دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

برداشت آزاد. . . ( دل نوشته ی شیدا )

  

لحظه ای را به یاد می آورم که به سرعت باد گذشت

 

ساعت ها که خاطره ها را پنهان ساختند

 

و روزها که با گذشت  خود ورق های دفتر زندگی ام را ترجمه کردند

 

و من بیاد اولین روز آشنایی اشکی تقدیمت میکنم . . .

 

آنروز که غریبانه پا به سرزمین قلبم نهادی

 

و به پای مقدمت گل های زیبای محبت را بر آن چیدم.

 

زندگی زیبا کلامی ست که می توان در پس گلبوته های آن

 

دور از نیرنگ و ریا زیست.

 

من صادقانه به تو قول میدهم که هرگز یاد تورا به ایوان فراموشی پهن نکنم

 

من اینک فقط به این موضوع ایمان دارم که در برابر سادگی و عظمت تو

 

جز وفاداری ، عمل دیگری شایسته نیست.

 

و در برابر این همه از تو می خواهم  که بگذاری

 

" برای همیشه مهمان قلبت باشم. "

 

                                                             " شیدا "

نظرات 1 + ارسال نظر
امید جمعه 27 خرداد 1390 ساعت 12:57 http://www.harfedel1724.blogsky.com

سلام
بنده رو ببخشید ولی این رنگی که برا جملاتتون انتخاب کردید مخاطب از خیر خوندنش میگذره مثل من
چون چشمام در اومد بسکه نگاه کردم
بابت پرروییم ببخشید نظر نظره دیگه

سلام
ممونون از حضورتون.
رنگ مطلب رو هم عوض میکنم .
ممنون از انتقاد دوستانه شما.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد