سمت نیزار زمان
روی سرتاسری نام و نشان
در سراشیبی دل بستن و عشق
آمدی تا که بپرسی حالم
درب چوبی دلم را تو زدی
چند سالیست که در خانه دل آشوب است
چند سالیست که من تنها ترین تنهایم
چه کسی میداند
دل من گوشه این سینه چرا میشکند؟!
شاید این روزن دل سوی دریا باز است
بهتر است تا که قلم بردارم
روی برگ دل پر وسعت خود بنویسم:
دل من رنگ شقایق دارد
و چه شوقی دارد شستن پنجره دل با آه
و چه زیبا و تماشایی تر ،
لحظه نازک بشکستن دیوار دلم...