دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

از نا کجا به کجا امدم از کجا به ناکجا میروم

از نا کجا به کجا امدم                 از کجا به ناکجا میروم

بعضی وقتا حس میکنم پوچ زندگی میکنم و انقدر به دنبال چیستی میروم تا همه داشته هایم فراموش میکنم به دنبال چیستی چه چیز هستی؟ به قول "چارلی چاپلین شاید زندگی ان جشنی نیست که انتظارش داشتی اما حال که دعوت شدیی تا میتوانی زیبا برقص"

رقصیدن رو به من اشتباه اموختن اما در حسرت نداشتن دانش رقصیدن نباید سوخت تلاش برای اموختن و شاید روزی برای اموزش دادن باید کرد. عمر میگذرد زیبایی عمر به این است در سنین بالا حسرت دوران جوانی نخورم.. زندگی میکنم بنا به خواسته ی دلم انچنانی که با افکار مردم بازی نکنم افکار گفتم خودم به فکر رفتم آیا همخوانی دارد افکار جامعه با خواسته ی دل من؟؟؟

خوب شاید بهتر باشد احساسات رو جایگزین افکار کنم احساسات در مرور تغییرات میکنن اما میشود احساسات رو خدشه دار نکرد امروز مسیحا با درک جدید به جنگ نه مدارا هم نه چه کلمه ایی میتواند در خر روزگار باشد زورم به روزگار نمیرسه جنگی هم ندارم راه خودش منم راه خودم اما من امدم زیبا زندگی کنم در لحظه ی مرگ حسرت این روزها نخورم .. عرفان و عاشقی ایا مقوله ایی جدا از هم هستن؟ میشود با عرفان عشق بازی رو اموخت و با عشق به عرفان رسید

وقتی هدف از عشق رو مشخص کردم دیگر به عشق های کاذب نیاز ندارم و حتی عشق رو کتمان نمیکنم ان چنان از زمین عشق بازی رو اموختم که دیدم سیاه و سفید بیمار رو سالم و پولدار و فقیر رو به یک چشم میبیند که خجالت کشیدم بگویم عاشقم به عرفان رفتم دیدم عرفان درس پیشنیازش عشق هست که در آن نمره قبولی نیارودم وقتی دیدم چیزی ندارم و همه چیز رو به روزگار باختم ناراحت شدم اما یادم نرفته بود بهترین زمان برای پیشرفت مواقعی هستن که چیزی برای از دست دادن نداری و شهامت ریسک کردن بالایی را به جان میخری اما این دفعه نیامدم برای کسب سمت و مقام بلکه امدم بهایی بدهم به دلم ...با دلم اشتی کردم با روزگار تلافی کردم با عشق به جنون رسیدم و با جنون به عرفان ...

شاید بلند پروازی شاید دروغ باشد شاید هنوز به هیچکدام نرسیدم اما ارامش رو یافتم...

اگر این بار هم نمره قبولی در عشق نیاوردم دیگر ناراحت نیستم چون از عشق نمره قبولی به جامعه میدهم و با نمره صفر مشروطی با خدا صحبت خواهم کرد.....................

عشق ..........نفرت ................خیانت

دیگر در ذهن من نیست امروز این کلمات جایگزین شدن

عشق...........بخشش..................عرفان


Click to view full size image

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد