کسانی که تمایل به تبادل لینک دارن ادرس وبلاگ یا سایت خودشونو با ذکر موضوع و ما رو لینک کنن
با تشکر مسیحا
mlosak.blogsky.com
دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیدانند
چند روز پیش یه نظر داشتم و خیلی ناراحتم کرد و شاید تنها نظری بود که انقد ناراحتم کرد همیشه دوستام به من میگن علی بی غم که البته این اسم رو خانواده من گذاشتن و میگن اصلا تو از دنیا چی میفهمی اصلا معنی ناراحتی میدونی چیه؟اما همیشه کسانی که با چیزی زندگی کنن براشون عادی میشه و خیلی در موردش صحبت نمیکنن خودتون خوب میدونید منظورم چیه پس در موردش صحبت نمیکنم اما نظر این خواهر برادر این بود
نمیدونم از کجا شروع کنم قصه ی تلخ سادگیمو
نمیدونم چرا قسمت میکنم روزای خوب زندگیمو
چرا تو اول قصه همه دوسم میدارن
وسط قصه میشه سر به سر من میذارن
تا میخواد قصه تموم شه همه تنهام میذارن
میتونم مثل همه دو رنگ باشم دل نبازم
میتونم مثل همه یه عشق بادی بسازم
تا با یک نیش زبون بترکه خراب بشه
تا بیان جمعش کنن حباب دل سراب بشه
میتونم بازی کنم با عشق احساس کسی
میتونم درست کنم ترس دل و دلواپسی
میتونم دروغ بگم خودمو شیرین کنم
میتونم پشت دلا قایم بشم کمین کنم
ولی با این همه حرفا باز منم مثل اونا
یه دروغ گو میشم همیشه ورد زبونا
یه نفر پیدا بشه به من بگه چیکار کنم؟
با چه تیری اونی که دوسش دارم شکار کنم
من باید از چی بفهمم چه کسی دوسم داره؟
تو دنیا اصلا عشق واقعی وجود داره؟
تو نباشی چشمام برات گریونه
دنیا برام بدون تو زندونه
دستت اگر دستام تنها بذاره
شب و روزم لحظه ای اروم نداره
تو که بارون تو چشمامو میبینی
لحظه لحظه هارو کنارم میشینی
تو که مثل بارون ارومم میکنی
تو نباشی دل منو خون میکنی
جز تو هیچ کسی و درد عاشقی و غصه های منو خنده های منو لحضه های منو گریه های منو ندیده نشنیده و
وقتی تو نیستی من میشم بین این ادم ها مثل یه غریبه و تو هم همه و گم میشم دنبال تو دنبال تو
تو نباشی چشمام برات گریونه
دنیا برام بدون تو زندونه
دستت اگر دستام تنها بذاره
شب و روزم لحظه ای اروم نداره
تو که بارون تو چشمامو میبینی
لحظه لحظه هارو کنارم میشینی
تو که مثل بارون ارومم میکنی
تو نباشی دل منو خون میکنی
جز تو هیچ کسی و درد عاشقی و غصه های منو خنده های منو لحضه های منو گریه های منو ندیده نشنیده و
وقتی تو نیستی من میشم بین این ادم هامثل یه غریبه و تو هم همه ها و گم میشم دنبال تو دنبال تو
مسیحا ۱۲۰
masiha
برخیز و بیا بتا برای دل ما
حل کن به جمال خویشتن مشکل ما
یک کوزه شراب تا به هم نوش کنیم
زان پیش که کوزه ها کنند از گل ما
چون عهده نمی شود کسی فردا را
حالی خوش کن تو این دل شیدا را
می نوش به ماهتاب ای ماه که ماه
بسیار بتابد و نیابد ما را
مردم گویند جنت و حور خوش است
من می گویم که آب انگور خوش است
این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار
کاواز دهل شنیدن از دور خوش است
گر می نخوری طعنه مزن مستان را
بنیاد مکن تو حیله و دستان را
تو غره بدان مشو که می نخوری
صد لقمه خوری که می غلامست آن را
در کارگه کوزه گری رفتم دوش
دیدم دوهزار کوزه گویا و خموش
ناگاه یکی کوزه برآورد خروش
کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش
هرچند که رنگ و بوی زیباست مرا
چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا
معلوم نشد که در طربخانه خاک
نقاش ازل بهر چه آراست مرا
ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست
بی باده ارغوان نمی باید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ماست...
تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست!
با درودی به خانه می آیی و
با بدرودی
خانه را ترک می گویی...
ای سازنده!
لحظه عمر من
به جز فاصله میان این درود و بدرود نیست!
(احمد شاملو)
سلام...
خداحافظ...
چیز تازه اگر یافتید بر این دو اضافه کنید
تا بل باز شود
این در گم شده بر دیوار...
(حسین پناهی)...
((غریبم ، قصه ام چون غصه ام بسیار
سخن پوشیده بشنو ،اسب من مرده ست و اصلم پیر و پژمرده ست
غم دل با تو گویم غار
کبوترهای جادوی بشارتگوی
نشستند و تواند بود و باید بودها گفتند
بشارتها به من دادند و سوی آشیان رفتند
من آن کالام را دریا فرو برده
گله ام را گرگها خورده
من آن آواره ی این دشت بی فرسنگ
من آن شهر اسیرم ، ساکنانش سنگ...
ولی گویا دگر این بینوا شهزاده بایددخمه ای جوید
دریغا دخمه ای در خورد این تنهای بدفرجام نتوان یافت
کجایی ای حریق ؟ ای سیل ؟ ای آوار ؟
اشارتها درست و راست بود اما بشارتها
ببخشا گر غبار آلود راه و شوخگینم ، غار
درخشان چشمه پیش چشم من خوشید
فروزان آتشم را باد خاموشید
فکندم ریگها را یک به یک در چاه
همه امشاسپندان را به نام آواز دادم لیک
به جای آب دود از چاه سر بر کرد ، گفتی دیو می گفت : آه
مگر دیگر فروغ ایزدی، آذر، مقدس نیست ؟
مگر آن هفت انوشه خوابشان بس نیست ؟
زمین گندید ، آیا بر فراز آسمان کس نیست ؟
گسسته است زنجیر هزار اهریمنی تر ز آنکه در بند دماوندست
پشوتن مرده است آیا ؟
و برف جاودان بارنده، سام گٌرد را سنگ سیاهی کرده است آیا ؟))
سخن می گفت ، سر در غار کرده ، شهریار شهر سنگستان...
سخن می گفت با تاریکی خلوت...
تو پنداری مغی دلمرده در آتشگهی خاموش...
ز بیداد انیران شکوه ها می کرد...
ستم های فرنگ و ترک و تازی را،
شکایت با شکسته بازوان میترا می کرد،
غمان قرنها را زار می نالید...
حزین آوای او در غار می گشت و صدا می کرد:
(( غم دل با تو گویم ، غار
بگو آیا مرا دیگر امید رستگاری نیست ؟))
صدا نالنده پاسخ داد :
((...آری نیست ؟))
با سُمضربهی رقصانِ اسبش میگذرد
از کوچهی سرپوشیده
سواری،
بر تَسمهبندِ قَرابینش
برقِ هر سکّه
ستارهیی
بالای خرمنی
در شبِ بینسیم
در شبِ ایلاتیِ عشقی.
چار سوار از تَنگ دراومد
چار تفنگ بر دوشِشون.
دختر از مهتابی نظاره میکند
و از عبورِ سوار
خاطرهیی
همچون داغِ خاموشِ زخمی.
چارتا مادیون پُشتِ مسجد
چار جنازه پُشتِشون.
شهریورِ ۱۳۵۴
بی تو امشب
بی تو امشب ، دارم آتیش می گیرم
تو نباشی ، تک و تنها می میرم
دل تنگم ، دیگه
طاقت نداره
با خیالت ، دوباره جون می گیرم
تو نخواستی که به یادم
بمونی
تو سکوت شب سردم بخونی
تو می خواستی پا بذاری روی قلبم
که شکستی ،
دلمو ، خوب می دونی
کاش تو رو باز ندیده بودم ، دل از عشقت بریده
بودم
هنوزم به پات نشستم ، یاد تو هستم
کاش تو رو باز ندیده بودم ، دل از
عشقت بریده بودم
هنوزم به پات نشستم ، یاد تو هستم
یه روز هدیه داد ، عطش
چشمات
به من خسته ، تب دستاتو
تا تو رو دیدم ، دل به تو دادم
غم بی کسی ،
رفت از یادم
تو بگو چرا ، رفتی از پیشم
اگه بد کردم ، خوب تو می
شم
جای عاشقی ، جای دل بستن
با یه اشتباه ، دلمو نشکن
با یه اشتباه ، دلمو
نشکن
کاش تو رو باز ندیده بودم ، دل از عشقت بریده بودم
هنوزم به پات
نشستم ، یاد تو هستم
کاش تو رو باز ندیده بودم ، دل از عشقت بریده بودم
هنوزم
به پات نشستم ، یاد تو هستم
بی تو امشب ، دارم آتیش می گیرم
تو نباشی ،
تک و تنها می میرم
دل تنگم ، دیگه طاقت نداره
با خیالت ، دوباره جون می
گیرم
تو نخواستی که به یادم بمونی
تو سکوت شب سردم بخونی
تو می خواستی
پا بذاری روی قلبم
که شکستی ، دلمو ، خوب می دونی
کاش تو رو باز ندیده
بودم ، دل از عشقت بریده بودم
هنوزم به پات نشستم ، یاد تو هستم
کاش تو رو
باز ندیده بودم ، دل از عشقت بریده بودم
هنوزم به پات نشستم ، یاد تو
هستم
کاش تو رو باز ندیده بودم ، دل از عشقت بریده بودم
هنوزم به پات
نشستم ، یاد تو هستم
کاش تو رو باز ندیده بودم ، دل از عشقت بریده بودم
هنوزم
به پات نشستم ، یاد تو هستم
فال ورق یا همان پاستور (فال احساس)
اکثرا با ورق های بازی پاسور آشنایی دارید همینطور با برخی شیوه های پاسور .دراینجا به برخی روش ها و تعبیر آنها می پردازیم.این ورق ها ۵۲ عدد هستند و با استفاده از انها به پیشگویی می پردازیم.
این ورق ها به ۴دسته تقسیم میشوند .
برای فال باید همه ۵۲ ورق را باهم مخلوط کرده و بر بزنید .
فال احساس:
فال احساس برای اطلاع از احساس شخص مقابل نسبت به شما و احساس شما نسبت به آن شخص است یه فال ساده بسیار جالب و تعجب آور ! ابتدا ورق ها را خوب بر بزنید به حالتی که پشت ورق ها ببینید نه روی ورق را . سپس به تعداد اسم شخص مقابل بچینید . مثلا" مینا " دارای 4 حرف است بنابرین باید از اول دسته به تر تیب ۴ ورق کنار هم بگذاریم و سپس به ترتیب از اولین ورق شروع به پر کردن همه ۴ دسته می کنیم . سپس دسته ها را از اولین دسته روی هم قرار دهید .حالا شروع به خواندن و تعبیر می کنیم . شما باید ورق های مشابه را پیدا کنید و کنار بگذارید مثلا ۷ و ۷ حالا از هر نوعی بود .
چنانچه کنار هم بودند انها را از بقیه دسته جدا کرده و کنار بگذارید به این ترتیب همه ورق های مشابه را کنار بگذارید و تعبیر کنید:
۱ ، یا همان تک نشان :دوست داشتن
۲ : تردید و ۲دلی
۳: ازدواج قصد ازدواج داشتن
۴: مشکل داشتن
۵ : ناراحتی و غم
۶: تماس و ارتباط تلفنی - نامه -
۷: حکایت از فکر کردن زیاد و به یاد او بودن را دارد
۸: از تیپ و قیافه شما خوشش میاد
۹:از رفتار و اخلاق شما خوشش میاد
۱۰: فاصله- دوری
سرباز : اگر برای مرد باشد نشان از غیرت و تعصب دارد اگر برای زن باشد یعنی شخص دیگری هم در زندگی او نقش مهمی دارد .
بی بی : اگر برای زن باشد نشان از غیرت آن زن را دارد و اگر برای مرد باشد یعنی زنی دیگر را هم دوست دارد ( حتما رقیب نیست ! ممکن است از اعضای خانواده شخص باشد)
شاه: به معنی سلطان دل بودن
سپس از کارت های باقیمانده یک کارت با نیت احساس اصلی طرف مقابل بکشید و یک کارت با نیت احساس خود فال گیرنده بکشید و کارت سوم با نیت احساس مشترک بکشید و تبعیر کنید. . . البته من خودم متوجه نشدم اگر کسی فهمید به منم بگه
خدا وصییته منو گوش بده
ناممو بخون
شاید دیگه من نبآشم
مواظب عشقم بمون
میسپرمش بهت میرم
تمومه تآرو پودمو
یه وقت نیآد برنجونیش
کسل کنی وجودمو
خدا یه وقت کسی نیاد بدزده قلب ساده شو بشینه زیر سایشو بهش بگه دوسش داره
خیلی بده زمونه آمون
خدا سپردمش بهت
مواظب عشقم بمون
فردا قراره منو تو
از هم دیگه جدا بشیم
فردا قرار همدمه
گریه بی صدا بشیم
تو کوچه های بی کسی نیستی و پرسه میزنم
آی آدما نگاه کنین
غریب شهر تون منم
یادش بخیر
منو تو و یه قلبه پاک و بی غرور
حالا چی شد عوض شدی
دلت کجاست سنگ صبور
من تو رو عاشق میکنم
هر جور شده
حتی به زور
کی می خواد
فردا تو رو از من بگیره
کاش خونش ویرون بشه آتیش بگیره
ما باید فردا رو از دنیا بگیریم
ما اگه از هم جدا بشیم میمیریم
ما باید قدره این روزهارو بدونیم
وای اگه فردا بیاد تنها میمونیم
خدا شاید این عشقی که من میگمو تو نشناسی
نزدیکترین کسم اونه خیلی دوسش دارم راستی! یادم نره بهت بگم عزیزترینه من اونه
خودم مهم نیست
اما اون
نذاری تنها بمونه
بمیرم واسه هق هقش
گریه چقدر بهش میاد
وقتی که حرصش می گیره
میگه از من بدش میاد
اما وقتی آروم میشه
میبینه من بغضم گرفت
همین دیوونه بازیهاش ازاول چشممو گرفت
حالا که دیگه مجبوریم
با هم دیگه وداع کنیم
بیا به یاد اون روزا
همدیگرو دعا کنیم
یه وقت دیدی دعا گرفت
خدا نذاشت جدا بشیم
ای وای داره فردا میاد
باید دست به دعا بشیم
با قلب پاکت از خدا
بخواه منو صبرم بده
هنوز نرفتی از پیشم
دوریت داره زجرم میده
کی می خواد فردا تو رو
از من بگیره
کاش خونش ویرون بشه آتیش بگیره
عزیزم یادت نره
دنیا دو روزه
نمیخوام فردا دلت
واسم بسوزه
ای خدا حتی اگه
دوستم نداره تو میتونی
نذاری تنهام بذاره
متولدین تیر ماه
مشخصات کلی متولدین تیرماه:خیلی حسّاس ، سریع الانتقال ، رویایی ، عاشق خانه و خانواده ، منزوی ، عاشق مهتاب ، عاشق فرزند ، علاقه مند به کشاورزی ، گاهی آرام و گاهی طوفانی ، خجالتی ، بسیار با سلیقه و شیک پوش ، پشتیبان اقوام ، دارای قویترین احساسات ، بهترین آشپز ، علاقه زیاد به گل ، دارای حس پدرانه یا مادرانه ، با وفا ، رفیق باز ، صرفه جو و اقتصادی ، محتاج به کمک دیگران ، پر محبّت ، مطیع همسر ، تا حدودی خسیس ، متنفّر از انتقاد ، با هوش ، اهل قهر و آشتی ، در آشتی پیشقدم نمی شود
همسری با وفا ، غمگین در روزهای ابری ، گاهی خوب و گاهی بد ، خیالاتی ، عاشق عتیقه و اشیاء کهنه ، اهل تدارک و آذوقه ، مادیّگرا و پول پرست ، رک گو ، خودخواه ومغرور ، تا حدودی سطحی نگر ، صبور و آرام ، حافظ اسرار ، علاقه زیاد به مادر ، عاشق تعریف و تمجید ، مهمان نواز عالی . خیلی ظریف ، شکیبا ، صمیمی ، محافظه کار ، اهل ریسک نیست ، میهن پرست ، انتقامجو ، وسواسی ، رئوف و مهربان .مرد متولد تیراخمو، بچه مسلک، تودار، همبازی بچهها، کمی بخیل و پول دوست، او بدون شک استاد است و میتواند طولانیترین مطالب را در کوتاهترین جملات بیان کند. حواسش هرگز پرت نمیشود و از پرچانگی بیزار است. اگر قلبش جریحه دار شود فورا به لاک خویش فرو میرود. هیچ مردی به اندازه او زنش را دوست ندارد.
زن متولد تیر
با وفا، نجیب، گاهی اوقات خسیس، در آشپزی قابل، در شبهای مهتابی عاشق، در دوران مادری یک زن کمنظیر، از انتقاد نفرت دارد، اگر مورد تمسخر قرار گیرد به شدت آزرده خاطر میگردد و تاب تحمل طرد شدن را ندارد. صبر و از خودگذشتگی او برای کسانیکه دوستشان دارد حد و مرزی ندارد.
من تیرماه هستم خوباش شامل من میشد بدش نه