دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

نامه ایی به تنهایی

سلام تنهایی

نامه به این و اون زیاد داشتم اما به نزدیک ترین دوستم نه

میدونی امروز به زندان فکر میکردم و زندانی ها

امیدوارم که همیشه زندان ها خالی باشن و زندانی در گوشه زندان عمر خودش رو به هدر نده

اما چیزی که ذهن منو مشغول کرد زندانی های بودن که ملاقاتی نداشتن در انتظار روزی که پیج بشن واسه ملاقات اما این روز شاید نیاد و ازادی اون ها هم با منتظر نبودن کسی روبه رو بشه

سخه از زندان ازاد بشی کسی منتظر نباشه من هم مثل اون زندانی در اسارت زندگی هستم و نه ملاقاتی داشتم و نه کسی به روز ازادی من فکر کرد همه اسارت منو دیدن و ازادی رو ندیدن مبهم حرف میزنم شاید خوب نباشه ادم ورق بخوره اخه درک من اینه که ادم ها مثل کتاب هستن خریداری میشن یه خواننده هم هست هر از گاهی بنا به شوق کتاب میخونه یکی سر سفره هم کتاب دستش هست میخونن درک میکنن دوست صمیمی میدونن زمانی که به وسط های کتاب میرسن شوق چندین برابر به اخر میرسن خوشحال تا اینکه اخر کتاب و پایان ........

دیگه کتاب میره به کتاب خونه و خاک میخوره شاید ادم با اصافی باشه هدیه کنه اما بازم هم همان اتفاق میفته به قول معرف دور و زود داره سوخت و سوز نداره

ادم ها همینن وقتی ورق بخوری میری به کتاب خونه دلشون و باید خاک بخوری ........

دوست داشته باشم یا نه دیگه ورق خوردم اما پیش ملوسکم هنوز مهم هستم 

از زندانی میگفتم از تنهایی میگفتم از اینکه از یاد ادم ها زود فراموش میشی

تنهایی خوشکل هست اما زمانی که هر از گاهی باشه نه اینکه همیشه باشه اما چه تلخه قصه عادت منم از این قاعده زندگی مسنثنا نیستم

رنگ ابی رو دوست دارم حس میکنم رنگ ابی رنگ دل های بامرام هست رنگ خوشی هست رنگ تنها نبودن هست نگاه به اسمون رو خیلی دوست دارم ستاره ها رو دوست دارم اما تنهایی رو خیلی دوست ندارم.......

خدایا تنهایی رو نتونستی تحمل کنی فرشتگان اوردی اما ادم ها رو موش ازمایشگاهی کردی و تنهایی رو اونا تست کردی؟خدایا دوست دارم گله میکنم چون کسی ندارم درد دل دیگه خریدار نداره دوست هم ندارم مگه دل من سفره هست که همه جا پهن بشه باید خریدار داشته باشه تا صحبت کنم محرم پیدا بشه میگم کسی که معنای حرمت رو درک کنه.....

بگذریم خیلی باهال هست دل بشکنه لب بخنده ای لب تو هم عمری به دل حسادت کردی؟

چشم دیگه اشک نداره بریزه لب وقت فریاد نداره دل مونده تنها .......

اسمون بیا بشینم صحبت کنیم بهت بگم اینجا رو زمین چه خبره نکنه به زمین حسادت کنی من از زمین میخوام بیام اسمون ..........

همه میگن اون همه مطالب قبل دروغ بود؟عشق بخدا دروغ بود؟

نه هنوز امید دارم دنبال زندگی اما منم دل دارم میشکنه سنگ هم که باشه یه روزی میشکنه

اما به دلم یاد دادم وقتی شکست لبه تیزش دست کسی نبره..........

اگر میتونستم یادش میدادم نشکنه.........................

خیلی حرف زدم ملوسک سنی نداره تحمل درد دل نداره

امید بخدا دل به دریا اخه دریا شوره نمک داره میگن نمک نریز رو زخمم اما من میگم بریز ساقی

ساقی نمک بریز به دل شکسته من

از من بگریزید که دل شکسته دارم

لب بخند که همه رو داغون کردی

زبون در نیار گفتم بخند

مسیحا

نظرات 1 + ارسال نظر
خزان دوشنبه 27 دی 1389 ساعت 15:14

اره عزیزم همه ما تنهاییم کسی گوش شنوا واسه شنیدن حرفامون نداره فقط خداست که میشنوه اما کاش میشد باهامون حرف بزنه تا دلمون سبک بشه خدایاشکرت میکنیم که خدایی مثل تو داریم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد