دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

تو زندگی دنبال چی هستین؟

سلام به کی نمیدونم  

یه مدت پیش سفری به چند شهر با فاصله کیلومتری زیاد از هم داشتم سوار اتوبوس شدم یه عده ای دعوا بر سر اینکه بتونن صندلی جلو سوار شن یه عده تلاش برای صندلی ها عقب  

حرکت کردیم به شهرهای مختلف میرسیدیم در همین بین از روستاهای میگذشتیم که برف به شدت امده بود مطمئن بودم گاز ندارن زندگی در شرایط سخت داشتن اما داشتن زندگی میکردن جلوتر میومدیم به شهرهای جالب تری میرسیدیم که همه امکاناتی داشتن شاید گاز رو به امکانات شمار نیارن دیگه دنبال امکانات مدرن تری باشن برای استفاده از گاز .اما شاید از نظر خوشبختی به اندازه روستای های که دیدم نبودن اخه مردم روستا همه که میدیم خنده رو بودن اما اون شهر یکم عصبی به نظر میرسیدن خونه های خوبی داشتن ماشین های خوبی هم داشتن اما چطور زندگی و برای چی زندگی میکردن نفهمیدم چی میخواستن از زندگی؟به شهری رسیدیم که مرکز استان چه خونه هایی که با فروش انها میشد کل خونه روستا رو بخری همه جور امکاناتی هر چی که مردم شهری که دنبالش هستن تو این مرکز استان بهش رسیدن وقتی باهمه مردمی که صحبت میکردم از امکاناتی که داشتن میپرسیدم همه جور جوابی دادن اما جالب اینجا بود که مثل اتوبوسی بود که سوار شدم یه عده تلاش برای جلو بودن یه عده عقب بودن و یه عده به همه جا راضی بودن خیلی گیج بودم اخه هیشکی جوابی بهم نداد هدف از زندگی چی هست؟هر کسی یه چیزی میگفتن اما خیلی ها گفتن حالا که امدی به جشن زندگی پس خوب برقص دوست داشتم بگم که وقتی خوب میرقصی همه چشم ها دنبال تو هستن انقد که نتونی خوب برقصی پس خرابش میکنی گفتن شطرنج هست زندگی خوب بازی کن تا میتونی بازم جواب داشتم که بگم بازی نکنی میگن بلد نیست بد بازی کنی میبازی خوب بازی کنی همه میخوان شکستت بدن اما ترسیدم گفتم شاید به جایی برسن مثل من بشن زندگی معنا مفهمومی نداشته باشه بی هدف ادامه بدن مثل کسانی که هرجای اتوبوس باشن فرقی نداره میدونن بالاخره میرسن به مقصد یه صدای اهنگ  ملایم  میاد از صندلی پشت سرم داشتم گوش میدادم انگار زنگ خور موبایل هست  چون به صدا اهنگ گوش میدادم ناخوداگاه شنیدم 

الو الو     سلام مامان خوبی چطوری ؟پشت خط انگار احوالپرسی و نگران بودن یه مادر برای دختر در سفرش<نه مامان نگران نباش منو ایدا جامون خوبه و تا ۴ ساعت دیگه میرسیم و میریم خوابگاه باهات تماس میگریم تو نگران نباش بخواب فدات شم< خداحافظ ..بای مانی گلم 

مامانت بود؟اره........هنگ کردم وای صدای ایدا چرا شبیه به بابا بزرگ منه بیچاره ایدا بهش سخت نمیگذره صداش اینجوریه؟فوضولیم گل کرد یه نگاه کوچولو و زود برگشتم وای چرا ایدا یه مدل ریش داشت؟یا من دیوانه شدم یا ایدا اسم پسره.....زمزمه شروع شد مگه نگفتی امشب با من میای خونه؟چرا گفتی میری خوابگاه؟من به دوستم گفتم خونه رو تمیز کنه این بود قول دادنت؟ترسیدی بیچاره؟برو بابا کی حالا خواست بره خوابگاه من میام الکی هم حرف نزن به مامانم بگم دارم میرم خونه دوست پسرم؟ خوب خیلی ور زدن حوصلمو سر بردن بخوام بگم شاید وبلاگم مسدود کنن 

برا شام پیاده شدیم اتوبوس انگاری مشکل داشت گفت یه کم طول میکشه دیدم قلیونی هست  

رفتم قلیون بکشم یه پیر خراباتی دیدم از قیافه ش خوشم امد گفتم یه قلیون هم به ما  بده داشت زغال میتابوند گفتم حاجی یهو نگاه کرد گفت حاجی بابات من محمد هستم بهم میگن ممل تهرونی یا ممل قلیمونی خنده ملیحی زدم گفتم اینجا چیکار میکنی؟گفت کار  اخه بهش نمیومد یه جور عجیبی بود گفتم اقا ممل بی هدف از شهرم امدم بیرون تو چرا زندگی میکنی؟چیکار میکنی؟راضی هستی از زندگی؟گفت 20 سال پیش تریلی داشته و تصادف کرده و ماشین رو باخت داده و دیه داده زن و بچه هاش ترکش کردن و از یه شهر دور امده اینجا گفت زندگی اینه جوان ممل قلیونی خنده از لبش پاک نمیشد همیشه تو ذهنم هست گفت من اونو یاد جوانی هاش میندازم اما یکم دیوانه ترم از اون خیلی خوشحال شدم شبیه به اون بودم اما نیستم اخه خیلی باهال بود یه سفارش دیگه بهش دادن اوووووووو کی هست صداش اشنا بود به به اقا ایدا هست ببخشید این اقا اسمش بلد نیستم اما دوستش ایدا صداش میکنه یکم نگاه نگاه تاخودش گفت دانشجویی؟گفتم یه خرده گفت کجا میری گفتم نمیدونم گفت چیکار میکنی گفتم بی هدف گفت دادی دستمون هرچی میگم سربالا جواب میدی اما من سرم پایین بود ممل که انگار همه چی رو شنیده بود گفت این گمشده داره این اقا پسر با دوست دخترشون نگاه به ممل و پرسیدن کی رو گم کرده؟ممل گفت خودشو مات موندم پرسیدم اقا ممل از کجا فهمیدی؟گفت از نگاهت...سر صحبت باز شده بود موقعیت خوبی بود گفتم شما از زندگی چی میخواین؟هدف؟هر دو جوابی دادن اما گفتن زندگی اخرش مرگه معلوم نیست اخرتی باشه یا نه نسیه رو بیخیال نقد رو بچسب گفتم نقد چی هست؟گفت این نقد هست دختری که پیشش بود که اسمش نازنین بود رو بغل گرفت و بوسید گفت این نقد هست حوری بهشتی بیخیال بی اراده خندیدم و گفتم ای خدا یا من از دنیای دیگه هستم یا اینا ادم ها نازنین گفت امشبو مهمون ما باش تل میزنه یه دختر الاف دیگه مثل خودش اسم ایدا  بیاد با هم باشیم خندیدم گفتم مثل این ایدا که پیشت نشسته که به مامانت گفتی؟خندیدن گفتن انگاری خوب امار دارم ....دوست پسر نازی اسمش میلاد بود رفت دستشویی نازنین با من تنها شد گفت مسیحا از زندگی چی میخوای؟چرا حرفام مثل این پیرمردها میمونه چرا به خودم فکر نمیکنم چرا انقد عجیبم نازی گفت من دوست داشتنی هستم اما خیلی حرفام ترسناکه گفتم همه جا غریبم چیزی برای از دست دادن ندارم باهم میگن فرق دارم زدم به دل سفر تا ببینم من فرقی دارم با بقیه؟نازی گفت باهمه ادم هایی که دیده فرق دارم  

گفتم چرا؟مثل همه گفت نمیدونه فقط میدونه فرق دارم میلاد امد گفت مسیحا اونی که دنبالشی پیدا نمیکنی مثل همیشه سعی میکردم با چشمام حرف بزنم ممل گفت اقا میلاد پیداش کرده اما تا ببینتش یکم طول میکشه بای دادن رفتن  گفتم ممل چی میدونی از من که خودم نمیدونم؟گفت که از جوانی هاش دیونه ترم واسه همین گفت که اون تو 48 سالگی به جایی رسیده که من تو 23 سالگی رسیدم اما ترسید گفت شاید یه جایی تو یه بیابون منم دست به کاری بزنم اخه دیگه داری از زندگی میبری زندگی رو بدون مادیات دوست داری بدون درد سر فقط ادم هایی که یه روز بیان و دیگه شاید نبینشون اخه از تکراری شدن بیزاریم اخه عشق رو شناختیم گفتم عشق چیه؟گفت همون که تو رو به سفر انداخته از همه چی سیرت کرده بهم تبریک گفت رفت منم داشتم میرفتم با لهجه شیرینش بهم گفت جوان برگشتم گفت باز منتظر من هست و تا حالا به کسی اینو نگفته راستی از زندگی چی میخوای؟بین اتوبوس در حال حرکت بودم و ممل مات موندم بوق اتوبوس که میخواست زود برم باعث شد جواب بدون فکر بیاد همون جواب دلم گفتم خودم و خدا........ 

تا امروز که بیش تر شهرهای مختلف و دین های مختلف رفتم هیچ جوابی بهم ندادن که قانع کنن منو بجز چند نفر که مثل نازی که نگاه من کردن و با چشمشون حرف زدن و شماره گرفتن و هر از گاهی میشه میزنگن  

                                        راستی شما از زندگی چی میخواین؟ 

                                        اگر الان بگن به اون نمیریسن چیکار میکنین؟ 

                                              باز زندگی میکنین؟باز یه هدف دیگه؟ 

                                                                                                     درک شخصی 

مسیحا120 

roxx_maxx120

نظرات 9 + ارسال نظر
محمد شنبه 26 دی 1388 ساعت 03:18

سلام مسیحا
خوبی؟الان کامنتت خوندم داغ داغ بود راست میگیا بهش فکر نکرده بودم خیلی جالب داشتانت بیان کردی با علاقه خوندم ببینم اخرش چی میشه از سفرهای دیگت هم بگو جالب بود برام تو چرا نویسنده نشدی/؟
مسیحا هدف تو از زندگی جی بوده که بهش نرسیدی؟ممل رو دوست داشتنی تعریف کردی ادم دوست داره همرات بود
بازم میام به وبت
دعا کن هدفم از من نگیرن شاید زندگی خیلی بی هدف بشه

سلام محمد ممنون که سر زدی انشاالله به هدفت برسی نویسنده چرا باید بشم؟ هدف من هم تو زندگی اشتباه نبود تازه هدفم رو پیداه کردم خود شناسی هست ممنون از شما بای ارزوی بهترین ها برای شما

دکتر شنبه 26 دی 1388 ساعت 03:30

سلام من سال اخر روانشناسی میخونم هنوز دکتر نشدم اما سال اخرم هست مسیحا خیلی دوست دارم تو رو ویزیت کنم جسارت نشه ها نه خدایی منظوری ندارم ببین این سوالات تو این حرفات تو ۲۴ سالگی خیلی عجیبه از خدا میگی و خودت اخرش سوالی پرسیدی که کلا موضوع رو به نفع خودت تموم کردی یعنی فن بیان خوبی داری ببین اقا مسیحا ایدی من ادد کن منم اددتون میکنم البته با ایدی اختصاصی خودم که بدونی حسن نیتم منتظرم شاید پایان نامه خوبی بشی
ماندانا

سلام خانم دکتر
منو ویزیت کنی؟دم شما گرم چشم منو ویزیت کنین من فن بیان خوبی ندارم فقط حقیقت گفتم هدفم رو گفتم همه کامنت ها رو میخونم همین حتما اددت میکنم پایان نامه شما هم من بشم اما اگر اخراج شدین مقصر من نیستما؟هههههههه موفق باشین ممنون که به وب سر زدین بای

omid شنبه 26 دی 1388 ساعت 03:35

salam man to zendegi donbal ye khone yekar ye zan khob agar ham began be hich kodom nemiresam mordan ro tarjih midam khili veb khobi dari adam ro be fekr mibari jaleb bod to bayad ravanshenas mishodi
ap kon biyam

سلام امید جان ممنون از لطف شما
من روانشناس نشدم اما قرار هست ویزیتم کنه امید جان امیدوارم به هدفت برسی جواب دادی ممنون طرز فکرت رو گفتی ممنون اما به این فکر چرا اگر اینا نشد به عقب اتوبوس قانع نمیشی؟کلی دارم میگما پیشنهاد نبودا جهت اصلاع خودم بود ممنون از اینکه امدی بای

ناهید شنبه 26 دی 1388 ساعت 03:38

سلام من دنبال درسم و یه ازدواج موفق اگر هم نرسم نمیدونم چی میشه این سوالالت میپرسی ادم هنگ میکنه ارور داد مخم مسیحا نری تو بیابون چایخونه بزنیا کسی نیست ما رو به فکر فرو ببره
راستی نامرد نازنین مختو زده؟
خوش به حالش

سلام ناهید
خیلی بامزه هستی نه نمیرم تو بیابون ممنون که فکر من هستی نازنین بیچاره مخ من نزد میترسید از من چطور مخ منو بزنه مهم نیست مهم هدفت که امیدوارم بهش برسی هم درس هم ازدواج مطمئنم به هر دو میرسی
ممنون که سر زدی به وب
ارزوی بهترین ها برای شما

ارمین شنبه 26 دی 1388 ساعت 03:40

salam namard ta milad raft mokh nazanin ro zadi are?khili zerangiya ama in fekra nakon pir mishi baba boro gf bazi hadaf man to zendegi inke shabam roz beshe rozam shab beshe hamishe ham behesh residam babam kharajam bede manam gf bazi haminnnnnnnnnnnnnnnnnnnnn donyaro bikhiyam be ghol milida nasiye bikhi
bazam komak khasti bego rahnmaeet konam

سلام ارمین
ای بابا مخ نازنین کجا بود بعد متوجه شدین نازنین از من شماره نخواست یا من گفتم بقیه مثل نازنین یه نگاه خاص میکردن یا بعضی ها کنجکاو کارم به کجا میرسه شماره گرفتن بپرسن همین
در ضمن ارمین جان خوشحالم به هدفت رسیدی اما باور کن این طرز زندگی به من کار نمیده چیزی که دنبالشم این نیست اخه مهم چیزی دیگه هست که اصلا با شما به نتیجه نمیرسیم اخه راه من و شما از هم خیلی دوره اما امیدوارم همیشه موفق باشی ارمین جان راستی مواظب کارت سوختت هم باش

شادی شنبه 26 دی 1388 ساعت 03:50 http://shadi_blogfa.com

سلام مسیحا
تو زندگی درسم مهم بود اما همه چی من نامزدم بود که از ایران رفت انگلیس دیگه نیمد دیگه هیچی جای خودش نیست کار بکنم واسه سرگرمی درس بخونم واسه رفع تکلیف راستی خواستی بری بیابون کار کنی منو هم ببر قول میدم زن خوبی برات باشم مهریم هم نمیخوام تا هروقت خواستی جدا شی بری بتونی ههههههههههههههههههههههههه
دیگه هیجی مهم نیست اما شاید یه روز یکی دیگه بیاد بازم زندگیم شروع کنم خیلی خوب بیانش کردی بازم منتظر این مطالب هستم
شادی دختر دیوانه تهران

سلام شادی
خدا بگم چیکارت کنه خیلی باهالی خوب مامانم میفرستم بیاد خواستگاری
خوب جدی متاسفم اینکه جدا شدی اما میگن کسی ترکت کرد لابد لیاقتت رو نداشته درسته یا اشتباه میگن ادم یکم بیخیال موضوع بشه اما من میدونم سخته اما مهم نیست فراموش کن امیدوارم به اونی که میخوای برسی و زندگیت از نو بسازی دختر شیرین زبون تهرونی
شادی خانم راستی تمرین کن از الان اشپزی و قلیون که رفتیم دیگه استاد باشی
ارزوی بهترین ها برای شما ممنون که امدین باز هم بیاین سر بزنین

ma 4 nafar شنبه 26 دی 1388 ساعت 04:57

salam maro mishnasi are khodemonim khili dastan safaret bahal bod masiha eshgh ma 4 nafari ma to zendegi donbal to hastim agar narsim behet mimirim hahahahahhaha khodaee khili bahali khosh behal gf to ama agar bebinemesh mikoshim ono beshi mal ma 4 nafar
nazanino mikoshimmmmmmmmmmmm
masiha az baghiye safarat bego
veb to ham shode soje ma ha
ta bikar shim omadim
bye masiha

بیتا پنج‌شنبه 1 بهمن 1388 ساعت 15:26 http://biiita1377.blogfa.com

roya سه‌شنبه 27 بهمن 1388 ساعت 04:54

hadaf?vase ma adama mage be joz khune mashin darso in del mashghulia hadafe dgiam hast.hadaf hichi nist.va bedune hameye in hadafaye pocham mishe edame dad mese hamun moghe ke nadashtimeshun.faghat inke tu rahe bedast avordane har chiz chetor ghadam bar midari.in hadafe.mohem on talashe hast na residan be hadaf.agar ke hadafe ma talash kardan bashe agaram be chizi ke vase bedast avordanesh talash mikonim naresim bazam chizio az dast nadadim.ama kash be dast avordehaye hamamun hamishe bishtar va ba arzeshtar az be bad dadehamun bashe.va inke ma ruye hich chizi tu in donya malekiat nadarim ke hagh dashte bashim vase az dast dadanesh narahat bashim.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد