دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

عشق پرنده ای آزاد و رها

  

 

" هر آنچه که موجب بهجت تو میشود غذای روح توست.

چنان نیست که فقط تن آدمی به غذا نیازمند باشد.

بلکه روح آدمی به غذا نیازمندتر است.

همواره جانب بهجت و سرمستی را بگیر.

از دلمردگی و احساس بدبختی بپرهیز.

به احساس بدبختی مجال ظهور و بروز نده,

گرچه گاهی دل آدمی میگیرد,

اما این گرفتگی به آمدن ابرها می ماند,

ابرها امروز می آیند,

اما فردا باز هوا صاف و آفتابی ست.

به ابرها بنگر, به خورشید نگاه کن.

و به یاد داشته باش که,

حساب تو از حساب آن دو جداست.

گاهی هوای دل آدمی تیره و ابری میشود.

گاهی روح آدمی وارد اقلیم شب میشود.

اما روح, سپیده دمان نیز دارد. 

ما در چرخه ای از شب و روز,

مرگ و تولد, 

و تابستان و زمستان, در حرکت هستیم.

سعادت در آن است که

بدانیم ما هیچکدام از اینها نیستیم.

بدین سان انسان به صلح و صفا

با خود و هستی میرسد.

هماهنگی با قطب های متضاد هستی

شور آفرین است......"

 

این قطعه از کتاب "عشق پرنده ای آزاد و رها" نوشتهء اوشواست.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد