دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

درس پروانه

 

مردی، ساعت های متوالی نشسته بود و به تلاش پروانه ای برای خارج شدن از پیله اش نگاه می کرد. پروانه توانست حفره ی کوچکی ایجاد کند، اما بدنش بزرگتر از آن بود که از آن حفره بگذرد. بعد از زمان درازی، به نظر رسید خسته شده و بی حرکت مانده.

مرد تصمیم گرفت به پروانه کمک کند: با دقت، بقیه پیله را باز کرد و بی درنگ پروانه را آزاد کرد. اما بدن پروانه مچاله و کوچک بود و بال هایش به هم چسبیده بود.

مرد همچنان پروانه را نگاه کرد، امیدوار بود که هر لحظه بال های پروانه باز شود و به پرواز درآیند. اما هیچ اتفاقی نیافتاد.پروانه، بقیه ی زندگی اش را با بدنی مچاله و بال های به هم چسبیده گذراند. نمی توانست پرواز کند.

مرد نیکوکار نفهمیده بود که ان سوراخ کوچک و تلاش پروانه برای عبور از آن سوراخ، روشی است که طبیعت برای ورزیده کردن بدن و تقویت بال های پروانه به کار می برد.

" گاهی، کار طاقت فرسا، درست همان چیزی است که ما را برای رویارویی با موانع بعدی اماده می کند. کسی که از این کار طاقت فرسا خودداری می کند، یا کسی که کمک نادرستی بگیرد، نمی تواند به شرایط شرکت در مسابقه ی بعدی دست یابد، و هرگز نمی تواند به سوی سرنوشت پرواز کند."

(پائولو کوئلیو)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد