دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

دلم می خواست در عصر دیگری دوستت می داشتم


hamtaraneh.com

 
دلم می خواست در عصر دیگری دوستت می داشتم

در عصری مهربان تر و شاعرانه تر
 
عصری که عطر کتاب

عطر یاس و عطر آزادی را بیشتر حس می کرد
 
دلم می خواست دلبرم بودی

در روزگار شارل آیزنهاور

ژولیت گریکو
 
پل الوار

پابلو نرودا

چاپلین

سید درویش و نجیب الریحانی

دلم می خواست شبی

با تو در فلورانس شام می خوردم

ان جا که تندیس های میکل انژ
 
هنوز هم نان و شراب را با جهان گردان قسمت می کنند

دلم می خواست تو را

در عصر شمع دوست می داشتم

در عصر هیزم و بادبزن های اسپانیایی

و نامه های نوشته شده با پر

و پیراهن های تافته ی رنگارنگ

نه در عصر دیسکو

ماشین های فراری و شلوارهای جین

دلم می خواست تو را در عصر دیگری می دیدم

عصری که در آن

گنجشکان ، پلیکان ها و پریان دریایی حاکم بودند

عصری

که از ان نقاشان بود

از ان موسیقی دان ها

عاشقان

شاعران

کودکان

و دیوانگان

دلم می خواست تو با من بودی

در عصری که بر گل و شعر و بوریا و زن ستم نبود

ولی افسوس

ما دیر رسیدیم

ما گل عشق را جستجو می کنیم

در عصری که با عشق بیگانه است
 
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد