دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

رقصدن با خدا

امروز محکومم به جرم داشتن خدا به جرمی که نداشتن گناه هست و داشتن کفر خدایا به چه سازی باید رقصید وقتی رقصیدن بلد نیستی؟کاش به جای تعلیم اعقاید کهنه با ما رقصیدن رو اموخته بودن


حالا با اینکه سازی رو نمیشناسی باید کوک کردن رو خودت انجام بدی

من نمیخوام برقصم من عروسک خیمه شب بازی اعقاید کهنه شما نیستم من خودم هستم

من عاشق شدن رو از خدا اموختم هرچند سعی شما براین بود که عاشق ظاهر باشید و با عاشق دشمن من عمر کوتاه با اعقاید شاید مدرن شاید نوگرایی شاید پوچ اما براورده از ذهن خودم رو به ظاهر گرایی شما ترجیح میدم حبس کنید مرا در گوشه ایی ازادی من به اسارت شما .....

اعقاید در ذهن محبت در دل عشق در وجود با هیچ صلاحی از بین نمیره من در وجود خدایی دارم که شما در کعبه جستجو کنید من کافر هستم و کفر میگوییم چون در کفر خودم به حقایقی روشن رسیدم که پله هایی از مراتب طی کردم و به خدایی رسیدم که مال منه خدایی که دوستش دارم و درکش میکنم مرا دیوانه عاشق لقب دادن و بحث با من حرام''''''''

اگر لذت دیوانه بازی با خدا رو چشیده باشین دیگر از دیوانه خطاب کردن ترسی ندارید خدایا من متهم شدم به بی خدایی

اگر داشتن تو کفر هست من کافر هستم اگر نداشتن تو یعنی ادم خوب بودن من بد بودن رو دوست دارم

جلو قاضی و ملق بازی؟

برای کی نقش بازی کنم؟خدا از سر درون باخبر هست به ریا نگفتم خدایااااااااااااااااا

ز بهر فریب خلق خود را بنده خدا نپنداشتم برای دل خودم عاشق شدم لعنت به مردم فریبانی که رزق رو از بنده گان گرفتن و خمس نامیدن

من رو ترک کنید که خدا رو دارم من رو حبس کنید که به ازادی درون رسیدم ترس از تنهایی ندارم که خدای من چون من تنهاست

خدایا دریاب بندگانی چون من که به جرم داشتنت مبحوس شدن به جرم جاهل بودن کسانی که خود رو خدا دانستن و خواستن که ما به اسم تورا صدا کنیم سجده به خودشان

از مرگ ترسی ندارم روزی به دنیا امدم روزی خواهم رفت شاید به وسیله شما اما به خواست خدا

تبعید به سرزمین وجود

تبعید شدم در سرزمین خودم در خودم کاشتم نهال امید

از امید ایمان نشعت گرفت از ایمان عشق

نهال من پربار شد و ثمر داد ثمره نهال من شد داشتن خدا و خدا رقصیدن رو به من اموخت

دست در دست خدا رقصیدن تانگو با موسیقی لالایی خدا و کوک بود این ساز و رقصیدن رو زیباتر کرد نه رقص شما بلکه رقصی که هرادمی با خدایی که داره میتونه به شکل دلخواه بکنه

اری من کافرم چون با خدا میرقصم

از من فرار کنید تا با اعقاید کهنه عمری رو سپری کنید و در اخر عمر بگویید؟

خدایا پس کجایی؟دردناک است زمانی که ندایی میاید . میگوید درونت بودم صدایت کردم اما نشنیدی///////////////////////////


درک شخصی                                           مسیحا

نظرات 1 + ارسال نظر
حاجی چهارشنبه 29 دی 1389 ساعت 03:09

سلام مسیحا
بازم چرت نوشتی اما اینکه بر عقاید خودت پابرجا هستی واسم جالبه اما اصلا درک جالبی نداری 3 بار این پست رو خوندم رقصیدن با خدا از همون اسمش معلوم بود چی نوشتی اما خوندم تو نیاز به باز پروری ذهن داری
منتقد تو و بی زار از ذهنیت باطل شما حاجی

سلام حاجی
خوشحالم مطلبی دیدی که ارزش نظر دادن داشته باشه ممنون دوست دارم دوباره ببینمت واسه همین بازم از این پست ها واست میزنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد