" هر آنچه که موجب بهجت تو میشود غذای روح توست.
چنان نیست که فقط تن آدمی به غذا نیازمند باشد.
بلکه روح آدمی به غذا نیازمندتر است.
همواره جانب بهجت و سرمستی را بگیر.
از دلمردگی و احساس بدبختی بپرهیز.
به احساس بدبختی مجال ظهور و بروز نده,
گرچه گاهی دل آدمی میگیرد,
اما این گرفتگی به آمدن ابرها می ماند,
ابرها امروز می آیند,
اما فردا باز هوا صاف و آفتابی ست.
به ابرها بنگر, به خورشید نگاه کن.
و به یاد داشته باش که,
حساب تو از حساب آن دو جداست.
گاهی هوای دل آدمی تیره و ابری میشود.
گاهی روح آدمی وارد اقلیم شب میشود.
اما روح, سپیده دمان نیز دارد.
ما در چرخه ای از شب و روز,
مرگ و تولد,
و تابستان و زمستان, در حرکت هستیم.
سعادت در آن است که
بدانیم ما هیچکدام از اینها نیستیم.
بدین سان انسان به صلح و صفا
با خود و هستی میرسد.
هماهنگی با قطب های متضاد هستی
شور آفرین است......"
این قطعه از کتاب "عشق پرنده ای آزاد و رها" نوشتهء اوشواست.