دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

سرنوشت عشق

 

و چنین است که گاهی آدمها

فراموش میکنند نیکی ها را ، خوبی ها را

و عشق را ... که زاده خوبی ست.

انگار که نبوده است هیچگاه

گل لبخندی ، ناز نگاهی ، شوق صدایی

آدمها امروزه روز

عشق را میخواهند مثل...

مثل یک وعده غذا از سر سیری

مثل یک بازیچه

که همه دارند پس من هم...

اشکی هم اگر هست

برای خود است و نه معشوق و نه عشق

که امروزه روز دیگر

نه عشق ، عشق است و نه عاشق ، عاشق

حالا همه چیز

خوب زندگی کردن است

شد با عشق ، شد بی عشق...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد