دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

با من از اسمان بگو

    

با من ا ز آسمان بگو ...

از آسمانی که ابر ها را به مهمانی عشق دعوت

می کند , تا قطره قطره وجودش را به زمین ببخشد.

با من از خورشید بگو ...

از خورشیدی که هر روز با نورو گرمایش سپیده

صبح را به تصویر می کشد , و زندگی را به تمام گلها

نوید می دهد.

با من از ماه بگو ...

از ماهی که زیباترین ترانه ها را در شب های مهتابی

در کوچه پس کوچه های عاشقی زمزمه می کند و ستاره ها

را به مهمانی شب فرا می خواند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد