-
نمیدانی!!!
سهشنبه 30 آذر 1389 22:29
فهمیدی چه می گویم ندانستی چه می خواهم گمان کردی چون از عشق می گویم نیاز پیکرم را در تو می جویم ؟ تو فکر کردی که عشق جز خواهش تن نیست وجز این آرزو در باطن من نیست ؟ نفهمیدی ! نفهمیدی ! که این افکار در من نیست ... و عشق آن واژه پاکی ست برای من ... که بی تو معنی تنهایی مطلق ... برای دست های من ... برای حرف های من ......
-
سلام شب یلدا
سهشنبه 30 آذر 1389 15:19
سلام امروز هم یه روز خوب دیگه همون جوری خورشید طلوع کرد سرمای محسوس صبح و تابیدن خورشید به زیبایی خودش روز رو زیبا تر کرد اما امروز میگن خاص هست اخه شب طولانی امشب قرار هست کمک کنه بهش بگن خاص میگن یک دقیقه بیشتر حالا مدتش رو نمیدونم ولی امروز بهش فکر میکردم انقدر پیشینیان به وقت اهمیت میدادن که یه دقیقه هم براشون مهم...
-
لطیفه ی زیبا
دوشنبه 29 آذر 1389 15:05
لطیفه ای که کل جهان اینترنت را برانگیخت!! طبقه بندی: آموزنده چندی پیش جوکی به زبان انگلیسی در دنیای نت زاده شد! که نکات ارزشمندی را در خصوص سیاست های رسانه های امریکا در برداشت ترجمه ی فارسی جوک به شکل زیر است : مردی دارد در پارک مرکزی شهر نیویورک قدم میزند که ناگهان میبیند سگی به دختر بچه ای حمله کرده است مرد به طرف...
-
داستان شنل قرمزی طنز
دوشنبه 29 آذر 1389 02:50
داستان شنل قرمزی(طنز) ی ه روز مادر شنل قرمزی رو به دخترش کرد و گفت : عزیزم چند روزه مادر بزرگت مبایلشو جواب نمیده . هرچی SMS هم براش میزنم باز جواب نمیده . online هم نشده چند روزه . نگرانشم . چندتا پیتزا بخر با یه اکانت ماهانه براش ببر . ببین حالش چطوره . شنل قرمزی گفت : مامی امروز نمیتونم . قراره با پسر شجاع و دوست...
-
نامه دوست پسری سنگدل به دوست دخترش (جالبه)
دوشنبه 29 آذر 1389 02:17
نامه دوست پسری سنگدل به دوست دخترش (جالبه) خدایی ایول به این پسر! به این می گن نامه عشقولانه ! 1- محبت شدیدی که صادقانه به تو ابراز میکردم 2-دروغ و بی اساس بود و در حقیقت نفرت من نسبت به تو 3- روز به روز بیشتر می شود و هر چه بیشتر تو را می شناسم 4- به پستی و دورویی تو بیشتر پی میبرم و 5-این احساس در قلب من قوت میگیرد...
-
شب یلدا . . .
دوشنبه 29 آذر 1389 00:24
یلدا، دختر سیاه موی بلند بالا، یادگار نام وطن، میوه پائیز ایران و عروس زمستان، در راه است. او را بر سفره مهر بنشانیم و با نسل فردا پیوندش دهیم. ایرانی بودن را فراموش نکنیم. و یادمان باشد که: یلدا یعنی که زندگی آنقدر کوتاه است که یک دقیقه بیشتر با هم بودن را باید جشن گرفت. "یلدا مبارک"
-
تجربه ..!
یکشنبه 28 آذر 1389 01:16
در 15 سالگی آموختم که مادران از همه بهتر می دانند ، و گاهی اوقات پدران هم. در 20 سالگی یاد گرفتم که کار خلاف فایده ای ندارد ، حتی اگر با مهارت انجام شود. در 25 سالگی دانستم که یک نوزاد ، مادر را از داشتن یک روز هشت ساعته و پدر را از داشتن یک شب هشت ساعته ، محروم می کند. در 30 سالگی پی بردم که قدرت ، جاذبه مرد است و...
-
وقتی کسی را دوست دارید
جمعه 26 آذر 1389 20:20
وقتی کسی را دوست دارید : حتی فکر کردن به او باعث شادی و آرامشتان میشود. وقتی کسی را دوست دارید : در کنار او که هستید، احساس امنیت میکنید. وقتی کسی را دوست دارید : حتی با شنیدن صدایش، ضربان قلب خود را در سینه حس میکنید. وقتی کسی را دوست دارید : زمانی که در کنارش راه میروید احساس غرور میکنید. وقتی کسی را دوست دارید...
-
ارزش
جمعه 26 آذر 1389 20:12
ارزش یک خواهر را ، از کسی بپرس که آن را ندارد. ارزش ده سال را ، از زوج هائی بپرس که تازه از هم جدا شده اند. ارزش چهار سال را ، از یک فارغ التحصیل دانشگاه بپرس. ارزش یک سال را ، از دانش آموزی بپرس که در امتحان نهائی مردود شده است. ارزش یک ماه را ، از مادری بپرس که کودک نارس به دنیا آورده است. ارزش یک هفته را ، از...
-
درگذرگاه زمان . . .
جمعه 26 آذر 1389 20:11
-
یکی را دوست می دارم
جمعه 26 آذر 1389 18:35
یکی را دوست می دارم ولی افسوس او هرگز نمی داند نگاهش می کنم شاید بخواند از نگاه من که او را دوست می دارم ولی افسوس او هرگز نگاهم را نمی خواند به برگ گل نوشتم من که او را دوست می دارم ولی افسوس او برگ گل را به زلف کودکی آویخت تا او را بخنداند به مهتاب گفتم ای مهتاب سر راهت به کوی او سلام من رسان و گو که او را دوست می...
-
یکی داشت ویکی نداشت...
جمعه 26 آذر 1389 18:28
-
هنوز خیلی تنهام. . .
جمعه 26 آذر 1389 15:39
یه روز بهم گفت: "میخوام باهات دوست باشم؛آخه میدونی؟ من اینجا خیلی تنهام. بهش لبخند زدم و گفتم: "آره میدونم. فکر خوبیه.من هم خیلی تنهام. یه روز دیگه بهم گفت: "میخوام تا ابد باهات بمونم؛ آخه میدونی؟ من اینجا خیلی تنهام .بهش لبخند زدم و گفتم: "آره میدونم. فکر خوبیه.من هم خیلی تنهام. یه روز دیگه گفت:...
-
تیغ رگ وسوسه زدن
سهشنبه 23 آذر 1389 04:28
تیغ به دستم،رگ تو دستم،کلی فکر...همه اونایی که اومدن و رفتن، همه اونایی که نیومده رفتن،همه اونایی که موندن اما کاش میرفتن، همه اونایی که رفتن اما کاش میموندن. تیغ، رگ، وسوسه ی زدن...همه کارایی که کردم و نباید می کردم،همه کارایی که نکردم و باید می کردم،همه کارایی که کردن و نباید می کردن، همه کارایی که نکردن و باید می...
-
داستان یک معتاد(یعنی من ارزش مردن تو دستشویی خونه خودم ندارم؟)
سهشنبه 23 آذر 1389 03:42
پسر و دختری جوان عاشق هم از فامیل تصمیم به ازدواج گرفتن سالهای اول ازدواج به شیرینی میگذشت تا مرد نیمومد زن جلوی سفره نشسته و لب به غذا نمیزد وای از روزی که مرد با ده دقیقه تاخیر به خونه میامد وای از دلشوره های عاشقانه زن دلشوره های زیبا از عشق زن به مرد اما همیشه روزهای خوب نیستن که میمونن بالاخره روز های غم میان تا...
-
هنوز امیدواری ...
سهشنبه 23 آذر 1389 03:35
اگر بارانی که بر سقف اتاقت میبارد به تو شهد آرامش میچشاند، هنوز امیدواری... اگر با پیام غیرمنتظرهای خوشحال و شگفتزده میشوی، هنوز امیدواری... اگر به طلوع و غروب آفتاب خورشید بنگری و بخندی، هنوز امیدواری... اگر زیبایی رنگهای گل کوچکی را درک کنی، هنوز امیدواری.... اگر آرامش بعد از طوفان دریا را دیده باشی، هنوز...
-
مرگ تدریجی ما آغاز خواهد شد
سهشنبه 23 آذر 1389 02:52
مرگ تدریجی ما آغاز خواهد شد: اگر مطالعه نکنیم. اگر سفر نکنیم. اگر به صدای زندگی گوش فرا ندهیم. اگر به خودمان بها ندهیم. مرگ تدریجی ما آغاز خواهد شد: هنگامی که عزت نفس را در خود بکشیم. هنگامی که دست یاری دیگران را رد بکنیم. مرگ تدریجی ما آغاز خواهد شد: اگر بنده ی عادتهای خویش بشویم. و هر روز یک مسیر را بپیماییم. اگر...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 آذر 1389 06:50
مرگ من سفری نیست هجرتی است از وطنی که دوست نمی داشتم به خاطر مردمانش خود آیا از چه هنگام این چنین آیین مردمی از دست بنهاده اید؟ پر پرواز ندارم اما دلی دارم و حسرت درناها و به هنگامی که مرغان مهاجر در دریاچه ماهتاب پارو میکشند خوشا رها کردن و رفتن خوابی دیگر به مردابی دیگر خوشا ماندابی دیگر به ساحلی دیگر به دریایی دیگر...
-
یا حسین(ع)
دوشنبه 22 آذر 1389 01:26
در عجبم از مردمی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی میکنند اما برای حسینی که آزاده زندگی کرد٬میگریند. حسین بیشتر از آب تشنه ی لبیک بود.افسوس که به جای افکارش، زخم های تنش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند. دیدم عده ای مرده متحرک که بر زنده ی همیشه جاوید عزاداری میکردند! آنان که رفتند، کاری حسینی کردند....
-
سلام دنیا
یکشنبه 21 آذر 1389 05:38
سلام به دنیا نمیدونم تو از من فرار میکنی یا من از تو؟ جای روز و شب رو عوض کردم بازم فرقی نکرده امروز به زندگی نگاه میکردم دلم میخواست برگردم به قبل اما میدونی چی جالب بود؟هیچی کدوم از روزهای زندگی واسم جالب نبود نه روز جشن ازدواج کسی نه روز فوت کسی........ روزهای خودم همش بدم تموم شده روزگار از من از طلب روز خوش نداری...
-
از حال من مپـــــرس که بسیـــار خسته ام
شنبه 20 آذر 1389 05:10
از زندگــــی از این همــــه تکرار خسته ام از های و هوی کوچــــه و بازار خســـته ام دلگـیــرم از ســـــــــتاره و آزرده ام ز ماه امشب دگـر، ز، هرکه و هر کار خسـته ام دل خسته سوی خانه،تن خسته می کشم دیگر از این حصــــــار دل آزار خســــــته ام از او که گفــت یار تو هســـــــتم، ولی نبود از خود که بی شکـــیبم و بی یار...
-
آدمـک آخــرِ دنیــاست، بخند
شنبه 20 آذر 1389 05:07
آدمـک آخــرِ دنیــاست، بخند آدمـک مـرگ هـمین جاست، بخند آن خـدایی که بـزرگش خوانـدی به خـدا، مثـل تـو تنهـاست، بخند دست خطی کـه تـو را عاشـق کرد شوخـیِ کاغــذی ماسـت، بخند آدمک خر نشوی گریه کنی کل دنیا سراب است بخند فکر کن دردِ تـو ارزشـمند است فکر کن گریـه چـه زیباست، بخند صبحِ فردا به شبت نیست که نیست تـازه انگار...
-
تخته سیاه است
شنبه 20 آذر 1389 04:52
بچه ها تخته سیاه است، سه نقطه سر سطر گفتنش وای گناه است، سه نقطه سر سطر بچه ها دیکته تان را بنویسید شما که خدا پشت و پناه است، سه نقطه سر سطر بنویسید دراز است شب و پنجره کور دخترک عاشق ماه است، سه نقطه سر سطر بنویسید پدر در پی افسانه ی نان پسرک چشم به راه است، سه نقطه سر سطر بنویسید که امسال زمستان، یخ ِ یخ مرد بی شال...
-
برگ و باد
شنبه 20 آذر 1389 04:48
باد،پیچید در ترانه برگ برگ،لرزید از بهانه ی باد هرکجا برگ خشک بود افتاد باغ نالید و گفت: "باد مباد" در شگفتم گناه باد چه بود؟ برگ خشکیده بود،باد ربود باد،هرگز نبود دشمن برگ مردن برگ دست باد نبود زندگی ذره ذره می کاهد خشک و پژمرده می کند چون برگ مرگ ناگاه میرسد چون باد زندگی کرده دشمنی یا مرگ؟ برگ خشکم به...
-
یادمان باشد ...
شنبه 20 آذر 1389 04:44
یادمان باشد به دل کوزه آب، که بدان سنگ شکست... بستی از روی محبّت بزنیم!! تا اگر آب در آن سینه پاکش ریزند...آبرویش نرود...! یادمان باشد فردا حتما، ناز گل را بکشیم.. حق به شب بو بدهیم... و نخندیم دیگر به ترکهای دل هر گلدان...!! وبه انگشت نخی خواهیم بست، تا فراموش نگردد فردا..! زندگی شیرین است! زندگی باید کرد... و بدانم...
-
آخرین جرعه این جام
شنبه 20 آذر 1389 04:34
(فریدون مشیری) همه می پرسند: چیست در زمزمه مبهم آب؟ چیست در همهمه دلکش برگ؟ چیست در بازی آن ابر سپید روی این آبی آرام بلند که ترا می برد اینگونه به ژرفای خیال چیست در خلوت خاموش کبوتر ها؟ چیست در کوشش بی حاصل موج؟ چیست در خنده جام؟ که تو چندین ساعت مات و مبهوت به آن می نگری!؟ نه به ابر نه به آب نه به برگ نه به این آبی...
-
دل من میشکند
شنبه 20 آذر 1389 04:29
سمت نیزار زمان روی سرتاسری نام و نشان در سراشیبی دل بستن و عشق آمدی تا که بپرسی حالم درب چوبی دلم را تو زدی چند سالیست که در خانه دل آشوب است چند سالیست که من تنها ترین تنهایم چه کسی میداند دل من گوشه این سینه چرا میشکند؟! شاید این روزن دل سوی دریا باز است بهتر است تا که قلم بردارم روی برگ دل پر وسعت خود بنویسم: دل من...
-
به که باید دل بست ؟
شنبه 20 آذر 1389 04:20
به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟ سینه ها جای محبت، همه از کینه پر است . هیچکس نیست که فریاد پر از مهر تو را ـ گرم، پاسخ گوید نیست یک تن که در این راه غم آلوده عمر ـ قدمی، راه محبت پوید *** خط پیشانی هر جمع، خط تنهائیست همه گلچین گل امروزند ـ در نگاه من و تو حسرت بیفردائیست . *** به که باید دل بست ؟ به که شاید دل...
-
روزگار غریبی ست نازنین.....
شنبه 20 آذر 1389 04:00
دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم دلت را می پویند مبادا شعله ای درآن نهان باشد روزگار غریبیست نازنین و عشق را کنار تیرک رهبند تازیانه می زنند عشق را در پستوی خانه پنهان باید کرد شوق را در پستوی اتاق پنهان باید کرد روزگار غریبیست نازنین..... شاملو
-
باران
شنبه 20 آذر 1389 02:04
*** باز باران بی ترانه *** گریه هایم عاشقانه *** می خورد بر سقف قلبم *** *** یاد ایام تو داشتن *** می زند سیلی به صورت *** باورت شاید نباشد *** *** مرده است قلبم ز دستت *** فکر آنکه با تو بودم *** با تو بودم شاد بودم *** *** توی دشت آن نگاهت *** گم شدن در خاطراتت!