نازنینی دلبری چشم مرا تر کرد و رفت
چند روزی با دل شیدای من سر کرد و رفت
گفت بر عشقم وفادار است
اما ای دریغ چشم خود را جانب دلدار دیگر کرد و رفت
عاشقی گویا گناهی بود کاین نامهربان
جرم ما را دید و بی رحمانه کیفر کرد و رفت
گفتمش خوشبخت باشی نازنین روز وداع
طعنه تلخ مرا دیوانه باور کرد و رفت
حتم آخر روزگار او را تلافی می کند
چون گل عشق مرا مستانه پرپر کرد و رفت
شعر قشنگی بود اما اون شیدای درشت خیلی به چشم میومد! موفق باشی