسیر زندگیشو عوض کرده اما همون تهمت دزدی به من زد بین خودشون بحث بالا گرفته بود یکی موافق و یکی مخالف اما این حرفو به من زدن که دزدی کردی که صاحب گوشی خودش نمیتونست باور کنه که من که این همه خرج کردم تو خونه اینا حالا دزدی بکنم اینم من خوب من چیزی نگفتم گفتم این نیز بماند من که تو عمرم دزدی نکردم نیاز نیست بحث رو ادامه بدم  تا اینکه چند روز بعد یکی زنگ زد و گفت فلانی در رو باز نمیکنه برو ببین چه خبره  من با دایی خانم دوستم که خیلی باهاله رفتیم دیدیم مواد زده در حال سنکوب کردنه کمکش  کردیم و بریمش بیمارستان و گفتن دیر اورده بودینش مرده بود مخارجش رو با یکی دیگه از دوستای مشترکمون دادیم و هر ۳تایی برگشتیم و فرداش گفته بود ساعت من دزدیده شده کار همین ۳نفر هست ای خدا ادم به کی بگه یه ساعت که ارزش بیشتر از ۱۰۰۰۰ تومان نداشت حالا تو این مدت بیشتر از ۳۰ هزار تومان بهش کمک کرده بودم  حالا هر ۳نفر متعجب از این ماجراها که چرا تو ۲۳ سال زندگی هیچ وقت همچین تهمتی به ما کسی نزده بود در صورتی که گوشی و  ساعت با هم ارش بیشتر از ۵۰هزار تومان نداشتن در صورتی که من این همه بهشون کمک کرده بودم ایا باز هم من باید کمک کنم؟خوب حالا هر دو فهمیدن چه اشتباهی کردن اما من حاظر نیستم دیگه باهاشون صحبت کنم اما جالب اینجا بود که چی کسانی از من حمایت کردن و چه کسانی تحریک کردن مال باخته ها رو جالب بود اصلا دوست ندارم در این موضوع صحبت کنم اخه از نزدیک های خونی من رفته و تریپ رفاقت باهاشون بسته در صورتی که کسانی که من تا قبل از دانشجو شدنم یعنی ۴ سال پیش و ۴ ماه پیش اشنا شدیم قطع رابطه کردن با این اشخاصی که تهمت زدن به من که کسی که به مسیحا تهمت دزدی زده ایمان نداره اخه یکیش خونش رو به من سپرده بود و اطمینان کامل داره ای خدا بعضی وقتا غریبه ها  بهتر میشن تا اشناها این موضوع باعث شد تا دیگه با کسی اشنا نشم و با همه در حد سلام علیک باشه تا مبادا همچین ناراحتی های فکری و روحی تو این موقع از زندگی که به ارامش نیاز دارم پیش بیاد تازه داشتم این ماجرا فراموش میکردم که یکی از دوستام زنگ زد و گفت میدونی چیه؟گفتم نه گفت ادم هایی مثل تو دیگه طرفدار ندارن حالا کسی بود که مشوق من شده بود واسه تغییرات و میخوام با کسی باشم که تو رو ناراحت میکنه اما اون ادم میدونستم قبول نمیکنه اخه میدونه من با این چقدر نزدیکم و داره خیانت میکنه اما متوجه شدم که شماره قبلا از گوشی من بیرون امده و خودش میخواسته که این اتفاق بیفته و من اینجوری دچار مشکل بعدی بشم هیشکدوم عمدا این کارا نکردن بلکه خدا زمینه ساز این حوادث بود تا من کاملا از همه مشکلات یه دفعه دور شم هرچند سخت بود کنار امدن با این اتفاقات اما من موفق شدم حالا دارم تنهایی زندگی میکنم تا کاملا از همه چی دور شم و فقط به هدفم فکر کنم و سرنوشت من اینجوری رقم خورده که تنهای تنها باشم در عین شلوغی که همه میبینن و دیگه به حرف کسی گوش نمیکنم که من دوستی داشته باشم  

            اینم عید ما با همه چهره های دور برم اشناشدم و فهمیدم هدف مشخص شده فقط دوست منه 

            نتونستم خوب موضوع رو باز کنم اخه کسانی که بهم ضربه زدن نزدیک بودن و نخواستم بگم چه کارهایی در حق این ادم هایی که تهمت زدن انجام دادن اخه بدم میاد از کمک هام بگم  

            اما من فراموش کردم و دیگه مهم نیست و من گفتم اره من دزدیم و پولش رو بهتون میدم تا موضوع تموم بشه و دیگه ادامه ندم رفاقتم با کسی  

            مسیحا

            حقیقت بعضی وقتا زشته اما خیلی بهت کمک میکنه

            سلام به همه 

            خیلی وقته نیمدم وبلاگم سر بزنم اصلا حوصله نداشتم گذشته سخت اذیتم میکرد اما دارم سعی میکنم باهاش کنار بیام اخه همیشه ازش فرار میکردم اما یه سختی طولانی مدتی دیدم نفهمیدم تعطیلات عید چطور گذشت چیز هایی دیدم از مردم از نزدیکان که امیدوار شدم به خودم دیدم انقد هم بد نیستم دارم سعی میکنم همه چیز رو فراموش کنم هارد سیستم افتیسک کردم دیدم سیستم جان تازه ایی گرفت تجربه شد که هارد خودم هم فرمت میخواد همه چی فراموش کردم یه جان تازه ایی گرفتم میخوام باهمه خوب باشم اما میخوام تا تموم شدن این دوران که شبیه به ریازت کشیدن مرتاض های هندی میمونه با کسی صمیمی نشم از همه دور شم تا خوب به خودشناسی برسم دارم شغل سابقم ادامه میدم اونم از منفی بدون هیچ سرمایه ایی همه تعجب کردم و هیچ مشوقی ندارم هیچ کلی مخالف دارم اما خودم میدونم کارم درسته پس انجامش میدم  قبول دارم بد بودم گوشه گیر بودم تنبل بودم به خیلی ها بدی کردم اما خدا رو دارم بهش توکل میکنم نمیخوام بیخودی خوب باشم و بیخودی بد میخوام تعادل داشتم میخوام یه مدت تنهایی با خدا داشته باشم و کارم رو از سر بگیرم خیلی ها بی دلیل تنهام گذاشتم و خیلی ها بی دلیل به من نزدیک شدن اما مهم نیست مدیون روزگار که تو این مدت چهره واقعی خیلی ها رو بهم نشون داد چه ادم هایی که دو از رفاقت زدن و چه تهمت هایی زدن که کمر منو شکوندن تهمت خیلی سنگینه درک کردم که مبادا مسیحا تو زندگی به کسی تهمت بزنی مبادا اشتباه کسی رو به رخش بزنی من گناه خیلی ها رو دیدم که تاثیر بدی روی من گذاشت اما بیخیال شدم اما همون اشخاص تهمت هایی به من زدن که دلم رو شکوندن و منو از پیشرفت دور میکرد اما مسیحا شاید بقیه نخوان صعود تورو ببینن تو نباید راکت باشی تو باید از همه ادم ها دوری کنی تو خدایی داری که بهت بد نمیکنه تورو با حقیقت نزدیک کرد زشت بود ناراحتت کرد از چشم روزگار و سرنوشت دیدی اما الان درک کردی که چقدر روزگار و سرنوشت تورو دوست داشت که بهت نشون داد من دوباره به صحنه روزگار امدم با کسی جنگ ندارم با کسی کار ندارم بقیه راه خودشون برن منم راه خودم ارزوی موفقیت برای همه  

                                                                                    تازه امید در من زنده شده  

            منتظر موفقیت بعدی میدونم روزی کسی باور نمیکنه این وبلاگ ماله منه  

                                                                              مسیحا