-
شبهای بیخوابی
سهشنبه 29 شهریور 1390 04:28
سلام به حرمت بعضی دوستان دلنوشته های مسیحا مدتی نبودم میدونم اینجا کسی مطالب طولانی نمیخونه اما باز هم نوشته های یک شبم رو اینجا میزنم بدون مقدمه یه فلش بک به روزگار میزنم و چراها و علامت سوال ها به مانند قلاب ماهیگری با تیزیش به قلبم میزند و ناملایمات زندگی به مانند سناریوی تلخ فیلمی به صحنه اتاقم چهره میندازد .دل...
-
وقتی . . .
چهارشنبه 16 شهریور 1390 01:45
زندگی مثل یه آینه س . یعنی هر اتفاق و مساله ای را باید به شکل عکس ولی بر عکس نگاه کرد مثلاً وقتی میگیم این رئیس بانک آدمِ به شدت خوبیه یعنی تا دلت بخواد راحت رشوه میگیره و کارت را راه میندازه وقتی میگیم این آدم، آدم خوبیه ومن خودم تاییدش میکنم یعنی دوست عزیز به زبون بی زبونی میگم که من قبولش ندارم وقتی میگیم این آقا...
-
وقتی که گِریم می گیره ...
شنبه 22 مرداد 1390 02:10
وقتی که گِریم می گیره دلم می گه مبارکه قدر اشکاتـــو بدون هنوز چشات بی کلکه وقتی که گِریم می گیره یه آسمون بارونی ام امّا به کی بگم خدا من تو دلم زندونی ام سرمو بالا می گیرم کسی جوابم نمی ده خیلی شباست ، یه رهگذر به گریه هام نخندیدهِ چه روز و روزگــاریِ ، منو یه دنیا بی کسی شدم یه مشت خاطرهِ یه کوره دل واپسـیِ می خوان...
-
تقویم عمر
چهارشنبه 12 مرداد 1390 02:11
یک برگ دیگر از تقویم عمرم را پاره می کنم امروز هم گذشت با مرور خاطرات دیروز با غم نبودنت و سکوتی سنگین و من شتابان در پی زمان بی هدف فقط میروم فقط میدوم یاسها هم مثل من خسته اند از خزان و سرما گرمی مهر تو را میخواهند غنچه های باغ هم دیگر بهانه میگیرند میان کوچه های تاریک غربت و تنهایی صدای قدمهایت را می شنوم اما تو...
-
اولین روز دبستان بازگرد ...!
جمعه 7 مرداد 1390 02:53
اولین روز دبستان بازگرد کودکی ها شاد و خندان بازگرد بازگرد ای خاطرات کودکی بر سوار اسب های چوبکی خاطرات کودکی زیبا ترند یادگاران کهن مانا ترند درسهای سال اول ساده بود آب را بابا به سارا داده بود درس پند آموز روباه و خروس روبه مکار و دزد چاپلوس کاکلی گنجشککی باهوش بود فیل نادانی برایش موش بود روز مهمانی کوکب خانم است...
-
یک آسمان فاصله
چهارشنبه 29 تیر 1390 02:03
قدمهایم را بزرگتر برمیدارم فاصله کوتاه میشود جسممان بهم میرسد اما یک آسمان فاصله دل من کجا و دل تو کجا
-
حموم رفتن حاچ خانوم
جمعه 24 تیر 1390 02:30
"بخـــــــــــــونیـــــــــد" اوج خنده ههههههه اگه چند وقتیه نخندیدی،خوندن این بهترین راهه... یه روز یه خانوم حاجی بازاری خونه ش رو مرتب کرده بود و دیگه می خواست بره حمام که ترگل ورگل بشه . تازه لباس هاش رو در آورده بود و می خواست آب بریزه رو سرش که شنید زنگ در خونه رو می زنند. تند و سریع لباسش رو می پوشه و...
-
" دیوانه ی باران ندیده!"
سهشنبه 21 تیر 1390 01:23
سهراب گفتی: چشمها را باید شست... شستم ولی .............! گفتی: جور دیگر باید دید............ دیدم ولی ............! گفتی زیر باران باید رفت.... رفتم ولی .....! او نه چشمهای خیس و شسته ام را... نه نگاه دیگرم را... هیچ کدام را ندید !!!!! فقط زیر باران با طعنه ای خندید و گفت : " دیوانه ی باران ندیده !!!!"
-
تو را گم کـــ ـــــرده ام
سهشنبه 21 تیر 1390 01:15
تو را گم کـ ــ ــ ـــرده ام امـ ــ ــ ــروز و حالا لـ ــ ــ ـحظه های من گرفـ ــ ــ ـتار سکوتـ ــ ــ ــی سـرد و سنگیـ ــ ـــ ـن اند. و چشمانـ ـ ـ ـم که تا دیروز به عشـ ـــ ــ ــقت می درخشیدند نمی دانـ ــ ــ ـی چه غمگیـ ــ ــ ـن اند... چراغ روشـــ ـ ـ ـــن شب بـــــ ــ ــ ــود برایــ ــ ــ ــم چشمهــ ــ ــ ــای تو نمی...
-
سلام آسمون
سهشنبه 14 تیر 1390 04:22
سلام آسمون زمین هیچ خبری نیست این چنین ماه به زمین زل نزنه به ستاره ها بگو واسه زمین چشمک های زیباش رو حرام نکنه به ابر ها بگو گریه کنه به حال زمین به خورشید بگو نتابه که گرمای خورشید هم سرمای وجود انسانها رو کم رنگ نمیکنه روز های هفته همه نقش هم رنگ میزنن دیگه نه جمعه ها دلگیره نه پنج شنبه ها سر خوشی داره نه دیگه عدد...
-
خوابیدی بدون لالایی و قصه
یکشنبه 12 تیر 1390 04:31
سلام به سفر کرده چیزی ندارم بهت هدیه کنم اما این شعر رو بهت هدیه میکنم!!!! بهت تبریک میگم که فوت شدی و به خودم طبق روال سنت تسلیت خوابیدی بدون لالایی و قصه بگیر آسوده بخواب بی درد و غصه دیگه کابوس زمستون نمی بینی توی خواب گلهای حسرت نمی چینی دیگه خورشید چهرتو نمی سوزونه جای سیلی های باد روش نمی مونه دیگه بیدار نمی شی...
-
آی آدمای مهربون! واجبه که کمک کنیم
یکشنبه 12 تیر 1390 04:22
آی آدمای مهربون ! واجبه که کمک کنیم٬ فکری برای بستن٬ زخمهای شاپرک کنیم . واجبه که جلا بدیم٬آبی آسمونی رو٬ وقف پرنده ها کنیم٬دونه ی مهربونی رو٬ دونه ی مهربونی رو . پیکر ناز نسترن٬بستر سبزه و چمن٬ حیفه! که فرسوده بشه ! حیفه! که فرسوده بشه ! آب زلال چشمه ها٬بارون رحمت خدا٬ حیفه! گل آلوده بشه ! حیفه! گل آلوده بشه !...
-
پاکنویس . . .
شنبه 4 تیر 1390 01:48
صبح خورشید آمد دفتر مشق شبم را خط زد پاک کن بیهوده است اگر این خط ها را پاک کنم جای آنها پیداست ای که خط خوردگی دفتر مشقم از توست! تو بگو! من کجا حق دارم مشق هایم را روی کاغذی باطله با خود ببرم؟ می روم دفتر پاکنویسی بخرم زندگی را باید از سر نوشت . . .
-
خدا بیدار است
دوشنبه 30 خرداد 1390 01:03
انتهای شب نگرانی هایت را به خدا بسپار آسوده بخواب خدا بیدار است ...
-
مداد
دوشنبه 30 خرداد 1390 00:54
پسرک از پدربزرگ پرسید: پدربزرگ در باره چه می نویسی؟ پدربزرگ پاسخ داد: درباره تو پسرم، اما مهمتر از آنچه می نویسم، مدادی است که با آن می نویسم! می خواهم وقتی بزرگ شدی، مثل این مداد بشوی . پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چیز خاصی در آن ندید : - اما این هم مثل بقیه مداد هایی است که دیده ام . - بستگی داره چطور به آن نگاه...
-
برداشت آزاد. . . ( دل نوشته ی شیدا )
دوشنبه 23 خرداد 1390 01:28
لحظه ای را به یاد می آورم که به سرعت باد گذشت ساعت ها که خاطره ها را پنهان ساختند و روزها که با گذشت خود ورق های دفتر زندگی ام را ترجمه کردند و من بیاد اولین روز آشنایی اشکی تقدیمت میکنم . . . آنروز که غریبانه پا به سرزمین قلبم نهادی و به پای مقدمت گل های زیبای محبت را بر آن چیدم. زندگی زیبا کلامی ست که می توان در پس...
-
به این حجم از اشیا کنید. آیا پیامی در آن مستتر است؟!
پنجشنبه 19 خرداد 1390 09:11
به این حجم از اشیا کنید. آیا پیامی در آن مستتر است؟ ! بیشتر دقت کنید و از زاویه دیگری نگاه کنید : باز هم نشد؟ ! پس لازم شد که باز، از زاویه دیگری نگاه کنیم ! دیدید؟ چیزی که در ابتدا برای ما بیمعنی بود، در یک زاویه دید خاص، زیبا و هنری و مبتکرانه به نظر میرسد. وقتی با یک معادله ریاضی کلنجار میروید و نمیتوانید حلش...
-
خدایا . . .
چهارشنبه 18 خرداد 1390 02:03
خدایا احساس می کنم زود عادت می کنم و گاهی به اشتباه اسم آنرا دوست داشتن می گذارم. خدایا... می ترسم از اینکه به گناه کاری که نفسم آنرا صحیح می خواند و دلم از آن می ترسد و عقلم به آن شک دارد، در آتش بی مهری ات بسوزم. خدایا... می دانم تمام لحظه هایم با توست. می دانم تنها تویی که مرا فراموش نمی کنی. می دانم که اگر بارها...
-
سیم کارت دل
دوشنبه 16 خرداد 1390 22:41
سیم کارت دل در میان شلوغی جمیعت احساس تنهایی من کاملا محسوس بود.خسته و تنها بودم روزها همه رنگ و بوی غریبی داشت احساس میکردم هنوز دوستی دارم که حتی از خودم به خودم نزدیک تر..تصمیم گرفتم جستجو کنم بین دوستان که ببینم چه کسی مرا از تنهایی و زندگی تکراری رها خواهد ساخت تلفن همراه رو برداشتم و سری به لیست مخاطبین زدم به...
-
رقصیدن با خدا
دوشنبه 16 خرداد 1390 22:40
امروز محکومم به جرم داشتن خدا. به جرمی که نداشتنش کفر هست و داشتن گناه .خدایا به چه سازی باید رقصید وقتی رقصیدن بلد نیستی؟کاش به جای تعلیم اعقاید کهنه به ما رقصیدن رو اموخته بودن حالا با اینکه سازی رو نمیشناسی باید کوک کردن رو خودت انجام بدی من نمیخوام برقصم من عروسک خیمه شب بازی اعقاید کهنه شما نیستم من خودم هستم من...
-
وقتی........................
دوشنبه 16 خرداد 1390 02:34
وقتی........................ وقتی تو خودت گیر می کنی وقتی همه چیز برات میشه یه سوال ! وقتی توی تکرار صحنه ها اسیر میشی وقتی اونقدر خسته میشی که حتی از فکر کردن به فکر کردن هم بیزار میشی وقتی کسی نیست که بفهمه چی میگی وقتی مطمئنی ! اونی که امروز می آد فردا میره .. وقتی مجبوری خودتم گول بزنی وقتی حتی شهامت خیلی چیزها رو...
-
یه قطار اسپانیایی هست
شنبه 14 خرداد 1390 01:56
یه قطار اسپانیایی هست بین گواد الکویر و سیویل قدیم که نیمه های شب سوت می کشه و مردم می فهمن که هنوز داره می ره اون وقت اونا بچه هاشونو ساکت می کنن و می خوابونن درارو می بندن و توی طبقه ی بالای خونشون از ترس می لرزن به خاطر این که میگن ارواح مرده ها قطار رو پر کرده بیشتر از ده هزار تا وقتی که سوزنبان وسط مردم داشت سرشو...
-
کاش مــ ـے شد . . .
جمعه 13 خرداد 1390 02:06
کاش مــ ـے شد که کســ ـے مــ ـے آمد این دل خستۀ ما را مــ ـے برد چشــــ ـم ما را مــ ـے شست راز لبــــ ـخند به لب مــ ـے آموخت کاش مــ ـے شد دل دیوار پر از پنجـــ ـره بود و قفس ها همه خالــ ـے بودند آسمان آبـــــــے بود و نسیمـــــ ـے روے آرامش اندیشۀ ما مـــ ـے رقصید کاش مــ ـے شد که غـــــــ ـم و دلتنگـــــ ـے راه...
-
نقاب ها اگر از چهره بیفتد دستمان رو می شود
شنبه 7 خرداد 1390 17:54
حتما شنیده اید که می گویند " اگر فلان کار را نکنم ، از زن کمترم " و نمونه های دیگری که نشان دهنده برتری مطلق جنس مرد بر زن است . انگار آقایان یادشان رفته که انتخاب جنسیت دست خودشان نبوده و خیلی راحت امکان داشته در هنگام تولد دختر به دنیا بیایند ! بدتر از همه آن که زنان هم خودشان را قبول ندارند و از زن های...
-
زن از دیدگاه دکتر علی شریعتی
جمعه 6 خرداد 1390 01:18
زن عشق می کارد و کینه درو می کند ... دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر ... می تواند تنها یک همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسرهستی ... برای ازدواجش در هر سنی اجازه ولی لازم است و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار می توانی ازدواج کنی ... در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو ... او کتک می خورد...
-
ای عشق . . .
جمعه 6 خرداد 1390 01:04
-
حالمان بد نیست غم کم می خوریم
جمعه 6 خرداد 1390 00:55
حالمان بد نیست غم کم می خوریم /کم که نه! هر روز کم کم میخوریم آب می خواهم،سرابم می دهند /عشق می ورزم عذابم می دهند خود نمی دانم کجا رفتم به خواب /از چه بیدارم نکردی آفتاب؟ خنجری بر قلب بیمارم زدند/ بی گناه بودم و دارم زدند دشنه ای نامرد بر پشتم نشست / از غم نامردمی پشتم شکست سنگ را بستند و سگ آزاد شد / یک شبه بیداد...
-
یارب دگر از خلق جهان بی خبرم کن
پنجشنبه 5 خرداد 1390 02:42
یارب دگر از خلق جهان بی خبرم کن چون سرو سرافراز چمن بی ثمرم کن آثار من آتش بزن و بی اثرم کن دیگر زهنر خسته شدم بی هنرم کن تا کی غم آزادگی واین همه خسران من ماندم وتنها دلی از کرده پشیمان انصاف و مروت که در این دوره ما نیست بیداد به حدی است که انگار خدا نیست در طینت این خلق حسدجوی صفانیست در خانه دین سوختگان قبله نما...
-
رو به تو سجده می کنم دری به کعبه باز نیست
پنجشنبه 5 خرداد 1390 01:15
رو به تو سجده می کنم دری به کعبه باز نیست بس که طواف کردمت مرا به حج نیاز نیست به هر طرف نظر کنم نماز من نماز نیست مرا به بند می کشی از این رهاترم کنی زخم نمی زنی به من که مبتلاترم کنی از همه توبه می کنم بلکه تو باورم کنی قلب من از صدای تو چه عاشقانه کوک شد تمام پرسه های من کنار تو سلوک شد عذاب می کشم ولی عذاب من گناه...
-
دختر خوشبخت. . .
دوشنبه 26 اردیبهشت 1390 02:08
با امیدی گرم و شادی بخش با نگاهی مست و رویایی دخترک افسانه می خواند نیمه شب در کنج تنهایی بی گمان روزی ز راهی دور می رسد شهزاده ای مغرور می خورد بر سنگفرش کوچه های شهر ضربه ی سم ستور باد پیمایش می درخشد شعله ی خورشید بر فراز تاج زیبایش تار و پود جامه اش از زر سینه اش پنهان به زیر رشته هایی از در و گوهر می کشاند هر...