دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

روز تنهایی من

روز تنهایی من
روز نیلوفری یاد تو بود 
یاد لبخند نگاهت
یاد رویایی آغوش تو بود 
روز تنهایی من
چهره سرد زمین یخ زده بود 
گره مردمک چشم تو باز 
به نگاه شب تنهاییمان زل زده بود 
روز تنهایی وغم
قدر دلتنگی من


آســـمان پــیدا بود 

..... 

... 
آخرین قطره اشکت
روی بیراهه ی ذهنم لغزید 
یـــــــــاد بــــــاد.... 
یاد خاکستری بغض قدیم 
که در آغوش نگاه تو شکست 
یادی از رنگ فراق 
رنگی از داد ســــکـوت

..... 

... 
اشک من جاری شد
جای تو خالی بود 
جـــــــــای تـــــــــو
عکس تو درطاقچه ی کوچک قلبم خندید 
شعر دلتنگی من سخت گریست 

..... 

... 
روز تنهایی من
بـــی تـــــــــــــو گذشت... 
بــــی تـــــــــو نوشت... 
بــــی تو شکست...

 

برزگر
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد