دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

حرف نزن










حرف که می زنی

هیچ مهم نیست که بارانی باشد یا نباشد

هیچ مهم نیست که خاکی باشد یا نباشد

حرف که می زنی

تنم را بوی خاک باران خورده برمی دارد

و من به حیرت آفتاب و آسفالت

                             پوزخند می زنم.

ببین!

اصلا بیا حرف نزن!

حرف که  می زنی

سرشار می شود چشم هایی که دارم

از تماشای لب های تو و

هیچ چیز دیگر به اراده ی من پیش نخواهد رفت!






مهدیه لطیف
نظرات 1 + ارسال نظر
دانشجوی اراک چهارشنبه 3 آذر 1389 ساعت 01:11

salam az tarigh dostam ba veb shoma ashena shodam az dastanhay zibaee ke neveshte bodin khosham omad
dostam migan in masiha ajibe ama to ajib nistfeght khili sade va ba siyasat harf mizani
to dari moshkelat gozashtato ba bayani do pahlo mizani dobare miyam id shoma ro add mikonam by

سلام به شما
سلام به دوستای خوبت برسون
خوشحالم از اشنایی با شما
من در خدمت شما هستم
ادد کن بیشتر میحرفیم
در ضمن من مشکلات گذشتم رو تو وبلاگ کمتر دخالت میدم
سعی میکنم چیز هایی که میبینم بیان کنم
بازم تشکر از شما دوست جدید و شاید منتقد جدید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد