دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

اوشو{درج در ادامه مطلب}

http://i15.tinypic.com/49ickew.jpghttp://i18.tinypic.com/453azdj.jpg

osho کیست؟ - 4th March 2007, 10:50 AM



باگوان شری راجنیش (Bhagwan Shree Rajneesh) امروزه با نام اشو (Osho) در جهان شناخته شده است.
بنا به گفته ی راجنیش او این نام را از واژه ی اُشنیک (Oceanic) به معنای ((پیوسته با آب دریا و یکی شده با آن)) برگرفته که برای نخستین بار در آثار ویلیام جیمز (William James) به کار رفته است.(منظور از آب دریا ، خدا می باشد).از آنجا که واژه اشنیک (دریاگون) تنها به توصیف تجربه می پردازد و شامل شخص ترجبه کننده نمی شود، راجنیش واژه ی ((اُشو)) را برای خود برگزید.او بعد ها پی برد که این واژه از قدیم در میان ساکنان خاور دور رواج داشته و به معنای ((شخص مقدسی که آسمان بر او گل می افشاند)) بکار رفته است.

بیشتر ما زندگی خود را در بُعد زمان، یاد گذشته ها و چشم دوختن به آینده سپری می کنیم.به جز لحظه های نادری چون محو زیبایی چیزی شدن، بروز خطری ناگهانی، دیدار با یار، یا از چیزی غافلگیر شدن، کمتر پیش می آید که بُعد بی زمان و ابدی لحظه ی اکنون را لمس کنیم.
اندک کسانی از چارچوب زمان و ذهن و جاه طلبی ها برتری طلبی های آن پا فراتر گذاشته و زندگی در بی زمانی و ابدیت را در پیش گرفته اند.از میان این گروه اندک، تعدادی انگشت شمار آموخته های خود را با دیگران در میان گذاشته اند.اشخاصی چون لائوتسه ، بودا، بودیدارما و … و در سال های اخیر جورج گورجینف ، رامانا کریشنا ، و کریشنا مورتی.اینان زمانی که زنده بودند، دیوانه و غیر عادی خوانده شدند.، پس از مرگشان لقب فیلسوف گرفتند و اکنون تبدیل به اسطوره شده اند، نه انسان هایی از جنس گوشت و خون ، بلکه اسطوره هایی که مظهر آروزهای جمعی ما برای پا بیرون گذاشتن از گلیم کوچک و بی ارزش زندگی و یکنواختی آن هستند.
اشو یکی از کسانی است که دروازه زندگی را در بعد ابدی لحظه اکنون یافت.او خود را هستی گرای واقعی نامید و زندگی اش را وقف برانگیختن دیگران برای یافتن این دروازه و فراتر رفتن از دنیای گذشته و آینده و کشف دنیای جاودانگی ساخت.
اشو در 11 دسامبر 1931 در شهر کوچک وادا واقع در ایالت مادیاپرادش هندوستان چشم به جهان گشود.از همان دوران کودکی روحیه ای عصیانگر و مستقل داشت و اصرار می ورزید به جای دریافت دانش و باور از دیگران خودش باید حقیقت را بیاموزد.
اشو پس از اینکه در سن 21 سالگی به روشنی رسید، تحصیلات دانشگاهی را به پایان رساند و چندین سال در دانشگاه جبل پور به تدریس فلسفه پرداخت.
در نخستین سالهای دهه 1970 آوازه وی به گوش غربی ها رسید.تا سال 1974 مرکزی در شهر پونا تاسیس شد و دیری نپایید که سیلی از طرفداران او از غرب در این مرکز گرد او را گرفتند.اشو در طول برنامه های کاری اش از تمام جنبه های توسعه آگاهی انسانی سخن گفته است.
اشو به هیچ سنتی تعلق ندارد.همان طور که خود در این باره می گوید: ((من سرآغاز یک آگاهی کاملاً تازه هستم.لطفاً مرا به گذشته مرتبط نسازید.گذشته حتی ارزش یادآوری هم ندارد.))
سخنان اشو به مریدانش در بیش از 600 کتاب منتشر و به بیش از 30 زبان ترجمه شده است.
اشو در 19 ژانویه 1990 کالبد خاکی اش را ترک گفت.مرکز او در هندوستان همچنان بزرگترین مرکز رشد روحی در دنیاست.

گوشه هایی از اندیشه های و پیام های اوشو:

انسان آن گونه که در ظاهر کوچک به نظر می رسد کوچک نیست.او همه ی آسمان و همه ی دریا را درون خود دارد.بلی انسان در ظاهر چون قطره ای کوچک است اما ظاهر انسان فریبنده است.و علم همچنان فقط به ظاهر می پردازد،به آن قطره کوچک.
کسانی که به ژرفای خودآگاهی انسان رخنه کرده اند،هر قدر عمیق تر رفته اند از پهناوری او حیران شده اند.آن گاه که به هسته ی وجود او برسی، او را کل جهان می یابی و این همان معرفت خداست.


خدا فقط یک زبان را می فهمد، زبان عشق را، اگر تو به هستیاو عشق بورزی، هر چه را که لازم است به او بگویی می گویی آن گاه دیگر لازم نیست در سر زمانی معین، با انجام فرایضی مشخص خدا را عبادت کنی.
دینداری، فقط انجام فرایض نیست و هر گاه به رسم و آیین تبدیل شد می میرد.دینداری عشق است.زنده، پرتپش،پرضربان،پس به هستی عشق بورز.خدای آشکار و پنهان از عشق تو آگاه خواهد بود،زیرا که پنهان درست در پشت سر آشکار قرار دارد .هر چه را برای آشکار انجام دهی به پنهان می رسد.
می بینی که مردم به اصطلاح دیندار چه می کنند؟خدای را عبادت می کنند ولی همچنان پیروان یک دین،پیروان ادیان دیگر را می کشد و پیروان ادیان دیگر، پیروان ادیان دیگر را.آنان خدا را عبادت می کنند و همچنان افراد زنده را می کشند.همچنان آن چه را خداوند آفریده است می کشند از بین می برند و در عین حال می گویند که خدا آفریننده است! این گنه به نظر می رسد که آنان فقط واژه هایی را تکرار می کنند که معنایش را نمی دانند.اگر خدا آفریننده است پس نابود کردن عملی است بر خلاف آفرینندگی او.بنابراین تنها راه مشارکت با خدا آفریننده بودن است و این رویکرد من است.
تا آنجا که می توانی بیافرین.آفریننده باش.با عشق خود چیزی را به هستی ببخش.زندگی را از آن چه یافته ای کمی بهتر ساز.آن گاه که دنیا را ترک می کنی، آن را کمی بهتر از آن چه یافته ای ترک کن تا درست و شایسته زندگی کرده باشی.آن گاه پاداشی بزرگ در انتظارت خواهد بود.


مطالبی که خواندید مختصری از جلد سوم(عشق پرنده ای آزاد و رها) از سری جلدهای 12تایی مراقبه های اوشو می باشد که آقای مجید پزشکی ترجمه آن و انتشارات هودین نشر آن را به عهده داشته اند.

(من شخصاً کتابهای اوشو با ترجمه آقای مسیحا برزگر را به دلیل زیبایی کلام و ترجمه عرفانی آن قبول دارم.)

اوشو در اینترنت:
http://www.osho.com
http://i19.tinypic.com/2d98o6x.jpghttp://en.wikipedia.org/wiki/Rajneesh
http://www.oshoworld.com


http://i18.tinypic.com/453azdj.jpg
بیشترhttp://3.bp.blogspot.com/__dJLsk4KXnw/R0NmTitbcNI/AAAAAAAACMg/NF2VvJQFcsU/s400/Osho_007.jpg




http://digiworld.persiangig.com/jook2jook.myblog.ir/Mobile-NC/oshoo-e-book-www.nc.blogfa.com.jpg

http://www.cloob.com/public//public/user_data/album_photo/331/992136-b.jpg
See full size image

See full size imageمسیحا
roxx_maxx711:ID
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد