وقتی که گِریم می گیره
دلم می گه مبارکه
قدر اشکاتـــو بدون
هنوز چشات بی کلکه
وقتی که گِریم می گیره
یه آسمون بارونی ام
امّا به کی بگم خدا
من تو دلم زندونی ام
سرمو بالا می گیرم
کسی جوابم نمی ده
خیلی شباست ، یه رهگذر
به گریه هام نخندیدهِ
چه روز و روزگــاریِ ،
منو یه دنیا بی کسی
شدم یه مشت خاطرهِ
یه کوره دل واپسـیِ
می خوان تلافی بکنن
حرمت دل رو بشکنن
دارن به جرم سادگیم
چوب حراجم می زنن
تو این ولایت غریب
دل مرده ها عزیزترند
قحطی عشق ، عاشقاست
قلبای سنگی می خرن...
یک برگ دیگر از تقویم عمرم را پاره می کنم
امروز هم گذشت
با مرور خاطرات دیروز
با غم نبودنت
و سکوتی سنگین
و من شتابان در پی زمان بی هدف
فقط میروم
فقط میدوم
یاسها هم مثل من خسته اند از خزان و سرما
گرمی مهر تو را میخواهند
غنچه های باغ هم دیگر بهانه میگیرند
میان کوچه های تاریک غربت و تنهایی
صدای قدمهایت را می شنوم اما تو نیستی
فقط صدایی مبهم
قول داده بودی برایم سیب بیاوری
سیب سرخ خورشید
سیب سرخ امید
یادت هست
و رفتی و خورشید را هم بردی
و من در این کوچه های تنگ و تاریک
سرگردانم و منتظر
برگی از زندگی ام را ورق میزنم
امروز به پایان دفترم نزدیکم