دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

آیینه چون شکست


آیینه چون شکست

قابی سیاه و خالی از او به جای ماند

با یاد دل که آینه بود

در خود گریستم

بی آینه چگونه در این قاب زیستم؟؟؟؟



مشیری

یادمان باشد از امروز جفایی نکنیم


 یادمان باشد از امروز جفایی نکنیم
گر که در خویش شکستیم صدایی نکنیم
خود بتازیم به هر درد که از دوست رسد
بهر بهبود ولی فکر دوایی نکنیم
جای پرداخت به خود بر دگران اندیشیم
شکوه از غیر خطا هست،خطایی نکنیم
یاور خویش بدانیم خدایاران را
جز به یاران خدا دوست وفایی نکنیم
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند
طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم
گر که دلتنگ از این فصل غریبانه شدیم
تا بهاران نرسیده ست هوایی نکنیم
گله هرگز نبود شیوه ی دلسوختگان
با غم خویش بسازیم و شفایی نکنیم
یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم
وقت پرپر شدنش ساز و نوایی نکنیم
پر پروانه شکستن هنر انسان نیست
گر شکستیم ز غفلت من و مایی نکنیم
و به هنگام نیایش سر سجاده ی عشق
جز برای دل محبوب دعایی نکنیم
مهربانی صفت بارز عشاق خداست
یادمان باشد از این کار ابایی نکنیم

من تموم قصه هام قصه تــــــوست


بغلم کن عشق خوبم بذار حس کنم تنتو

از حرارتت بمیرم بگیرم عطر تنتو

واسه من آغوش گرمت تنها جای امن دنیاست

ساز آشنای قلبت خوشترین آهنگ دنیاست

منو که بغل بگیری گم میشم تو شهر رویا

بند میاد نفس تو سینم مثل مجنون پیش لیلا

به تو شفاف و برهنه دل سپردم بی محابا

بغلم کن تا نمیرم بی تو، تو دستای سرما

مثل دامن فرشته شب ما قدیس و پاکه

حتی ماه به حرمت ما، عاشقونه تر می تابه

بغلم کن عشق خوبم بذار آرامش بگیرم

سر بذارم روی شونت با نفسهات خو بگیرم

جز سرانگشتهای گرمت تن من عشقی ندیده

دست بکش رو گونه ی من ، منو خواب کن تا سپیده


    من تموم قصه هام قصه ی توست

    من تموم قصه هام قصه تــــــوست


    اگه غمگینه اون از غصه تــــــوست


    یه دفعه مثل یه گل رفتی تو دست خزون


    سیل بارون و تگرگ میـومد از آسـمون


    بردمت تــو گلخونه که نریزه روی سرت


    تا یه وقت خیس نشه بشکنه بال و پرت


    نشکنی زیر تگرگ , نریزه از تو یه برگ


    من تموم قصه هام قصه تــــــوست


    اگه غمگینه اون از غصه تــــــوست


    یه دفعه مثل یه شمع داشتی خاموش میشدی


    اگه پروانه نبود تــــو فراموش میشدی


    آره پـروانـه شـدم کـه پرام سوخته شده


    که آتیش دل تــو به دلــم دوخته شده


    که بسوزه پر و بالم که راحت بشه خیالم


    دارم از تو مینویسم تو که غم داره نگاهت


    اگه دوست داشتی بگو تا بازم بگم برایت


    انقده میگم تا خسته شم , با عشق تو شکسته شم