دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

امروز ۲۸/۰۴/۱۳۸۷ تولد من بود وقتی واسه خودم با روز های دیگه فرقی نداره واسه بقیه هم توقع ندارم متفاوت باشه اما همیشه کسانی هستن که یه جرقه به دل ما بزنن و بگن هنوز کامل از یاد نرفتی و یک روز زود تر بهت تبریک بگن جالب پس شاید همین دوستهای نزدیک و دور که روز تولدت رو فراموش نکردن دلیل خوبی باشن واسه امید به اینده خوب حالا باید چی بشه واقعا یک سال من بزرگتر شدم چه تغییری باید بکنم ؟ جدی تر بشم یا تلاشم بیشتر کنم ما واسه مردم باید زندگی کنیم یا واسه دل خودمون؟ واسه اینده یا حال؟

خوب هر کس یه دیدگاه شخصی داره ونظر هر کس قابل احترام من همیشه دوست دارم یه دیدم به مردم باشه و یه دیدم به دلم واسه دلم زندگی میکنم اما چشم از مردم بر نمی دارم واسه حال زدگی میکنم سعی میکنم الان خوش باشم حال رو خراب نکنم واسه اینده که ایا برسه شاید هم نه اما دلیل نمیشه که اینده رو نادیده و فراموش کنم دوست دارم الانم رو جوری سپری کنم که فردا پشیمون نشم و گذشته واسم روز های تلخ باشه و حسرتشو بخورم امید وارم که همه ما بتونیم از وقتمون استفاده کنیم وزندگی خوبی داشته باشیم و هیچ وقت حسرت روز های رفته رو نخوریم

همیشه باید جوری زندگی کنیم که فکر کنیم فردا میمریم

                                                                        نصیحت یه ادم بزرگ به پسرش     

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد