دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

خدا ............عشق و هوس

 Hosted by ImageHost.org

 

سلام 

بعضی وقتا یه فکر هایی به سرم میاد سهراب گفت تا شقایق هست زندگی باید کرد اما شقایق هست زندگی نیست انگار زندگی سالهاست که از پیش ما رفته شقایق گفت سهراب برای به کرسی نشاندن حرف خودش مرا پیش مرگ زندگی کرد و اما سهراب ندانست شاید عشق باید باشد تا شقایق باشد  زمانی که فهمید دیر شده بود و شهامت قبول اشتباه رو نداشت و گفتن شقایق نماد عشق است اما شقایق نماد بودن و زیستن نیست بلکه شما ادم ها هستین که با عشق دست نوازش بر سر من کشیدین دست باغبون که از سر عشق وقت خودش را به پای من گذاشت و بودن من رو تضمین داد نه اینکه باغبونی که از سر لقمه نانی به منت قطره ای اب به من داد خدایا بودنت را دیگر نمیبینن خدایا تورا ان طوری که به نفع خودشان باشد توصیف میکنن دیگر کسی صدای یار رو در میخانه نمی شنود دیگر در مسجد یادی از تو نمیکنن مکان هایی برای گذراندن وقت ساخته شد تورو بین همه ادیان تقسیم کردن دیگر به چشم نمی ایی یادت میاد میگفتن خدا وقتی ادم رو ساخت گمون کنم دنیا رو باخت؟ اره حالا داستان به حقیقت پیوست خدایا گفتی انسان ها درک ندارن یک دفعه به عشق حقیقی برسن و امدی عشق مجازی هم بهشون دادی یا شاید هوس... 

دلیل موجه هست که هوس قسمت اعظم وجود انسان ها را فراگرفته شاعر توانمندی داد میزد که کجایی ؟ کجایی؟  زمانی که عشق امد دید که دوران جوانی گذشته و طراوت سن بلوغ که حتی چشمان دختر ترک ان را به شعر وادار کرد از بین رفته و با مظلومیت تمام ورق را به نفع خود به زمین زد گفت امدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ........  

که شاید بهتر بود در خاتمه میگفت حالا که از چهره افتادی میایی؟ 

خوب بگذریم می و مستی با حافظ و شعرهای ان که خال هندوی دخترک شیرازی تورو از خود بیخود کرد و سرودی اما زمانی که دوران را پشت سر گذراندی به عرفان روی اوردی زرنگ بودی حافظ اما خوب که رفتی و ندیدی مردم این زمان که از خجالت دیوانی رو از روی افسردگی میسرودی که مردم این دوره عشق را که تو عمرت رو گذاشتی واسه اون توی یک مدت کوتاه شاید کمتر از ۷ روز پشت سر میگذرانن امروز عاشق فردا فارغ  

دیگه عشق و خدا بازی شده  دوست داشتنا همه ریا شده  دیگه کسی کمک نمیکنه اگر کمک کنه سعی میکنه جای شلوغ کمک کنه 

دیگه کسی از روی عشق عصای کوری نمیشه بلکه از روی محبت عصای کوری رو میدزدن حالا من تو این دنیا دنبال چه چیزی هستم؟محدود میکنن همدیگه رو اسمش دوست داشتن و تعصب میذارن به هم خیانت میکنن اسمش رو امتحان کردن میذارن خلاصه خدا این ادمی که تو ساختی حالا کلی مشکل ساز شده اولین ادم که ساختی دروغ و خیانت شروع شد و بعد از قتل و کشتن همدیگه چرا اگر صلح دوست داشتی همون موقع جلوی اونو نگرفتی؟ خدایا تو هم دستی بر استین خشونت داری؟ هر جور فکر میکنم نمیتونم باور کنم مهربانی و لطافت تورو با خشونت یکی بدونم پس از روی لطف و محبت انقد به ادم ها ازادی دادی که حتی در عرش کبریای تو هم دخالت کردن خدایا سرانجام چی میشه؟ عشق پیروز است یا هوس/؟خدایا راستی واست خونه ساختن  حالا دیگه خونه داری و ادم ها اینو ساختن که قلبشون خونه تو نباشه اما من نمیایم خونت مهمونی بلکه این تو هستی که باید بیای تو قلب من خونه کنی اونو از سنگ ساختن ولی من اینو از محبت ساختم واسه اینکه تو قلبم جات گرم و نرم باشه خدایا به من میگن کفار میگن کفر میگی بذار بگن من هنوز هم میگم ای قوم به حج رفته بیاید بیاید 

 نام خدا نبردن از ان به که بهر فریب خلق بگویی خدایا خدایا... 

خدایا خیلی وقت بود باهات صحبت نکرده بودم به کلی بادم رفته بود چه شکلی هستی و صدات چطور بود  

خدایا ممنون که دوسم داری 

بای

 

درک شخصی

نظرات 1 + ارسال نظر
الهه پنج‌شنبه 17 تیر 1389 ساعت 00:26 http://elahe.ariyan@yahoo.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد