دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

عجب مردمونی

یه مدت پیش با یکی از دوستام بیرون بودم موبایلم زنگ خورد شماره زن داداشی بود جواب دادم اما داداشم بود با صدای لرزان  بعد از سلام سریع منو قسم داد به جون تک فرزندش که واسه من خیلی عزیز بود اما شارز تموم شد  دلم هوری ریخت که چی باز پشت سر من گفتن دیگه چی شد منم شارز نداشتم زود شارز گرفتم بهش تلفن کردم گفت از پسر عمه ت چی میدونی؟تعجب کردم چی شده چرا میپرسه خوب پسر عمه خودش هم که میشه اما مشکل کار اینجا بود که خواستگاری کرد بود از دختر خواهر خانمش که دختر پاک و مهربونی هست البته طبق گفته خودشون اخه من معمولا سلام و احوالپرسی ساده دارم مونده بودم چی بگم گفتم از مشروبات بدش نمیاد تا الان هم که دوست دختر داره قلیون هم میکشه اما دود سنگین مطمئن هستم نیست شاید بعد از ازدواج درست بشه شاید نه مجردی هم بالاخره هرکسی گذشته ایی داره حالا خوب یا بد . اما میدونم اعتیاد نداره

شاید یکم خسیس باشه اما دل مهربونی داره.....

اینا چیز هایی بود که به ذهنم میرسید داداش من اصلا با این قضیه موافق نبود و به نظر میرسید انگار دوست داشت چیزهایی بدتری بشنوه خوب تلفن قطع شد تا اینکه خبرهایی به من میرسید تا اینکه چهارشنبه که عید بود من بوشهر بودم دانشگاه که خبر جشن عقد شون به من رسید اما من نمیتونستم برم

جالب بود بعد از عقد داماد هم همراه با خانواده خودش به شیراز برگشته بود کخ خیلی از این رفتار این تاره داماد به مزاج بعضی ها خوش نیمده بود مثل اینکه چند باری هم باهم بیرون رفته بودن تا اینکه طبق مراسم پاگشا یا همان اولین دعوت خانواده داماد از خانواده عروس به شیراز امده بودن و چون از هر دو طرف نسبت فامیلی دارن با ما مادرم دعوت گرفت بود از همه و فردای اون روز به خونه ما امدن بعد از نهار به اتاقم امدم دیدم تازه داماد که حداقل 6 سال از من کوچکتره هم به اتاق امد گفتم میخوای من برم بیرون و خانمت بیاد گفت نه گفتم سر سفره هم که باهم نبودین چرا؟گفت این سوسول بازی ها مال تو هست نه من........

تا لحظه اخر توی اتاق من بود و عروس خانم 17 ساله یا 16ساله هم تو اتاق پیش بقیه تا اینکه دیگه رفتن از خونه ما بعد از اینکه مادر عروس به شهرستان خودشون رفتن عروس خانم مونده بود تا شاید بتونه خلوت کنه با شوهرش اما اقا داماد بعد از خداحافظی میره و تا 4 صبح نمیاد و زمان برگشت گویا علائم نشئگی میبینه عروس خانم و میاد فاز نصیحت برداره میبینه داماد حرف های ناگفته زیادی داره که زن نمیخواسته چرا باید زن داشته باشه چرا نتونه رفیق بازی کنه اگر ازدواج کنه باید کنیزی خانواده شوبکنه و رفیق بازی تمومی نداره حق اعتراض نداره ........

عروس برگشته به خونه و زود تقاضای طلاق داده درست در کمتر از 15 روز زندگی مشترک

این وسط شاید من هم به سهم خودم مقصر بودم که زود قضاوت کردم نباید شناخت دوسال پیش خودمو دخالت میدادم باید میگفتم بعد از دانشجویی معلوم نیست چی میشه خیلی ناراحتم اما دیگه شده

کاش هیچ کس به درد اعتیاد دچار نمیشد

بابای پسر گفته من میدونستم پسرم مواد میزنه خواستم واسش زن بگیرم ادم بشه.............

معمولا کسانی که ازدواج میکنن از جلگه ادم ها میان بیرون طرز فکر شوهر عمه منم جالب بوده ها

با زندگی دختر مردم بازی کنی که ایا پسر خودم ادم بشه شاید هم نه

خدایا ..................

نظرات 1 + ارسال نظر
ویکی تولز شنبه 13 آذر 1389 ساعت 00:38 http://www.wikitools.ir

به نام خدا
با سلام
ثبت نام در ویکی تولز رایگان شد !

چهار ابزار مهم برای صاحبان وبلاگها :
1- پیشرفته ترین سیستم شمارنده آمار
2 - سیستم پیام کوتاه (توویت)
3 - فرم ارتباط با ما با قابلیت ارسال به ایمیل شخصی
4 - نمایشگر وضعیت در یاهو با تصاویر طراحی شده توسط خود کاربر
و چندین خدمت دیگر در آینده نزدیک ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد