دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

نحوه کشیدن خط چشم با مداد چشم(آموزش تصویری)

نحوه کشیدن خط چشم با مداد چشم(آموزش تصویری)

1- گردتر کردن چشمها:کـانــتــور چشمها را از پایه مژه ها کاملا
کشـیـده و در گـوشـه خـــارجی آن را انـدکی بــه سمت بالا متمایل
میسازیم.

Persianv.com At site


2 بیضی تر کردن چشمها: یک خط نازک در کانتور فوقانی چشم
تا گوشه خارجی چشم که در وسط اندکی ضخیم تر میگردد.


Persianv.com At site


3- به هم نزدیکتر کرده چشمها:کانتور فوقانی را می کـشـیــم
بـطوری که در گوشه داخلی چشم ضخیم و بسمت گوشه خارجی
نازکتر گردد


Persianv.com At site


4- ازهم دور ساختن چشمها:کانتور فوقانی را میکشیم بطوری
که در گوشه داخلی چشم نازک و بسمت گوشه خارجی ضــخیمتر
گردد.


Persianv.com At site


5- بزرگتر کردن چشمها: کانتور چشـم را کاملا میکشیم سپس


Persianv.com At site

زیر مژه ها (داخل چشم) را نیز میکشیم

نکاتی در خصوص حالت دادن موها

نکاتی در خصوص حالت دادن موها

نکاتی در خصوص حالت دادن موها

1. موها را در حالیکه خیس هستند حالت داده تنظیم کنید .
2. اصطکاک داخل مویی را افزایش دهید .
3. موها را در جایگاه‌های خودشان متصل کنید .

تنظیمات در حالت خیس و تغییر شکل تارهای مو :

اغلب مردم برای تغییر شکل و افزایش انحنا موهایشان آنها را در حالت خیس فرم می‌دهند . اساس این پروسه برروی موهای خیس بواسطه شامپو کردن و یا استایلر‌های خیس ( مانند خیس کردن مو و سپس خشک کردن مجدد آن با دستگاههای آرایشی ) می‌باشد . بهترین کار، شامپو کردن موها با سورفکتانت است که به نفوذ آب بداخل تارهای مو کمک می‌کند . یکبار مو را خیس کرده سپس مجددا آنرا در شکل مورد نظر بوسیله سشوار و یا بابیلیس و یا بیگودی‌های گرم خشک نمایید.

استالینگ گرم :

بابیلیس و اتوهای موج دهنده مو نیز حتی بر روی موی خشک بر همین اساس کار می‌کنند .آب در پیوندهای نمکی و هیدروژنی در اثر حرارت ، پیوند‌های جدیدی تشکیل داده و شکل جدیدی به مو‌ها می‌دهد .

توجه به حملات رطوبت موجود در هوا :

آب موجود درهوا که بصورت رطوبت وجود دارد، قادر است به داخل تار مو نفوذ کند و پیوندهای هیدروژنی آنرا بشکند . بدین ترتیب مو نرم و بی حالت می‌شود . بهترین راه برای جلوگیری از حملات رطوبت هوا استفاده از اسپری مو پس از استیل نهایی مو می‌باشد . پلیمر‌های نگهدارنده مو اغلب نسبت به رطوبت هوا مقاوم هستند و این دلیل آن است که چرا اسپری‌های مو به تنهایی ضد آب هستند . آب تنها زمانی اثر اسپری را ضعیف می‌کند که با شامپو مخلوط شود .

ایجاد اصطکاک میان موها :

افزایش موقتی اصطکاک میان مو به افزایش حجم مو و پرپشت نشان دادن آن کمک می‌کند .

چهار راه برای افزایش موقتی اصطکاک مو وجود دارد :

1. تمیز کردن موها : مو حاوی روغنهای طبیعی و یا سبوم است که می‌تواند سنگینی ، لیزی ، کاهش اصطکاک و در نتیجه نرمی مو را به همراه داشته باشد. بنابر این با پاک نمودن این روغنها با استفاده از یک شامپو حجم دهنده ، می‌توان موها را به حالت طبیعی خود با اصطکاک اولیه اش در آورده و این بهترین کار برای ایجاد حجم خواهد بود .
2. استفاده از استایلرها : استایلرها ی اساسی مانند موس و ژل اصطکاک مو‌ها را بطور موقتی افزایش داده وکمک می‌کنند تا استیل واقعی برای مدت بیشتری ثابت بماند . آنها مانند یک فیلم نرم بر روی موها نشسته و پس از مدتی که نیمه خشک شدند، چسبنده شده و موها را به هم می‌چشبانند و در حین خشک شدن کامل، به موها فرم می‌دهند .
3. شانه کردن معکوس : شانه کردن معکوس از نوک به ریشه به راحتی اصطکاک موها را افزایش می‌دهد و تابع آن حجم موها نیز افزایش می‌یابد .
4. استفاده از اسپریهای حاوی مواد پلیمری : ممکن است برخی از خانمها برای پرپشت بنظر رسیدن موها آنها را پوش داده و بطور معکوس شانه نمایند. ولیکن بایستی با این نکته توجه نمود که پوش دادن مکرر، به ساقه مو آسیب جدی وارد نموده که معمولا غیر قابل ترمیم نیز می‌باشد . در حالیکه یکی از جایگزینهای مناسب پوش دادن ، استفاده از اسپری‌ها ی مو ( مانند تافت ) است که همان فوائد افزایش اصطکاک را بهمراه دارد بدون آنکه به کوتیکول مو آسیب جدی وارد شود .حجم ایجاد شده ناشی از این اصطکاک می‌تواند ساعتها مو را در مقابل باد و تکان دادن‌های مکرر سر محافظت کند .

عکس: خواستگاری دختر تماشاگر از بازیکن هاکی کانادا!

Sidney Crosby از بازیکنان محبوب تیم ملی کانادا است.
در یکی از مسابقات، یک دختر تماشاگر پلاکاردی در دست داشت که از crosby درخواست می‌کند که با او ازدواج کند!!
 
 




زیست شناس

یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟
برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند.

در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد:

یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند. یک قلاده ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود. رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان لحظه، مرد زیست شناس فریاد زنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت. بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید. ببر رفت و زن زنده ماند.

داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد. راوی اما پرسید : آیا می انید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد می زد؟
بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است! راوی جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که «عزیزم ، تو بهترین مونسم بودی. از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود.››

قطره های بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد: همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا فرار می کند. پدر من در آن لحظه وحشتناک ، با فدا کردن جانش پیش مرگ مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه ترین و بی ریاترین ترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود.

اخه من یه دخترم

مادرم یک چشم نداشت. در کودکی براثر حادثه یک چشمش را ازدست داده بود. من کلاس سوم دبستان بودم و برادرم کلاس اول. برای من آنقدر قیافه مامان عادی شده بود که در نقاشی‌هایم هم متوجه نقص عضو او نمی‌شدم و همیشه او را با دو چشم نقاشی می‌کردم. فقط در اتوبوس یا خیابان وقتی بچه‌ها و مادر و پدرشان با تعجب به مامان نگاه می‌کردند و پدر و مادرها که سعی می‌کردند سوال بچه خود را به نحوی که مامان متوجه یا ناراحت نشود، جواب بدهند، متوجه این موضوع می ‌ شدم و گهگاه یادم می‌افتاد که مامان یک چشم ندارد. یک روز برادرم از مدرسه آمد و با دیدن مامان یک‌دفعه گریه کرد.

مامان او را نوازش کرد و علت گریه‌اش را پرسید. برادرم دفتر نقاشی را نشانش داد. مامان با دیدن دفتر بغضی کرد و سعی کرد جلوی گریه‌اش را بگیرد. مامان دفتر را گذاشت زمین و برادرم را درآغوش گرفت و بوسید. به او گفت: فردا می‌رود مدرسه و با معلم نقاشی صحبت می‌ کند. برادرم اشک‌هایش را پاک کرد و دوید سمت کوچه تا با دوستانش بازی کند. مامان رفت داخل آشپزخانه. خم شدم و دفتر را برداشتم. نقاشی داداش را نگاه کردم و فرق بین دختر و پسر بودن را آن زمان فهمیدم. موضوع نقاشی کشیدن چهره اعضای خانواده بود. برادرم مامان را درحالی‌که دست من و برادرم را دردست داشت، کشیده بود. او یک چشم مامان را نکشیده بود و آن را به صورت یک گودال سیاه نقاشی کرده بود. معلم نقاشی دور چشم مامان با خودکار قرمز یک دایره بزرگ کشیده بود و زیر آن نمره 10 داده بود و نوشته بود که پسرم دقت کن هر آدمی دو چشم دارد. با دیدن نقاشی اشک‌هایم سرازیر شد. از برادرم بدم آمد. رفتم آشپزخانه و مامان را که داشت پیاز سرخ می کرد، از پشت بغل کردم. او مرا نوازش کرد. گفتم: مامان پس چرا من همیشه در نقاشی‌هایم شما را کامل نقاشی می‌کنم. گفتم: از داداش بدم می‌آید و گریه کردم.     

 مامان روی زمین زانو زد و به من نگاه کرد اشک‌هایم را پاک کرد و گفت عزیزم گریه نکن تو نبایستی از برادرت ناراحت بشو ی او یک پسر است. پسرها واقع بین‌تر از دخترها هستند؛ آنها همه چیز را آنطور که هست می‌بینند ولی دخترها آنطورکه دوست دارند باشد، می‌بینند. بعد مرا بوسید و گفت : بهتر است تو هم یاد بگیری که دیگر نقاشی‌هایت را درست بکشی.     

فردای آن روز مامان و من رفتیم به مدرسه برادرم. زنگ تفریح بود. مامان رفت اتاق مدیر. خانم مدیر پس از احوال‌پرسی با مامان علت آمدنش را جویا شد. مامان گفت : آمدم تا معلم نقاشی کلاس اول الف را ببینم. خانم مدیر پرسید : مشکلی پیش آمده ؟ مامان گفت: نه همینطوری. همه معلم‌های پسرم را می‌شناسم جز معلم نقاشی؛ آمدم که ایشان را هم ملاقات کنم.     

خانم مدیر مامان را بردند داخل اتاقی که معلم‌ها نشسته بودند. خانم مدیر اشاره کرد به خانم جوان و زیبایی و گفت: ایشان معلم نقاشی پسرتان هستند. به معلم نقاشی هم گفت: ایشان مادر دانش آموز ج-ا کلاس اول الف هستند.     

مامان دستش را به سوی خانم نقاشی دراز کرد. معلم نقاشی که هنگام واردشدن ما درحال نوشیدن چای بود، بلند شد و سرفه‌ای کرد و با مامان دست داد. لحظاتی مامان و خانم نقاشی به یکدیگر نگاه کردند. مامان گفت: از ملاقات شما بسیار خوشوقتم. معلم نقاشی گفت: من هم همینطور خانم. مامان با بقیه معلم‌هایی که می‌شناخت هم احوال‌پرسی کرد و از اینکه مزاحم وقت استراحت آنها شده بود، عذرخواهی و از همه خداحافظی کرد و خارج شدیم. معلم نقاشی دنبال مامان از اتاق خارج شد و درحالیکه صدایش می لرزید گفت: خانم من نمیدانستم...     

مامان حرفش را قطع کرد و گفت : خواهش میکنم خانم بفرمایید چایتان سرد می شود. معلم نقاشی یک قدم نزدیکتر آمد و خواست چیزی بگوید که مامان گفت: فکر می‌کنم نمره 10 برای واقع‌بینی یک کودک خیلی کم است . اینطور نیست؟ معلم نقاشی گفت: بله حق با شماست. خانم نقاشی بازهم دستش را دراز کرد و این بار با دودست دست ‌ های مامان را فشار داد. مامان از خانم مدیر هم خداحافظی کرد. آن روز عصر برادرم خندان درحالی‌که داخل راهروی خانه لی‌‌لی می‌کرد، آمد و تا مامان را دید دفتر نقاشی را بازکرد و نمره‌اش را نشان داد. معلم نقاشی روی نمره قبلی خط کشیده بود و نمره 20 جایش نوشته بود. داداش خیلی خوشحال بود و گفت : خانم گفت دفترت را بده فکر کنم دیروز اشتباه کردم بعد هم 20 داد. مامان هم لبخندی زد و او را بوسید و گفت : بله نقاشی پسر من عالیه! و طوری که داداش متوجه نشود به من چشمک زد و گفت: مگه نه؟ من هم گفتم : آره خیلی خوب کشیده ، اما صدایم لرزید و نتوانستم جلوی گریه‌ام را بگیرم. داداش گفت : چرا گریه می‌کنی؟ گفتم آخه من یه دخترم!!!

“خدایی” که ندیدمش(لطفا بخونینش ضرر نمیکنین)



http://tandis-eshgh.persiangig.com/image/2zsqws4.jpg






گفتم: خدای من، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را

که پر از دغدغه ی دیروز بود و هراس فردا، بر شانه های صبورت بگذارم

آرام برایت بگویم و بگریم، در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟

گفت: عزیزتر از هر چه هست، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی

که در تمام لحظات بودنت برمن تکیه کرده بودی،

من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو اینگونه هستی،

من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد،

با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم

گفتم: پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی، اینگونه زار بگریم؟


گفت: عزیزتر از هر چه هست،

اشک تنها قطره ای است که قبل از آنکه فرود آید

عروج می کند، اشکهایت به من رسید و من یکی یکی

بر زنگارهای روحت ریختم تا باز هم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان

چرا که تنها اینگونه می شود تا همیشه شاد بود

گفتم: آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته بودی؟

گفت: بارها صدایت کردم،

آرام گفتم: از این راه نرو که به جایی نمی رسی،

توهرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فریاد

بلند من بود که عزیزتر از هر چه هست از این راه نرو که به ناکجاآباد هم نخواهی رسید

گفتم: پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی؟

گفت: روزیت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی،

پناهت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی،

بارها گل برایت فرستادم، کلامی نگفتی،

می خواستم برایم بگویی و حرف بزنی.

آخر تو بنده ی من بودی چاره ای نبود جز نزول درد که تنها اینگونه شد تو صدایم کردی

گفتم: پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟

گفت: اول بار که گفتی خدا آن چنان به شوق آمدم که حیفم آمد بار دگر خدای تو را نشنوم،

تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر،

من می دانستم تو بعد از علاج درد بر خدا گفتن اصرار نمی کنی

وگرنه همان بار اول شفایت می دادم.

گفتم: مهربانترین خدا، دوست دارمت

گفت: عزیزتر از هر چه هست من دوست تر دارمت

ولنتاین ؟ سپندارمذگان ؟

گروه اینترنتی قلب من

سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد
و آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد


تنها مدت کمی به اواخر بهمن ماه و اواسط ماه فوریه باقی مانده که روز عشق فرنگی (ولنتاین) و روز عشق ایران باستان (سپندارمذگان) به فاصله ی چهار روز از هم قرار دارند یعنی ۲۵ بهمن ماه (ولنتاین) و ۲۹ بهمن ماه (سپندارمذگان) !

چند سالی است که ۲۵ بهمن (۱۴ فوریه) روز ولنتاین و خرید گل و عروسک، شکلات و … 
در کشورمان باب شده است. 
اکثر جوان ها بدون اطلاع از اینکه اصلا این ولنتاین خوردنی یا پوشیدنی است، 
فقط می دانند که در این روز باید برای کسانی که دوست دارند هدیه بخرند ...

تاریخچه پیدایش ولنتاین

در سده سوم میلادی که مطابق با اوایل شاهنشاهی ساسانی در ایران است، 
در روم باستان فرمانروایی بوده ‌است بنام کلاودیوس دوم (Claudius II). 
کلودیوس عقیده داشت مردان مجرد نسبت به آنانی که همسر و فرزند دارند سربازان جنگجوتر و بهتری هستند. 
از این رو ازدواج را برای سربازان امپراتوری روم ممنوع می‌کند.
کلاودیوس به قدری بی‌رحم و فرمانش به اندازه‌ای قاطع بود که هیچ کس جرات کمک به ازدواج سربازان را نداشت. 
(شایان ذکر است که در آن هنگام هنوز امپراتوری روم، به آیین مسیحیت نگرویده بود و این امر تقریباً ۴۰ سال پس از دوران کلاودیوس دوم یعنی در دوران کنستانتین اول، موسوم به کنستانتین کبیر صورت گرفت). 
اما کشیشی به نام ولنتاین (والنتیوس)، مخفیانه عقد سربازان رومی را با دختران محبوبشان جاری می‌کرد. 
هنگامی که کلاودیوس این امر را دریافت، ولنتاین را دستگیر و زندانی کرد.
کلاودیوس به منظور منصرف ساختن ولنتاین از باور خویش، به زندان و به استقبال وی شتافت و 
او را مورد محبت فراوان قرار داد.
این در حالی بود که ولنتاین نیز به گونه‌ای متقابل کوشید تا کلاودیوس را به آیین مسیحیت فراخواند؛ 
امری که موجبات خشم امپراتور روم را فراهم ساخت و حکم به اعدام وی داد.
هنگامی که ولنتاین در زندان به سر می‌برد، یکی از زندانبانان دختری نابینا داشت که به زندان می‌آمد به تفصیل 
با ولنتاین سخن می‌گفت و درست پیش از آن که ولنتاین به اعدام محکوم گردد، برای آن دختر نابینا کارتی فرستاد 
که بر روی آن نگاشته بود: "از طرف ولنتاین ِ تو" یا (From Your Valentine) امضاء کرده‌است، اصطلاحی که تا به امروز مورد استفاده قرار گرفته و به وفور بر روی کارتهای ولنتاین مشاهده می‌شود. 
توضیح اینکه مراسم روز ولنتاین در کشورهای جهان، به ویژه کشورهای اروپایی و امریکای شمالی، 
بعنوان روز عشق و دوستی همه ساله در ۱۴ فوریه برگزار می‌گردد.


گروه اینترنتی قلب من


تاریخچه سپندارمذگان

روز سپندارمذگان یکی از جشن‌های ایرانی است که زرتشتیان آنرا در بیست و نهم بهمن ماه برگزار می کنند.

ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه آورده‌ است که ایرانیان باستان این روز را روز بزرگداشت زن و زمین می‌دانسته اند.

فلسفه بزرگداشت این روز به عنوان "روز عشق" به این صورت بوده است که در ایران باستان هر ماه را سی روز حساب می کردند و علاوه بر اینکه ماه ها اسم داشتند، هر یک از روزهای ماه نیز یک نام داشتند.

بعنوان مثال روز اول "روز اورمزد"، روز دوم، روز بهمن معنی "سلامت، اندیشه" که نخستین صفت خداوند است، 
روز سوم اردیبهشت یعنی "بهترین راستی و پاکی" که باز از صفات خداوند است، روز چهارم شهریور یعنی "شاهی و فرمانروایی آرمانی" که خاص خداوند است و روز پنجم "سپندار مذ" بوده است.

سپندار مذ لقب ملی زمین است.

یعنی گستراننده، مقدس، فروتن.

زمین نماد عشق است چون با فروتنی، تواضع و گذشت به همه عشق می ورزد.

زشت و زیبا را به یک چشم می نگرد و همه را چون مادری در دامان پر مهر خود امان می دهد.

به همین دلیل در فرهنگ باستان اسپندار مذگان را بعنوان نماد عشق می پنداشتند.

در هر ماه، یک بار، نام روز و ماه یکی میشده است که در همان روز که نامش با نام ماه مقارن می شد، 
جشنی ترتیب می دادند متناسب با نام آن روز و ماه. مثلا شانزدهمین روز هر ماه مهر نام داشت و که در ماه مهر، "مهرگان" لقب می گرفت.

همین طور روز پنجم هر ماه سپندار مذ یا اسفندار مذ نام داشت که در ماه دوازدهم سال که آن هم اسفندار مذ نام داشت، جشنی با همین عنوان می گرفتند.


گروه اینترنتی قلب من


آیین‌های سپندارمذگان

سپندارمذگان جشن زمین و گرامی داشت عشق است که هر دو در کنار هم معنا پیدا می کردند.

در این روز مردان به همسران خود هدیه می‌دادند.

مردان زنان خانواده را بر تخت شاهی می‌نشاندند و از آنها اطاعت می‌کردند و به آنان هدیه می‌دادند.

این یک یادآوری برای مردان بود تا مادران و همسران خود را گرامی بدارند و چون یاد این جشن تا مدت‌ها ادامه داشت و بسیار باشکوه برگزار می‌شد همواره این آزرم و احترام به زن برای مردان گوشزد می‌گردید.

ملت ایران از جمله ملت هایی است که زندگی اش با جشن و شادمانی پیوند فراوانی داشته است، به مناسبت های گوناگون جشن می گرفتند و با سرور و شادمانی روزگار می گذرانده اند.

این جشن ها نشان دهنده فرهنگ، نحوه زندگی، خلق و خوی، فلسفه حیات و کلا جهان بینی ایرانیان باستان است.

از آنجایی که ما با فرهنگ باستانی خود ناآشناییم شکوه و زیبایی این فرهنگ با ما بیگانه شده است.

نقطه مقابل ملت ما آمریکاییها هستند که به خود جهان بینی دچار می باشند.

آنها دنیا را تنها از دیدگاه و زاویه خاص خود نگاه می کنند.

مردمانی که چنین دیدگاهی دارند، متوجه نمی شوند که ملت های دیگر شیوه های زندگی و فرهنگ های متفاوتی دارند. آمریکاییها بشدت قوم پرستند و خود را محور جهان می دانند.

آنها بر این باورند که عادات، رسوم و ارزش های فرهنگی شان برتر از سایرین است.

این موضوع در بررسی عملکرد آنان بخوبی مشهود است.

بعنوان مثال در حالی که این روزها مردم کشورهای مختلف جهان معمولا به سه، چهار زبان مسلط می باشند، آمریکاییها تقریبا تنها به یک زبان حرف می زنند.

همچنین مصرانه در پی اشاعه دادن جشن ها و سنت های خاص فرهنگ خود هستند.

"اطلاع داشتن از فرهنگ های سایر ملل" و "مرعوب شدن در برابر آن فرهنگ ها" دو مقوله کاملا جداست.

با مرعوب شدن در برابر فرهنگ و آداب و رسوم دیگران، بی اینکه ریشه در خاک، در فرهنگ و تاریخ ما داشته باشد، 
اگر هم به جایی برسیم، جایی ست که دیگران پیش از ما رسیده اند و جا خوش کرده اند!

گامهایی این چنین، ما را در پاسداشت هویت ایران ۸۰۰۰ هزار ساله استوارتر خواهد نمود که آئین هایی که با رسوم ما ایرانیان تطابق دارد را در اولویت قرار دهیم تا اینکه ولنتاین، که ریشه در فرهنگ غربی دارد.

بیایید نخستین گام را برداریم و با خود آشتی کنیم تا شاید بتوانیم فرهنگ و زبان امروزمان را آنطور که شایسته است و درخور ایرانی بودنمان است بکار بندیم، آنگاه دوباره حرفی برای گفتن خواهیم داشت، چون بیگمان و همواره سزاوار جایگاهی والا هستیم!


گروه اینترنتی قلب من

 

پرنده ای که از نیزارهای خزانی گذشته است

 

 

 

پرنده ای که از نیزارهای خزانی گذشته است
دیگر دیده به دست این بادهای بی هر کجا
نخواهد داشت
البته ما هم
از این حرفهای عاشقانه بسیار شنیده ایم
حقیقت این است
پرنده ای که به اعتماد یکی پیاله ی آب
آمده بود
میان این همه خانه این همه خواب
هیچ ایوان روشنی از رویای آدمی ندید

زیر باران بیا قدم بزنیم

 

 

 

زیر باران  بیا قدم بزنیم

 

حرف نشنیده ای  به هم بزنیم

 

نو بگوییم و نو بیندیشیم

 

عادت کهنه  را به هم بزنیم

 

و ز باران کمی  بیاموزیم

 

که بباریم  و حرف کم بزنیم

 

کم بباریم اگر، ولی  همه جا

 

عالمی  را  به چهره  نم بزنیم

 

سخن از عشق خود به خود زیباست

 

سخن های  عاشقانه ای  به هم بزنیم

 

قلم  زندگی  به دل است

 

زندگی  را بیا  رقم بزنیم

 

سالکم  قطره ها در انتظار  تواند

 

زیر باران  بیا قدم بزنیم

من را به غیر عشق به نامی صدا نکن

 

 

 

من را به غیر عشق به نامی صدا نکن

غم را دوباره وارد این ماجرا نکن

بیهوده پشت پا به غزلهای من نزن

با خاطرات خوب من اینگونه تا نکن

موهات را ببند دلم را تکان نده

در من دوباره فتنه و بلوا به پا نکن

من در کنار توست اگر چشم وا کنی

خود را اسیر پیچ و خم جاده ها نکن

بگذار شهر سرخوش زیبائیت شود

تنها به وصف آینه ها اکتفا نکن

امشب برای ماندنمان استخاره کن

اما به آیه های بدش اعتنا نکن....