دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

نامه ایی به همدمم

نامه ایی به شیوا

 شاید من ندانستم کی یا چی هستی

اما اهورایی برای من زردشتی

اگر کاری نکردم که نشون بده دوستت دارم

دلیل بر نخواستن یا نتوانستن نبوده

من طرز نشون دادنو شاید بلد نبودم

اگر زیادی حساس شدم دلیل به اعتماد نداشتن من نسبت

به تو نبود من نسبت به جامعه بی اعتمادم

نمیخواستم از دستت بدم

بعضی وقتا بی اعتنایی کا را به جدایی میکشه

و بعضی وقتا از اونور ادم را به پایین میندازه

آدم واقعا نرمالی میخواد که میانه رو باشه

اما عشق نمیذاره چشم و گوش ادم را میبنده

امیدوارم منو ببخشی و درک کنی هر کسی

ارزش اینکه ادم غیرت روش بذاره را نداره

اگر بخواهی این غیرتو از من بگیری بدون

دوست داشتن من نسبت به تو تموم شده و ان روز

روز جدایی ما هست ....

گیر دادن من دلیل اعتماد نداشتن نیست این دو موضوع را هیچ

وقت با هم تداخل نکن چون به بن بست میخوری

اگر چه راحت به دستت اوردم اما به هیچ قیمتی نمیخوام

از دستت بدم

درد دل شبانه با شیوا

نظرات 1 + ارسال نظر
شیوا سه‌شنبه 10 مهر 1386 ساعت 01:17

منم خیلی دوست دارم تو هم اگه می بینی خیلی بهت میپیچم واسه اینه که واقعا نسبت بهت حسودم و نمی خوام از دستت بدم هر چند که با این اخلاقام خیلی ناراحتت کردم اما بخدا دست خودم نیست همش کار دل باور کن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد