دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

نامه ایی به باران

سلام به باران

مدت ها منتظر بودم بیای و ببینمت باهم صحبت کنیم وقتی امدی تو اتوبوس بودم و باعث شد که راننده با سرعت کمتری رانندگی کنه اول  که گفتم گندش بزنه اخه اینم وقت امدن بود جلوتر امدیم تصادف عجیبی دیدم که منجر به کشته شدن چند نفر شده بود خوب و تصادف های دیگر گفتم ببین بارون که میاد چه طور باعث بدبختی همه میشه بعد از مدتی بارون قطع شد تازه فهمیدم چی شده تازه فهمیدم که من میزبان خوبی نبودم و بارون که خیلی دوست داشتم رو با چه روی بدی ازش استقبال کردم فهمیده بودم تصادفات به دلیل بی احتیاطی راننده ها بود نه بارون میتونستن احتیاط کنن که نکردن اما دیر شده بود بارون قطع شده بود ناراحت بودم به زندگیم نگاه کردم دیدم چقدر انتظار کشیدم بعضی از ادم ها بیان تو زندگی من اما وقتی امدن باهاشون خوب رفتار نکردم و چه ادم هایی که تا باهم نبودیم دوستم داشتن و زمانی که بهم رسیدن چه بد شدن چرا انسانها تا چیزی بدست نیاوردن دوسش دارن اما زمانی که بهش میرسن دیگه دوسش نمیدارن و براشون مهم نیست اما زمانی که از دست میدن دنبال خاطره هاشون میرن دلم از خودم گرفته از همه بدم امده دیگه هیچ چیز بوی و صفا قدیما رو نداره دیگه همه رابطه ها بوی گند میدن دیگه ابر های اسمون باهمون صحبت نمیکنن دیگه محبت ها ریشه در هوای نفس داره دیگه کسی از روی عشق به کسی محبت نمیکنه دیگه مادری از روی عشق به فرزندش شیر نمیده اگر حس وظیفه رو از ادم ها بگیری میشن یه تکه سنگ که به سوی هم پرتاب میشن تا دل هم بشکنن این روزا چشم و هم چشمی خیلی مد شده به قول معروف سرگرمی ادم ها شده برجک هم زدن دیگه اگر کسی از گرفتاری کسی بپرسه واسه کمک کردن نیست واسه زندگی خودشو به رخ هم زدن هست دیگه کسی معنای نمک خوردن و نمک دون شکستن رو درک نمیکنه سهراب کجایی ببینی که دیگه جانماز مادر بزرگ هم دیدن نداره دیگه حتی مادرت هم ریحان نمیچینه دیگه این روزا ابی نمونده که گل کنن یا نکنن دیگه همه کفترا از بی ابی دارن تلف میشن این روزا  ادم هایی بلند شدن که روح بزرگ کورش کبیر رو در قبر لرزاندن زمانی که اسم خود رو ناجی مردم و دلسوز مردم گذاشتن به بدترین شکل مردم رو بیچاره کردن روزگار عوض شده دیگه واسه انگیزه امید برنامه ایی نیست بورس روز نامردی و خیانت و نامیدی شده سهراب دیگه  شعرهای زیبای تورو کسی نمیخونه دیگه رستم دستان و اسفندیار دیگه لیلی . مجنون رو کسی دوست نداره همه دوست دارن خودشون نباشن همه وقتی به جایی رسیدن که دیدن ندیدن ارزوی بچگی از خودشون ناامید شدن این روزا همه ماسک زدن رو دوست دارن به بهانه های کثیفی هوا بیماری های مختلف اما نه مشکل این نیست هدف مخفی شدن هدف فرار از خود بودن از خود ماندن البته حق دارن امید یه حس زیبای برای زندگی کردن بود که با زیرکی سران مملکت کشتن اونو و جالب اینکه انگار حتی تو نطفه  حذف شده و توی وجود هیچ کودکی که به دنیا میاد هم نیست چون دیگه نیاز به اینکه به باسن بچه بزنن تا صدای گریه اونو بشنون هم نیست تا نوزاد به دنیا میاد خودش گریه میکنه و میدونه که خیلی تاریک تر از شکم مادر هست حتی تنهاتر از اونجا دیگه حرف زدن فایده نداره چقدر لذت داشت الان میشد از امید و محبت و دوستی صحبت کرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نظرات 2 + ارسال نظر
نیلوفر جمعه 15 آبان 1388 ساعت 23:43 http://www.womanpics.co.cc

سلام
مطالب خوبی دارید
تبادل لینک میکنید؟


اگر مایل به تبادل لینک هستید ما رو با نام
(بزرگترین سایت تفریحی و عکس بازیگران )
و آدرس http://womanpics.mihanblog.com
اضافه کنید و در نظرات به ما خبر دهید تا ما هم شما رو لینک کنیم

خزان شنبه 16 آبان 1388 ساعت 09:16

سلام مسیحاعکسات خیلی خوشگله.عزیزم این طبیعت ادمهاست که تا وقتی چیزیرو دارن قدرش رو نمیدونن بیاما انطور نباشیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد