دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

شب من

روزهایم طعم تلخ قهوه می دهد ...

شیرینی " حضور " می خواهم ...

.

زهرا من "او". 

پی نوشت: گوجه سبز های تنهایی این روزها ترش تر از همیشه اند ... نمک هم کار ساز نیست! 

حقوق معنوی ترکیب گوجه سبزهای تنهایی متعلق به منصور ضابطیان می باشد!



هنوز نگفته ام و گوش های تو نمی شنوند.

بدا به حال زمانی که بگویم و تو باز هم نشنوی.

من همین یک مشت خاکسترم.

آن را هم به آتش خواهی کشید . . .

.

زندگی اگر جای نقطه های من و تو بود هیچ وقت "ما" وجود نداشت.

"ما" نقطه ندارد.

می بینی؟! زندگی ساده تر از نقطه های من و توست.

.

بیا . . . آمدنت دارد دیر می شود - زمان هم از نبود تو خمیازه می کشد.

بیا - می ترسم به "ما" نرسیم . . .

.

بیا

.

.

پی نوشت : وقتی می نویسم نفس راحتی می کشم و یک نفس راحت می ارزد به هزار قطره اشک.اشک را می خواهم چه کار؟! تو هنوز عاشق نشده ای . . . وقتی عاشق شدی اشک هایم را برای شستن غم هایت نگه می دارم

برگشته ام به دوران جاهلیت . . .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد