دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

سبزه عاشق

تمام عید تنها در خانه

نپذیرفتن جامعه یا مشکل با خودم تنهایی هم نعمت خوبی هست  ترجیح دادن تنهایی بهتر است انتخاب محیطی که شاید خوشایند نباشه اس مس میامد که 13 به در و روز طبیعت مبارک سبزه رو گره بزن و ارزو کن و به اب روان بسپار اما در اتاق خودم بودم شاید هیشکی باور نمیکرد که الان توی اتاق و سبزه آب نخورده که رنگ سبزش رو با زردی عوض کرده و طرواتش با خشکی دیگه  طاقت گره نداره درست مثل دل من منتظر اشاره هست تا بشکند سبزه زرد رنگ را امدم گره بزنم اما شکست به جای من اشک ریختم از اشک من سبزه جان تازه گرفت دیگه انگار زردی نداشت و درست مثل عقاید ایرانیان باستان در روز 4 چهارشنبه سوری که زردی به اتش میدهند و قرمزی اتش خواستارن جان گرفته بود از سبزه هم خجالت میکشیدم گفتم شرمندتم باید امروز به اب روان میسپاریدم تورا اما نشد....

گره به زلف های را فراموش نکردم اما دست و دلش رو ندارم به سبزی خودت ببخش خندید گفت من خوشبخت ترین سبزه دنیا هستم که امروز با تو خلوت کردم بیا غم هاتو گره بزن و منو به جای اب روان به سطل اشغال بسپار من سبزه خوشبختی هستم میرم و با اشغال های دیگر سوزانده میشم تا که امیدوار باشم غم های تو هم سوزانده میشن اشک های تو دل من را اتیش زد قبل از اینکه با اشغال ها سوزانده شم کل عید دیدم تنهایی شاهد همه درد دل هایت با خدا بودم از اینکه اب به من نرسید زرد نشدم از اینکه دیدم تنهایی ناراحت شدم و با هر درد دل با خدا یک تار موهایم زرد شد تا اینکه روز 13 دیدم خیلی ناراحتی و هنوز تنها دیگر طاقت نیاوردم و همه هستی من فنا شد بیا باهم دوست باشیم من فردا سوزانده میشم و مطمئن باش غم هایت با خود میبرم

سال بعد میایم دوست دارم بهم بگی کی چی شد و چگونه سپری کردی تا باز هم بتوانم غم های دیگرت رو با خود ببرم

حالا هم منو به سطل اشغال بسپار دیگه بقیه راه رو خودم میرم

سبزه گفت و همه تار هایش شکست و مطئننا الان سوزانده شده و غم هایم رو با خود برد منتظرم دوباره بیاد .......

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد