-
قلب شکسته
یکشنبه 10 بهمن 1389 01:07
چرا قلب شکسته اینقدر قیمت داره؟....
-
در جستجوی عشق
یکشنبه 10 بهمن 1389 01:02
و من همچنان سوار بر کشتی روزگار در اقیانوس عشق می رانم آن قدر غرق ابهام عشقم که هر چه از اقیانوس می نوشم معنی عشق را نمی یابم.شب مرا به دست روز می سپارد و من هیچ از عشق نیافته ام.من حتی قطره ای از عشق را درک نکرده ام.شاید اگر همسفر ماهیان اقیانوس عشق شوم بتوانم آن را بفهمم.هر برق پولک ماهی می تواند جرعه ای از عشق را...
-
تا آخرش رو دنبال کنین بعد قضاوت...............
یکشنبه 10 بهمن 1389 00:45
«پسر برتر از دخترآمد پدید» پسر جمله را گفت و چیزی ندید نگو دخترک با یکی دسته بیل سر آن پسر را شکسته جمیل بگفتا:«جوابت نباشد جز این نگویی دگر جمله ای این چنین وگرنه سر و کار تو با من است که دختر جماعت به این دشمن است.» پسر اندکی هوشیاری بیافت سرش چون انار رسیده شکافت پسر گفتش:«ای دختر محترم که گفته که من از شما...
-
می ترسم از نبودنت…
جمعه 8 بهمن 1389 02:22
می ترسم از نبودنت… و از بودنت بیشتر!!! نداشتن تو ویرانم میکند… و داشتنت متوقفم!!! وقتی نیستی کسی را نمی خواهم. و وقتی هستی” تو را” می خواهم. رنگهایم بی تو سیاه است ،و در کنارت خاکستری ام خداحافظی ات به جنونم می کشاند… و سلامت به پریشانیم!؟! بی تو دلتنگم و با تو بی قرار…. بی تو خسته ام و با تو در فرار… در خیال من بمان...
-
دیدم تو خواب ......
جمعه 8 بهمن 1389 01:46
دیدم تو خواب وقت سحر شهزاده ای زرین کمر نشسته رو اسب سپید میومد از کوه و کمر می رفت و آتش به دلم می زد نگاهش می رفت و آتش به دلم می زد زد نگاهش کاشکی دلم رسوا بشه دریا بشه این دو چشم پر آبم روزی که بختم وا بشه پیدا بشه اون که اومد تو خوابم شهزاده رویای من شاید تویی اون کس که شب در خواب من آید تویی تو از خواب شیرین...
-
نامی نداشت و شناسنامهای هم نداشت ..
پنجشنبه 7 بهمن 1389 06:33
نامی نداشت و شناسنامهای هم نداشت . پیشانیاش، شناسنامهاش بود. محل تولدش دنیا بود و صادره از بهشت.هیچوقت نشانی خانهاش را به ما نداد. فقط میگفت: ما مستأجر خداییم ،همین. هر وقت هم که پیش ما میآمد، میگفت: باید زودتر بروم، با خدا قرار دارم.تنها بود و فکر میکردیم شاید بیکس و کار است. خودش ولی...
-
فقط دو چیز وجود داره که نگرانش باشی: #
پنجشنبه 7 بهمن 1389 06:18
فقط دو چیز وجود داره که نگرانش باشی: اینکه سالمی یا مریضی اگر سالم هستی، دیگه چیزی نمونده که نگرانش باشی؛ اما اگه مریضی، فقط دو چیز وجود داره که نگرانش باشی: اینکه دست آخر خوب می شی یا می میری اگه خوب شدی که دیگه چیزی برای نگرانی باقی نمی مونه؛ اما اگه بمیری، دو چیز وجود داره که نگرانش باشی: اینکه به بهشت بری یا به...
-
ای کاش ما هم اینگونه سخاوت مند بودیم #
پنجشنبه 7 بهمن 1389 06:16
شخصی به نام پل یک دستگاه اتومبیل سواری به عنوان عیدی از برادرش دریافت کرده بود . شب عید هنگامی که پل از اداره اش بیرون آمد متوجه پسر بچه شیطانی شد که دور و بر ماشین نو و براقش قدم می زد و آن را تحسین می کرد. پل نزدیک ماشین که رسید پسر پرسید: ” این ماشین مال شماست ، آقا؟” پل سرش را به علامت تائید تکان داد و گفت :...
-
خشم و عشق
پنجشنبه 7 بهمن 1389 05:38
زمانیکه مردی در حال پولیش کردن اتوموبیل جدیدش بود کودک 4 ساله اش تکه سنگی را بداشت و بر روی بدنه اتومبیل خطوطی را انداخت. While a man was polishing his new car, his 4 yr old son picked up a stone and scratched lines on the side of the car . مرد آنچنان عصبانی شد که دست پسرش را در دست گرفت و چند بار محکم پشت دست او زد...
-
فاجعه
پنجشنبه 7 بهمن 1389 05:34
پدر در حال رد شدن از کنار اتاق خواب پسرش بود، با تعجب دید که تخت خواب کاملاً مرتب و همه چیز جمع و جور شده. یک پاکت هم به روی بالش گذاشته شده و روش نوشته بود «پدر». وضعیت غیرعادی اونو نگران کرد با بدترین پیش داوری های ذهنی پاکت رو باز کرد و با دستان لرزان نامه رو خوند پدر عزیزم با اندوه و افسوس فراوان برایت می نویسم....
-
نگاه کنید
پنجشنبه 7 بهمن 1389 05:33
نگاه کنید مرد را به عقلش نه به ثروتش زن را به وفایش نه به جمالش دوست را به محبتش نه به کلامش عاشق را به صبرش نه به ادعایش مال را به برکتش نه به مقدارش خانه را به آرامشش نه به اندازه اش اتومبیل را به کاراییش نه به مدلش غذارا به کیفیتش نه به کمیتش درس را به استادش نه به سختیش دانشمند را به علمش نه به مدرکش مدیر را به...
-
منطق
پنجشنبه 7 بهمن 1389 05:29
دانشجویی پس از اینکه در درس منطق نمره نیاورد به استادش گفت: قربان، شما واقعا چیزی در مورد موضوع این درس می دانید؟ استاد جواب داد: بله حتما. در غیر اینصورت نمیتوانستم یک استاد باشم. دانشجو ادامه داد: بسیار خوب، من مایلم از شما یک سوال بپرسم ،اگر جواب صحیح دادید من نمره ام را قبول میکنم در غیر اینصورت از شما میخواهم به...
-
جملات پشت کامیونی
پنجشنبه 7 بهمن 1389 05:26
بعضی از راننده کامیون ها جمله های جالبی مینویسن پشت ماشیناشون ! حالا یا جنبه طنز داره یا جمله های فلسفیه یا عاشقانه است یا… خلاصه توی این پست یه مشت جملات پشت کامیونی آماده کردم قشنگه ! حتما بخونید همه از من میترسن ، من از نیسان آبی عاشق بی انتظار مادر علم بهتر است یا ثروت؟ ، هیچکدام فقط ذره ای معرفت ! دا کر سی چنت...
-
گوناگون
چهارشنبه 6 بهمن 1389 01:55
میگن اگه دلت واسه کسی تنگ شد و نمی تونستی ببینیش بخواب حتما خوابشو می بینی! میخوام بخوابم. برا همیشه! چون یه لحظه هم نمی تونم بی نگاهت زنده باشم.. دنیا <------ ---------> تو اگه گفتی این بعنی چی؟ یعنی تمام دنیا یک طرف، تو یک طرف سیب سرخی را به من بخشید و رفت، عاقبت بر عشق من خندید و رفت، اشک در چشمان سردم حلقه...
-
آلبوم
چهارشنبه 6 بهمن 1389 01:54
-
کاش می دانستی
چهارشنبه 6 بهمن 1389 01:50
کاش می دانستی من سکوتم حرف است حرف هایم حرف است خنده هایم خنده هایم حرف است کاش می دانستی می توانم همه را پیش تو تفسیر کنم کاش می دانستی کاش می دانستی کاش و صد کاش نمی ترسیدی که مبادا دل من پیش دلت گیر کند یا نگاهم تلی از عشق به دستان تو زنجیر کند من کمی زودتر از خیلی دیر مثل نور از شب چشم تو سفر خواهم کرد تو نترس...
-
زندگی را نخواهیم فهمید
دوشنبه 4 بهمن 1389 06:18
زندگی را نخواهیم فهمید اگر از همه گلهای سرخ دنیا متنفر باشیم فقط چون در کودکی وقتی خواستیم گلسرخی را بچینیم خاری در دستمان فرو رفته است؟ زندگی را نخواهیم فهمید اگر دیگر آرزو کردن و رویا دیدن را از یاد ببریم و جرات زندگی بهتر داشتن را لب تاقچه به فراموشی بسپاریم فقط به این خاطر که در گذشته یک یا چند تا از آرزوهایمان...
-
داستان “ما و خدا”
دوشنبه 4 بهمن 1389 06:16
خدا: بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است. بنده: خدایا !خسته ام!نمی توانم. خدا: بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان. بنده: خدایا !خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم. خدا: بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان بنده: خدایا سه رکعت زیاد است خدا: بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان...
-
داستان زیبا “کفش های بهشتی”
دوشنبه 4 بهمن 1389 06:12
تا کریسمس چند روز بیشتر نمانده بود و جنب و جوش مردم برای خرید هدیه کریسمس روزبه روز بیشتر می شد . من هم به فروشگاه رفته بودم و برای پرداخت پول هدایایی که خریده بودم ، در صف صندوق ایستاده بودم . جلوی من دو بچه کوچک ، پسری ۵ ساله و دختری کوچکتر ایستاده بودند . پسرک لابس مندرسی بر تن داشت ، کفشهایش پاره بود و چند اسکناس...
-
داستان پیرزن و کوزه ترک خورده و فایده ی آن
دوشنبه 4 بهمن 1389 06:10
یک پیرزن چینی دوکوزۀ آب داشت که آنها را به دو سر چوبی که روی دوشش می گذاشت ، آویخته بود و از این کوزه ها برای آوردن آب از جویبار استفاده می کرد. یکی از این کوزه ها ترک داشت ، در حالی که کوزه دیگر بی عیب و سالم بود و همۀ آب را در خود نگه می داشت… هر بار که زن پس از پرکردن کوزه ها ، راه دراز جویبار تا خانه را می پیمود ،...
-
راننده تاکسی
یکشنبه 3 بهمن 1389 03:03
مسافر تاکسی آهسته روی شونهی راننده زد چون میخواست ازش یه سوال بپرسه… راننده جیغ زد، کنترل ماشین رو از دست داد…نزدیک بود که بزنه به یه اتوبوس…از جدول کنار خیابون رفت بالا…نزدیک بود که چپ کنه…اما کنار یه مغازه توی پیاده رو متوقف شد… برای چندین ثانیه هیچ حرفی بین راننده و مسافر رد و بدل نشد… سکوت سنگینی حکم فرما بود تا...
-
سوال شاه عباس از وزیرش
یکشنبه 3 بهمن 1389 02:53
شاه عباس از وزیر خود پرسید: امسال اوضاع اقتصادی کشور چگونه است؟ وزیر جواب داد: الحمدلله به گونه ای است که تمام پینه دوزان توانستند به زیارت کعبه بروند! شاه عباس گفت: نادان! اگر اوضاع مالی مردم خوب بود کفاشان میبایست به مکه میرفتند نه پینه دوزان! زیرا مردم نمیتوانند کفش های نو بخرند و به ناچار کفش های پاره را پینه...
-
درد دل با خدا
یکشنبه 3 بهمن 1389 01:52
من خدا را دارم کوله بارم بر دوش سفری می باید سفری بی همراه گم شدن تا ته تنهایی محض سازکم با من گفت: هر کجا لرزیدی، از سفر ترسیدی؛ تو بگو از ته دل:من خدا را دارم. من و سازم چندی است که فقط با اوئیم. ماه من! غصه اگر هست بگو تا باشد! معنی خوشبختی ، بودن اندوه است...! این همه غصه و غم ، این همه شادی و شور چه بخواهی و چه...
-
به احترام دل باران باش
یکشنبه 3 بهمن 1389 01:45
گفتی که به احترام دل باران باش باران شدم و به روی گل باریدم گفتی که ستاره شو دلی روشن کن من همچو گل ستاره ها تابیدم گفتی که برای باغ دل پیچک باش بر یاسمن نگاه تو پیچیدم گفتی که برای لحظه ای دریا شو دریا شدم و ترا به ساحل دیدم گفتی که بیا و لحظه ای مجنون باش مجنون شدم و ز دوریت نالیدم گفتی که شکوفه کن به فصل پاییز گل...
-
اشک
یکشنبه 3 بهمن 1389 01:27
همیشه به من می گفت زندگی وحشتناک است ولی یادش رفته بود که به من می گفت تو زندگی من هستی روزی از روزها از او پرسیدم به چه اندازه مرا دوست داری گفت به اندازه خورشید در اسمان نگاهی به اسمان انداختم دیدم که هوا بارانی بود و خورشیدی در اسمان معلوم نبود شبی از شبها از او پرسیدم به چه اندازه مرا دوست داری گفت به اندازه ستاره...
-
غم تنهایی
یکشنبه 3 بهمن 1389 01:26
یکی از سکوت صدایم کرد و با صدایش سکوتم را شکست این صدای تنهایی بود که غم را برایم هدیه اورده بود او چه می دانست که غم من تنهایی ست نه غم تنهایی ولی اگر غم هم مرا نتها میگذاشت در سکوت تنها می ماندم ای سکوت صدایم کن تنها تو از صدای دلم اگاهی و تو ای غم مرا رها کن که غم من از هجر نیست و سکوتم نه از تنهایی که رفیقم فقط...
-
غم دلقک
یکشنبه 3 بهمن 1389 01:21
مردی نزد روان پزشک رفت و از غم بزرگی که در دل داشت برای دکتر تعریف کرد.... دکتر گفت به فلان سیرک برو انجا دلقکی هست که اینقدر می خنداندت تا غمت یادت برود..... مرد لبخند تلخی زد و گفت : من همان دلقکم !!!!!
-
دیدی گفت عاشقه عاشق نبودش
شنبه 2 بهمن 1389 03:27
عاشق عاشق تر نبود در تار و پودش دیدی گفت عاشقه عاشق @@@@@@@@ نبودش @@@@@@@@@@ امشب همه جا حرف از آسمون و مهتابه ، تموم خونه دیدار این خونه فقط خوابه ، تو که رفتی هوای خونه تب داره ، داره از درو دیوارش غم عشق تو می باره ، دارم می میرم از بس غصه خوردم ، بیا بر گرد تا ازعشقت نمردم، همون که فکر نمی کردی نمونده پیشت، دیدی...
-
خاطرات
شنبه 2 بهمن 1389 02:35
دستانم را محکــم تر بگیـر ! من هنوز هم نـ می خواهم تــو را ... به دسـت خاطرات بسپـارم !!
-
خسته شدم. . .
شنبه 2 بهمن 1389 02:32
خسته شدم می خواهم در آغوش گرمت آرام گیرم. خسته شدم بس که از بس که این کوره راه ترس آور زندگی را هراسان پیمودم زخم پاهایم به من میخندد ... خسته شدم بس که تنها دویدم ... اشک گونه هایم را پاک کن و بر پیشانیم بوسه بزن ... می خواهم با تو گریه کنم ... خسته شدم بس که ... تنها گریه کردم ... می خواهم دستهایم را به گردنت...