همیشه برده خواه تو همیشه مات خواه من
بچین! دوباره می زنیم، سفید تو، سیاه من
ستـاره های مهــــره و مربعاتِ روز و شب
نشسته ام دوبــاره روبروی قــرص ماه من
پیـاده را دو خانه تو، و من یکی، نه بیشتر
همیشه کـل راه تـو، همیشه نصـف راه من
تمسخـر و تکـانِ اسب و انـدکی درنگِ تو
من و نگـــاه بر پیـاده باز هم نگــــاه من
یکی تو و یکی من و یکی تو و یکی نه من!
دوبـاره رو سفیـد تو، دوبـاره رو سیـاه من
تو برده ای و من خوشم که در نبردِ زندگی
تو هستی و نمانده ام دمـی بدون شاه من