کمی دروغ بگو پینوکیو...
دروغهای تو قابل تحمل تر بود !
بخاطر کودکی بود و شیطنت ...
بخاطر این بود که دنیای آدمها را تجربه نکرده بودی که ببینی یک دروغ ، چه ها میکند!
اینجا آدمها دروغشان به بهای یک زندگی تمام می شود !
به بهای یک دل شکستن !
اینجا دروغ ها باعث مرگ عشق و اعتماد می شود !
اینجا آدمها دروغهای شاخ دار می گویند بعد دماغ دراز خود را جراحی پلاستیک می کنند !!
ازعشق بالاتر، دوستی است.
و از دوستی بالاتر ، فهمیدن است.
به عشق کسی نیاز ندارم. به دوستی کسی نیاز ندارم.
نیازمند کسی هستم که مرا بفهمد. مرا با همه بدی هایم.
مرا با همه دارم ها و ندارم هایم. مرا آنگونه که هستم بفهمد
حتی لوک خوش شانس هم
همیشه آخرش تنهایی سمت غروب میرفت....
بـا ایـنـکـه لـــوک بـــود...
بــا ایـنـکـه خـوش شـانــس بــود !!!
می گویند :
شاد بنویس...!!
نوشته هایت درد دارند...!!
و من یاد مردی می افتم ، که با ویولونش...!!
گوشه ی خیابان شاد میزد...!!
اما با چشمهای خیس...!!
معلم گفت : 2 خط موازی هیچگاه بهم نمیرسند
مگر اینکه یکی از آنها خود را بشکند
گفتم: من که شکستم پس چرا به او نرسیدم؟
معلم لبخند تلخی زد و گفت:
شاید او هم به سوی خط دیگری شکسته شده باشد ....
خندیدیم و گفتم اما من او را ترک نکردم و درک کردم فقط
دیگری از ته کلاس گفت به سلامتی دوستای که چه عشقشون پیششون باشه چه نباشه چشمشون مثل فانوس دریایی این ور و انور نمیچرخه
و در اخر به سلامتی دوستای که تو مشکلات به جای اینکه ترکمون کنن درکمون کردن