دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

دانستنیها

آیا می دانستید که فیل بالغ در روز 220 کیلوگرم غذا و 200 لیتر آب مصرف میکند؟
-
آیا می دانستید که روزانه فقط در قاره آفریقا سه هزار نفر جان خود را در اثر ابتلا به بیماری مالاریا از دست میدهند و به طور سالانه یک میلیون کودک در دنیا جان خود را بر اثر این بیماری از دست میدهند؟
- آیا می دانستید کهکشان راه شیری تقریبا" صد میلیارد ستاره دارد؟
- آیا می دانستید که کره مریخ 687 روزه به دور خورشید میچرخد؟
- آیا می دانستید جرم زمین 6 هزار میلیارد میلیارد تن میباشد؟
- آیا می دانستید که زرافه تار صوتی ندارد و لال است و نمیتواند هیچ صدایی از خود در آورد؟
- آیا می دانستید در سال 1987 خطوط هوایی «امریکن ایرلاینز» توانست با حذف یک دانه زیتون از هر سالاد سرو شده در پروازهای درجه یک خود، چهل هزار دلار صرفه‌جویی کند؟
- آیا می دانستید که خورشید ۳۳۰۳۳۰ مرتبه بزرگتر از کره زمین است؟
- آیا می دانستید که دلفین‌ها هم مانند گرگ‌ها هنگام خواب یک چشمشان را باز می‌گذارند؟
- آیا می دانستید تنها غذایی که فاسد نمی‌شود، عسل است؟
- آیا می دانستید که انسان سالانه بیش از ۱۰ میلیون مرتبه پلک می زند؟
- آیا می دانستید پلک زدن خانمها تقریبا" دو برابر آقایون هستد؟
- آیا می دانستید قدیمی ترین بنا در شمال توکیوست که پانصد هزار سال قدمت دارد؟
- آیا می دانستید در جهان به 6000 زبان تکلم میشود؟
- آیا می دانستید اعصابی که در بدن شما وجود دارد به اندازه فاصله زمین تا ماه است؟
- آیا می دانستید که فک انسان میتواند هنگام جویدن 200 پوند فشار وارد کند، در حالی که فک یک سوسمار میتواند 2000 پوند فشار وارد کند؟
- آیا می دانستید دما در کره ما بین 100+ تا 200- درجه سانتیگراد در نوسان است؟
- آیا می دانستید که شن خیس از شن خشک سبکتر است؟
- آیا می دانستید که نظیر اثرانگشت، اثر زبان هر شخص نیز متفاوت است؟
- آیا می دانستید که حلزون می‌تواند سه سال بخوابد؟
- آیا می دانستید روزانه 14000 نفر در جهان به بیماری هولناک ایدز مبتلا میشوند؟
-

پسز................................................. دختر

                                                     

پسر : سلام عزیزم !!

دختر : زحر ما , خفه شو !!

پسر : خانمی اجازه هست من رو مخ شما کار کنم !!

دختر : خفه شو !! عوضی !!

پسر : دستت درد نکه , چه با ادب !!!

دختر : خفه شو !!

پسر : عزیز ساعت چنده ؟؟

دختر : خفه شو !!

پسر : دیگه دوستم نداری ؟؟

دختر : خفه شو !!

پسر : تو بم قلبم زلزله اومده !!! کمکم میکنی ؟؟

دختر : خفه شو !!

پسر : حتی یه لحظه , یه لحظه پیشم بمون !!

دختر : خفه شو !!

پسر : مگه دوستم نداری ؟؟ پس چرا تنهام می زاری ؟؟

دختر : خفه شو !!

پسر : I LOVE YOU

 

دختر : خفه شو !!

پسر : بی وفا دیگه دوستم نداری ؟؟

دختر : خفه شو !!

پسر : شماره تلفنت را میدی ؟؟

دختر : خفه شــــــ 091.16.43.8 ــــــــو !!  (( یعنی چند میتونه باشه ))

پسر : ID چی ؟؟ اونم نمیدی ؟؟

دختر : خفه شــــye_boos_bide_dar_rah_khoda@yahooــــــو !!

پسر : یعنی اصلآ دوستم نداری ؟؟

دختر : خفه شو !!

پسر : پس چرا تنهام نمیزاری ؟؟

دختر : خفه شو !!

پسر :یه چی بگم !!! (( لطفآ ))

دختر : خفه شو !!

پسر :با من ازدواج کن !!!

دختر : جدی میگی !!!!!!!!!!

پسر : خفه شـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو !!!!!!!!!!!!

ارشیا..................................................شیوا

 

مریم حیدر زاده

من می گم بهم نگاه کن
تومی گی که جون فداکن
من می گم چشمات قشنگه
تومی گی دنیا دورنگه
من می گم دلم اسیره
تو می گی که خیلی دیره
من می گم چشماتو واکن
تومی گی منو نگاه کن
من می گم قلبم رونشکن
تومی گی من میشکنم من
من می گم دلم روبردی
تومی گی به من سپردی
من می گم بمون همیشه
تومی گی بدون نمی شه
من می گم تنهام می زاری
تومی گی طاقت نداری
من می گم تنهایی سخته
تو می گی این دست بخته
من می گم خدابه همرات
تومی گی چه تلخه حرفات
من می گم که تاقیامت
برو زیبا به سلامت

شیوا

اسسسسسسسسسسس مسسسسسسسسسسسسسس و شعر

نازنینـــــــــــــــــــم !

بی تو اینجا نا تمام افتاده ام

پخته ای بودم که خام افتاده ام

گفته بودی تا که عاقلتر شوم

آه ، می خواهی مگر کافر شوم

من سری دارم که می خواهد کمند

حالتی دارم که محتاجم به بند

کاشکی در گردنم زنجیر بود

کاشکی دست تو دامنگیربود

عقل ما سرمایه دردسر است

من جهان را زیر وبالا کرده ام

عشق خود را در تــــــو پیدا کرده ام

من دگر از هر چه جز دل خسته ام

عهد یاری با دل دل بسته ام

بر لب تو خنده مجنونی ام

خنده تو رنگی از دلخونیم !

بی تو اینجا نا تمام افتاده ام

پخته ای بودم که خام افتاده ام

گفته بودی تا که عاقلتر شوم

آه ، می خواهی مگر کافر شوم

من سری دارم که می خواهد کمند

حالتی دارم که محتاجم به بند

کاشکی در گردنم زنجیر بود

کاشکی دست تو دامنگیربود

عقل ما سرمایه دردسر است

من جهان را زیر وبالا کرده ام

عشق خود را در تــــــو پیدا کرده ام

من دگر از هر چه جز دل خسته ام

عهد یاری با دل دل بسته ام

بر لب تو خنده مجنونی ام

خنده تو رنگی از دلخونیم

.......

اس ام اس خفن1
شب های هجران را سحر کن/ به عشق خود دلم را شعله ور کن/در این شبهای سرد بی ترنم لبانم را پر از شیر و شکر کن/دل ما چشم در راه تو مانده است سفر را ای پرستو مختصر کن
اس ام اس خفن2
دقایقی تو زندگیت هست که دلت برای کسی اونقدر تنگ میشه که دلت میخواد اونو از تو رویات بیرون بکشی و توی دنیای واقعی با تمام وجوت بغلش کنی
اس ام اس خفن3
پروانه به شمع بوسه زد و بال و پرش سوخت بیچاره از این عشق سوختن آموخت فرق منو پروانه در اینست پروانه پرش سوخت ولی من جگرم سوخت
اس ام اس خفن4
اگه تونستی پر کلاغ ها رو سفید کنی برف رو سیاه کنی یه بوسه به آتش بزنی یه نفس عمیق زیر آب بکشی اون موقع من می تونم تو رو فراموش کنم
اس ام اس خفن5
برای عشق تو در قلبم سه کوه ساختم اولی کوه وفا دومی کوه صداقت سومی....... کوهی که هر وقت بهم گفتی دوست ندارم از اون بندازمت پایین
اس ام اس شعری 1
دوستی شوخی سرد آدمهاست بازی شیرین گرگم به هواست واسه کشتن غرور من و تو دوستی توطئه ثانیه هاست
اس ام اس خفن6
هرگاه دلت هوایم را کرد، به آسمان بنگر و ستارگان را ببین که همچون دل من در هوایت می تپند
اس ام اس خفن7
مهربانی را در نگاه منتظر کودکی دیدم که آبنباتش را به دریا انداخت تا اب شیرین شود
اس ام اس خفن8
یک بار برای دیدن دریا قدم به ساحل گذاشتی... اما امواج دریا هزاران بار برای بوسیدن قدمگاهت تا روی ساحل پیش آمدند. دلم برات تنگ میشه اما هزاران بار بر قدمگاهت بوسه میزنم
اس ام اس خفن 9
یگه یار نمی خوام وقتیکه می بینی عشق دوروغه چراغش بی فروغه آخه وقتی که وفا نیست عشقو عاشقی چیست؟؟؟؟؟؟
اس ام اس خفن10

اگه یه روز رفتی و برنگشتی بهت قول نمیدم منتظرت میمونم اما ازت یه خواهش دارم وقتی اومدی یه شاخه گل رو قبرم بزاری
اس ام اس شعری2
هر کسی هم نفسم شد دست آخر قفسم شد. من ساده به خیالم که همه کار و کسم شد. اون که عاشقانه خندید خنده های من دزدید زیر چشمه مهربونی خواب یک توطئه میدید

اس ام اس خفن11
ای که دور از من در یاد منی ، با خبر باش که دنیای منی ، شادیت شادی من ، غصه ات غصه من ،قلب من خانه ی تو ،خانه ات قبله ی من
اس ام اس خفن12
افسوس ..... آن زمان که باید دوست بداریم ، کوتاهی می کنیم. آن زمان که دوستمان دارند، لجبازی می کنیم. وبعد........ برای آنچه از دست رفته آه می کشیم.
اس ام اس خفن13
من تو دنیا چهار چیز رو دوست دارم . تو اسمون خدا رو تو زمین خودم رو تو ی خودم قلبم رو توی قلبم تو رو
اس ام اس خفن14
پاییز غریب و بی رحم اون همه برگ مگه کم بود گل من رو چرا چیدی گل من دنیای من بود
اس ام اس خفن15
می گویند زندگی زیباست و بهار را گواه می اورند و من می گویم زندگی زیباست اگر باور های پاک را باور داشته باشیم
اس ام اس شعری3
زندگی پژمردن یک برگ نیست
بوسه ای در کوچه های مرگ نیست
زندگی یعنی ترحم داشتن
با شقایقها تفاهم داشتن
اس ام اس خفن16


شیمی نخوندم , ولی می دونم اگه عشق نباشه ملکول های هیدروژن و اکسیژن نمی تونن اینقدر محکم همدیگه رو فشار بدن که اشک جفتشون در بیاد ...
اس ام اس شعری4
بودیم و کسی پاس نمداشت که هستیم
باشد که نباشیم و بدانند که بودیم
قدر آینه بدانیم در آن روز که هست
نه در آن روز که افتاد شکست
اس ام اس شعری5
کنار آشنایی تو آشیانه می کنم فضای آشیانه را پئر از ترانه می کنم کسی سوال می کند به خاطر چه زنده ای و من برای زندگی تو را بهانه می کنم

اس ام اس خفن17
زمان بارش باران دلم از غربت خورشید میگیرد و روز آفتابی هم دلم بی تاب ابری تلخ و باران زاست. خدایا من به دنبال چه میگردم؟

اس ام اس شعری6
بیا افتاده ایم در خانه ای سرد. کنارم دفتری رویش پر از گرد. به رویش شاعری تنها نوشته. شبی ای آشنا برگرد برگرد

اس ام اس خفن18
شاید آن درگران در دستان من عطر تن تو باشد. با تو می گویم از عشق با تو می گویم از مهربانی صادقم با تو.آرزوی دیرین من با صدایی رسا فریاد می کشم: دوستت می دارم تا بی نهایت.

اس ام اس شعری7
دیگه یار نمی خوام وقتیکه می بینی عشق دوروغه چراغش بی فروغه آخه وقتی که وفا نیست عشقو عاشقی چیست؟؟؟؟؟؟
اس ام اس شعری19
ول به نام عشق، دوم به نام تو، سوم به یاد مرگ. بر لوح شیشه ای قلبت بنویس: یا تو و عشق، یا من و مرگ.
اس ام اس شعری8
رزویم این است/نتراود اشک در چشم تو هرگز مگر از شوق زیاد/نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز/و به اندازه ی هر روز تو عاشق باشی/ آنکه تو را می خواهد و به لبخند تو از خویش رها می گردد/ و تو را دوست بدارد هر آن اندازه که دلت می خواهد

.......

گنج قارون نمی خوام ، مال فراوون نمی خوام مگه زوره آقا جوون ، تخت سلیمون نمی خوام برج و ویلا نمی خوام ، اینقدر اصرار نکنین خونه ی شیش طبقه تو پیچ شمرون نمی خوام! آره این زیلوی پاره واسه زیر پام بسه فرش ابریشمی و قالی کرمون نمی خوام ! کارت سوختم مال تو ، این باک خالی ما ل من ! من از این سهمیه های مفت و ارزون نمی خوام ! وقتی این معده نمی دونه چی هست معنی گوشت؟ من دیگه جوجه و شیشلیک و فسنجون نمی خوام ! گر چه این غول گرونی منو انداخته ز پا بد جوری زار و مریضم ، ولی درمون نمی خوام ! بریدن ناف منو با قیچی گریه و غم! واسه اینه که می گم پسته ی خندون نمی خوام ! تا که من پله های ترقی رو تی می کشم صحبت از زن نکنین ، من سر و سامون نمی خوام! پست و منصب چی چیه وقتی که من کار ندارم؟ وقتی من خر ندارم ، پس دیگه پالون نمی خوام! پول میگن چرک کف دسته ، آره درست می گن وقتی این دستا تمیزه ، دیگه صابون نمی خوام! من هنوز خیلی جوونم ، هنوز آرزو دارم ولی هر چیزی رو از شما چه پنهون ، نمی خوام من فقط آرزومه یک دونه احمدی نژاد! بقیه اش ما ل تو من چیزی بجز اون نمی خوام!

شعر (کاش میدونستم ماله کیه)

من دوستش دارم

اما به کسی نخواهم گفت

حتی خودش...

یک روز شاید برای همیشه بروم

یک روز شاید برای همیشه در خاطرم باشی

و من هرگز کلمه­ای را بر زبان نخواهم آورد

هیچ یک از آن کلمات عاشقانه را که مردمان روزانه بارها بر زبان می­آورند؛ نخواهم گفت

شاید هیچ وقت نفهمی وقتی که مست بودی بوسیدمت

شاید هیچ وقت نفهمی آن شاخه­ی گل رز وحشی از کجا آمدست

و نگاه­های پر از اضطرابم را که با گریز به چشمانت می­دوزم

و هرگز آن شب را به یاد نخواهی آورد

هرگز...

و من...

و من دیگر شاخه­ی گل رز وحشی دیگری را نخواهم چید

و بوسه­ای بر پیشانی هیچ صورتی....

هنوز هم جوشش خون را درون رگ­هایم حس می­کنم

و هر روز تار و پود قلبم تنگ­تر می­شود

و بغض گلویم را می­فشارد بی­آنکه جرات کنم بگریم

کاش یک بار به تو می­گفتم که چقدر دوستت دارم

فقط یک بار       

..............

دوست

 

نیمه جانی دارم و آن را فدایت می کنم

اشکهای دیدگانم را عطایت می کنم

خوبرویان گرچه مشهورند در دلدادگی

من ولی از جمله خوبان جدایت می کنم

تو چون شیرین ومن با تیشه ی عشقت شبی

بیستون سینه ام را خاک پایت می کنم

چشمان من غریق اشک هجران تو شد

با تمام خستگی هایم صدایت می کنم

نازنینا زندگی را بهر چشمان تو باختم

بازهم هر لحظه و هر دم دعایت میکنم

زندگی زیباست ، نه در رویا...
بوسه زیباست ، نه برای هوس ...

پرنده زیباست ، نه برای قفس ...

دوست داشتن زیباست ، نه برای لمس کردن ، برای حس کردن ...

آری                 

دوست داشتن زیباست ، نه برای لمس کردن ...

بلکه برای حس کردن 

وقتی تو نیستی.....


 

       بی تو تنهام...                                              

 وقتی تو   نیستی.....   

وقتی تو نیستی گم میشه آفتاب
خاکستر میشه حریر مهتاب
از رفتنت من پر میشم از شب
شب دلهره شب اضطراب

وقتی تو نیستی دنیا شب میشه
شب از دل من شب تا همیشه
بی تو هر نفس تکرار ترسه
لحظه لحظه نیست نبض تشویشه

بی تو نه صدا مونده نه آواز
نه اشک غزل نه ناله ساز
بالی اگه هست از جنس کوهه
از رنگ خاک و حسرت پرواز

هیچکی عاشقت اینجور که منم
نبود و نشد لاف نمیزنم
من از تویی که بد کردی با من
گله میکنم دل نمیکنم

هیچکی عاشقت اینجور که منم
نبود و نشد لاف نمیزنم
من از تویی که بد کردی با من
گله میکنم دل نمیکنم

بی تو نه صدا مونده نه آواز
نه اشک غزل نه ناله ساز
بالی اگه هست از جنس کوهه
از رنگ خاک و حسرت پرواز

بی تو نه صدا مونده نه آواز
نه اشک غزل نه ناله ساز
بالی اگه هست از جنس کوهه
از رنگ خاک و حسرت پرواز ...

.........................

بر بالای افق ایستاده ام

به روزی می اندیشم که با تو باشم

جانم را به باد صبحگاهی می سپارم

با همه خداحافظی میکنم

چرا که تو در منی در تار و پودم

و موجی لطیف برخاسته از جان تو

تا عمق وجودم می دود

و راهی جاودانه پیش رویم گسترده میشود

و من پرواز میکنم به سوی تو

به تو می اندیشم به ارمغان صبح

به نامت

که عاشقانه بر زبان جاری میکنم

به تو می اندیشم ای عشق


? ناهید | در  ساعت 10:8 PM 

××

پس از رفتنت آرزوهایم را دفن خواهم کرد ...
دفتر خاطراتم را به آب خواهم انداخت ...

وقاب عکس اتاقم را پستوی زمان خواهم سپرد ...
نبودنت را باور خواهم کرد و

اجازه ی ورود هیچ نگاهی را
به آرزوهایم نخواهم داد ...
اما کاش قبل از رفتنت ...

به گنجشک های شهر سپرده
باشی برق انتظار را در
چشمانشان نگاه دارند...

شاید رفتنت را برگشتی دوباره باشد...

? ناهید | 


دوستت دارم چون تنهاترین ستاره زندگی منی ......... دوستت دارم چون تنها ترین مصراع شعر منی ......... دوستت دارم چون تنها ترین فکر تنهایی منی ......... دوستت دارم چون زیباترین لخظات زندگی منی ......... دوستت دارم چون زیباترین رویای خواب منی ......... دوستت دارم چون زیباترین خاطرات منی ......... دوستت دارم چون به یک نگاه عشق منی



? ناهید | در  ساعت 0:35 AM 


روزی که خداوند عالم آدم را آفرید روی پیشانی همه نوشت سرنوشت

نوبت که به من رسید قلم شکت و جوهر ریخت

خداوند با قلم شکسته و جوهر ریخته روی پیشانی من نوشت اسیر 

 سرنوشت.


? ناهید | در  ساعت 11:57 PM 
عشق ...

   خواب عشق را می بینم که........ 

 

من هنوز خواب میبینم که دوره دوره ی وفاست
که اعتبار عشق به جاست دنیا به کام آدماست
من هنوزم خواب میبینم
من هنوز خواب میبینم که این خودش غنیمت
برای دیگرون یه خواب برای من حقیقته
من هنوزم خواب میبینم
سوته دلان یکی یکی تموم شدن
سوته دلی نمونده غیر از خود من
کسی که عشق و غم و فریاد بزنه
حقیقت آدمو فریاد بزنه
هنوز تو قصه های من رنگ و ریا جا نداره
دروغ نمیگن آدما دشمنی معنا نداره
هنوز تو قصه های من هیچ کسی تنها نمیشه
کسی به جرم عاشقی خسته و تنها نمیشه
هنوز توی دنیای من هر آدمی یه آدمه
گل رو نمیفروشن به هم گل مثل قلب آدمه
گل مثل قلب آدمه
سوته دلان یکی یکی تموم شدن
سوته دلی نمونده غیر از خود من
کسی که عشق و غم و فریاد بزنه
حقیقت آدمو فریاد بزنه
حقیقت آدمو فریاد بزنه
 

..........

بهت نیاز دارم ...!!!


بهت نمی گم که دوست دارم ، ولی قسم میخورم که دوست دارم

بهت نمی گم که هر چی بخوای بهت میدم ، چون همه چیزم تویی

نمی خوام که خوابت رو ببینم ، چون تو خیلی خوش تر از خوابی

اگه یه روز چشمات پر اشک شد دونبال یه شونه هستی تا گریه کنی ، صدام کن ، قول میدم اشک هاتو پاک کنم و منم با تو گریه کنم

اگه دنبال مجسمه سکوت می گشتی تا سرش داد بزنی ، صدام کن قول میدم ساکت بمونم

اگه دنبال خرابی می گشتی تا نفرت رو در اون دفن کنی ، صدام کن ، قلبم تنها خرابه وجود توست

اگه یه روز صدات کردم که بهت نیاز دارم ، نگو کجایی ، فقط یه لحظه چشماتو ببند و بهم فکر کن ...

     

   

خداحافظ

خداحافظی از کسی که تو را به خاطر خودت دوست داره

 

 

خداحافظی از کسی که هیچ وقت نگذاشت غصه تو دلت راه پیدا کنه

 

 

خداحافظی از کسی که با دعاهاش تو را از مرگ نجات داد

 

 

خداحافظی از کسی که تو را با عشق آشنا کرد

 

 

خداحافظی از کسی که باهاش دنیا را دیدی

 

 

خداحافظی از کسی که قلب خودش را داد و قلب تو را گرفت

 

 

خداحافظی از کسی که به خاطر تو مسافر شد


بچه ها ما رفتیم واسه همیشه این وب بسته میشه

خدانگدار دوستان خدافظ

نمیدونم چی بگم؟

اما من نمیدونم چرا باور دارم به اینکه حق با مهدی هست؟

اینم واستون گذاشتم که اگر جایی از این چرتو پرتا دیدن باور نکنید به من بسپارید من مهدی را میارم اینجا تا حقیقت روشن بشه

مصاحبه با حامد ملکیان

 

معاون گروه مارشال - مدرن:

About Me : http://360.yahoo.com/Hmlekian

 

سلام به همه ی مارشالیزم های گل گروه!

اول از همه تشکر می کنم از امیر حجوانی که با ایمیل دیشب خودش همه ی حقایق و جریانات پیش اومده که عین خود واقعیت بود رو درباره گروه سابق من (طهرون) گفت

و بعد هم تشکر میکنم از تیم ایمیل سندر های مارشال - مدرن که به من روحیه دادند و واقعا

لطف خودشون رو به من ثابت کردند مثل : مهدی آذر مهری (Mr.Photo) علی پزشکی (Kaveh_66)و شما عزیزان مارشالیزم که با ایمیل های تبریک درباره قبول شدن من در دانشگاه و مدیریتور شدنم در گروه مارشال - مدرن ایمیل من رو بمبباران مارشالی کردید... از همین جا از همتون تشکر میکنم و دستان تک تک شما رو میبوسم و امیدوارم من هم بتونم محبت و ارادت خودم رو به شما ثابت کنم.

چند تا مطلب مهم بود که خواستم به عرضتون برسونم:

1- مطلب اول از این قرار هست که با ایمیل دیشب امیر حجوانی در گروه مارشال - مدرن درباره

افشای حقیقت , دوباره هکر پست گروه طهرون صبح دیروز گرخید و اسم گروه دزدی رو برای بار

سوم به دلیل ترس از خارج شدن عضو های گروه عوض کرده به نام iranto0p که یاهو دیگه اسم Iran4Ever رو نشناسه تا شما عزیزان نتونین از اون گروه کثیف عضویت خودتون رو لغو کنید..!

خوب اشکالی نداره من دوباره اسم جدید گروه رو برای شما گذاشتم که از اون گروه خارج  شید تا یک زمانی ایمیل های ویروسی و زرد برای شما ارسال نشه و میل باکس شما رو بی جهت پر نکنه!

نحوه خارج شدن از گروه iranto0p :

 شما به آدرس iranto0p-unsubscribe@yahoogroups.com یک ایمیل خالی بفرستید تا از این گروه بصورت اتوماتیک خارج شوید تا براتون ایمیلهای Spam و ویروسی ارسال نشه...

************************

جالب اینجاست که ما هر وقت آدرس بیرون آمدن از این گروه دزدی که در حال حاضر به اسم iranto0p هست رو اعلام کردیم این هکر پست و ترسو اسم گروه رو عوض کرده! لول

تا حالا اون هکر کثیف حدود7-8 بار آدرس بیرون اومدن از گروه مارشال رو اعلام کرده , در صورتی که ما حتی برای یک بار هم اسم گروه رو عوض نکردیم و هیچ کسی از عضویت ما خارج نشده !! این نشان اعتماد شما به ما و مارشال - مدرن با بیش از 4 سال سابقه کار در گروه های اینترنتی رو داره!

اما بعد از ایمیل من اگر فردا صبح دیدید که باز این هکر ، جون زن و بچه و خاله و دایی و جد و آباد شما رو قسم خورد که ایمیلش رو بخونید تعجب نکنید ! لول

اون هکر پست که ارزش حرف زدن هم نداره بعد از دیدن ایمیل امیر در گروه مارشال , ایمیلی در گروه iranto0p زده و عکسی گذاشته و عنوان کرده که امیر حجوانی عزیز هم چنین ایمیلی به من زده و پشت سر من (حامد) حرف زده که من این رو تکذیب میکنم چون اون زمانی که هکر ایمیل رو فرستاد من با امیر حجوانی در تجریش بودیم و داشتیم به ریش این نامرد بی وجدان میخندیدم... جالبه اون داره میگه امیر پشت من حرف زده و این رو نمیفهمه که مردم چشم و عقل برای قضاوت دارن و میدونن که ما 4 سال هست که باهم همکاریم و دوست ... و اون عکس از ایمیلی که گذاشته بود یک عکس ساختگی بیش نبود!!

 فتوشاپ هم به درد همین مواقع میخوره دیگه !!

امیر نسخه اصلی ایمیلهایی که هکر براش فرستاده بود و در ایمیل دیروزش به اونها اشاره کرده بود رو برای اثبات حرفش نگه داشته تا اگر کسی اون نسخه ها رو خواست براشون FORWARD کنه .... اما این هکر بد بخت رو اگر شما نسخه اون ایمیلی رو که با فتو شاپ درست کرده ازش درخواست فوروارد کنید هیچ جوابی برای شما نخواهد داشت .... لول مگر اینکه یک ایمیل کپی Paste کنه و آدرسش رو دستکاری کنه که خب خود شما فرق ایمیل فورواردی و ایمیل Copy Paste رو میدونید ....

ادعای دیگه ای که این نگون بخت داشته این بوده که گروه دختران ایران (IRANIAN GIRLS) رو هک نکرده!!! که من نمیدونم این آقا مهدی (هکر دو زاری با آی دی Mehdi_908) این دروغ هارو از کجاش در میاره!! لووول

شما اگر به مدیر گروه دختران ایرانی یعنی خانم هستی احمدی ایمیل بفرستید صحت هک گروهش رو توسط این آدم تایید میکنه :

Miss_Hasti777A@Yahoo.Com

و در آخر هر ایمیلی که از این به بعد در این گروه کثیف ارسال شد شما نیازی به خواندن اون ایمیل ندارید چون همش بالکل دروغ محض هست و من از همین جا همه ی اون ها رو تکذیب میکنم...

اینم آی دی هکر : Mehdi_908

و این هم ایمیلش : Group.Iran@Yahoo.Com

جهت ابراز علاقه شما مارشالیزم ها به ایشون!

 

راستی یه جوک توپ رو هم نوشته بود که جشن مهرگان رو ما برای سوء استفاده جنسی از شما داریم برگزار میکنیم !!! )))))))))))) تا حالا این مدل سوء استفاده رو ندیده بودیم !!

 فکر کنم خود ایشون خاطره بسیار بدی از سوء استفاده جنسی در دوران کودکیشون داشتن که انقدر هجو و شعر رو به زبون خودش خوب بلده بگه ... )))))))

حالا دروغ های دیگه ای هم عنوان کرده ... اما میدونم الان اکثر شما روزه دار هستید و فعلا خارج از حوصله شماست که در مورد یک مرده انقدر بحث کنیم ....

اما نحوه خارج شدن از گروه iranto0p :

 شما به آدرس iranto0p-unsubscribe@yahoogroups.com یک ایمیل خالی بفرستید تا از این گروه بصورت اتوماتیک خارج شوید تا براتون ایمیلهای Spam و ویروسی ارسال نشه...

**********************

2- بگذریم..... یک سوپرایز بزرگی به غیر از سوپرایز بزرگ مارشال - مدرن که قبلا اعلام شده بود برای طهرون گروپی ها داشتیم که خب حالا که اکثر طهرونیها هم اینجا عضو شدن به زودی این مورد رو هم اینجا اعلام خواهیم کرد

 اسم این سوپرایز رو میزاریم سوپرایز مارشال 2 که تا چند هفته دیگر  بعد از اعلام سورپرایز شماره 1 اعلام خواهد شد.

منتظر باشید... :

Marshal Surprise Two.... Comming So0on After Marshal Surprise 1 !!!

******

با تشکر از شما که وقت گذاشتید و این ایمیل رو خوندید.

 

حامد مالکیان - معاون گروه مارشال - مدرن

ایمیل من ~> Hmlekian@Yahoo.Com

مصاحبه با عماد آبشناس رئیس هیئت مدیره انجمن صنفی آموزشگاههای رای

مصاحبه با عماد آبشناس رئیس هیئت مدیره انجمن صنفی آموزشگاههای رایانه
 
و دبیر کل کانون صنفی آموزشگاههای آزاد استان تهران
 
و صاحب امتیاز،مدیر مسئول و سردبیر دوهفته نامه صفر ویک
 
 
 
 
 
 
 
ووووووووووووووو
سلام ، سوال متعارف اول . خواهشمند است خودتان را معرفی نمایید؟

ج: سلام ، من عماد آبشناس هستم متولد 1347 شهر بیروت (لبنان) همسر من فروزان مشیری ابیانه می باشد و دو فرزند به نام های شیوا و شایان دارم.

س : متولد بیروت می باشید ؟

ج : بله پدر من جهت ماموریت و ادامه تحصیل در بیروت بودند و من آنجا بدنیا آمدم.

س: تحصیلات تان چطور؟

ج : من دوران ابتدایی تحصیلات خود را در ایران گذراندم و سپس برای دوره دبیرستان و دانشگاه به لبنان رفتم که در دانشگاه آمریکایی بیروت در رشته های مهندسی کامپیوتر خبرنگاری و مدیریت تحصیل کردم و فوق لیسانس خود را از " ام آی تی "  در رشته سیستم های اطلاعاتی مدیریت دریافت کردم.

س: چطور شد در سه رشته تحصیل کردید؟

ج: من جهت تامین مخارج زندگی و دانشگاه در خبرگزاری جمهوری اسلامی در بیروت کار میکردم و هزینه های دانشگاه آمریکایی بیروت فوق العاده سنگین بود لذا قید تحصیل در آن را زده بودم و در دانشگاه دولتی لبنان در رشته علوم سیاسی مشغول بودم. همراه برخی همکلاسی ها ودوستان جهت شرکت در آزمون ورودی دانشگاه آمریکایی بیروت شرکت کردم و بیشتر کنجکاو بودم سطح معلومات خود را بسنجم چون ورود به آن دانشگاه فوق العاده سخت بود و هزینه های آن خیلی زیاد. وقتی که نتایج در آمد من در رشته پزشکی قبول شده بودم. برای خود من هم جالب بود چون خیلی تلاش نکرده بودم و رشته من در دبیرستان ریاضی بود ولی شاید بیشتر به این دلیل بود که من برای اینکه بتوانم از بورسیه تحصیلی دبیرستان استفاده کنم در دوره دیپلم خیلی درس خونده بودم تا جزو سه نفر اول آزمون باکالوریای (آ‍زمون سراسری نهایی در لبنان) شوم و خیلی هم امیدوار بودم چون در چند المپیاد علمی لبنان نفر اول شده بودم. متاسفانه دولت لبنان در آن زمان به دلیل جنگ داخلی و ناتوانی در تامین امنیت دانش آموزان آزمون نگرفت و من نتوانستم بورسیه خود را دریافت کنم ولی خوب معلومات خود را از دست نداده بودم. خلاصه امر قبولی در رشته پزشکی مرا خیلی وسوسه کرد تا دوباره فکر کنم و واقعیت امر فکر کردم تا اینجا که آمدم ادامه می دهم و هر وقت کم آوردم یا یکی دو ترم مرخصی می گیریم یا خدا بزرگ است کاریش می کنم حد اقل تلاشم را کرده باشم. وقتی که وارد رشته پزشکی شدم با دیدن خون و مرده چند بار حالم بد شد و استاد مشاور بنده از من تقاضا کرد رشته خود را به رشته هایی مثل روان شناسی و یا پزشکی ژنتیک تغییر بدم که خیلی علاقه نداشتم و تحصیلات خود در دانشگاه دولتی را برای ادامه تحصیل در رشته پزشکی ترک کرده بودم. قبل از اینکه وارد دانشگاه شوم یکی از ممر های در آمد من به غیر از کار در خبرگزاری برنامه نویسی بود . من از سن 14 سالگی برنامه نویسی می کردم به این دلیل وقتی که دیدم باید رشته خود را تغییر دهم بفکر رشته مهندسی کامپیوتر افتادم.برای ورود به رشته مهندسی کامپیوتر که مورد علاقه من بود مجبور بودم مجدداً در کنکور ورودی آن دانشگاه شرکت کنم با شرایطی که آن دانشگاه داشت من فقط می توانستم در رشته های علوم انسانی ادامه تحصیل بدهم و نظر به اینکه دانشگاه آمریکایی بیروت جزو بهترین دانشگاه های دنیا در رشته خبرنگاری می باشد ترجیح دادم حد اقل در رشته ای که آن زمان شغل من هم بود تحصیل کنم پایان همان سال نیز مجدداً در کنکور دانشگاه شرکت کردم و در رشته مهندسی نرم افزار کامپیوتر قبول شدم که چون اکثر واحد های تخصصی رشته خبرنگاری را خوانده بودم همزمان با تحصیل در رشته مهندسی نرم افزار باقیمانده واحد های خبرنگاری را نیز برداشتم. پس از پایان تحصیل در رشته مهندسی کامپیوتر برای ادامه تحصیل در مقطع فوق لیسانس تخصص سیستم های اطلاعاتی مدیریت که در آن زمان نوپا بود را انتخاب کرده بودم و در ام آی تی که می توانم به جرئت بگویم بهترین دانشگاه مهندسی دنیا است قبول شده بودم. برای اینکه مجبور نشوم واحد های پیش نیاز مدیریت را در آمریکا بخوانم آنها را در همان دانشگاه آمریکایی بیروت پاس کردم و بعداً به آمریکا منتقل کردم.

س: از 14 سالگی برنامه نویسی می کردید؟

ج: بله من یادم می آید یک تابستان را کار کرده بودم با پول هایی که جمع کرده بودم رفتم یک کامپیوتر سینکلر 48 خریدم کلاً 48 کیلوبایت حافظه داشت . فقط با برنامه بیسیک کار میکرد . دیسک و مانیتور و غیره هم نداشت به تلوزیون وصل می شد و یک ضبط صوت هم باید کنارش می گذاشتم تا برنامه ها را روی نوار ضبط ضبط می کردم. اولین بار که کامپیوتر را وصل کردم خیلی ذوق و شوق داشتم و فکر می کردم این دیگه آخرشه. ولی چون هیچ چیزی از کامپیوتر بلد نبودم هیچ کاری با آن نمی توانستم انجام دهم. حتی بازی های آن را که روی نوار ضبط بود نمی توانستم بیاورم. آن زمان آتاری هم دستگاه های بازی داشت و بصورت کارتریج بودند . فقط هم دستگاه های آنها بازی بود یعنی برنامه نویسی نمی شد روی آنها کرد خیلی هم ارزانتر از کامپیوتری بود که من خریده بودم. یادم می آِید گریه ام در آمد و همه در خانه مرا مسخره می کردند . ولی خودم را جمع و جور کردم یک کتابچه راهنما در آن دستگاه بود که دستور العمل های برنامه نویسی به زبان بیسیک و نحوه کار با دستگاه در آن بود. کتابچه را برداشتم رفتم شروع کردم خواندن . یادم می آید آن کتاب را بیشتر از 20 بار خواندم تا چیزی از قلم نیانداخته باشم بعد دستگاه را پس از حدود دو هفته دوباره راه انداختم این بار می توانستم با آن کار کنم. شروع کردم برنامه نویسی . اولین برنامه ای که نوشتم طرح پرچم ایران بود. بعد کم کم دروس ریاضی مدرسه را کامپیوتری کردم . بعد برنامه ای شبیه اتوکد درست کردم . که نقشه می کشید البته من اتوکد را ندیده بودم . یک شرکت در لبنان به نام "صخر " برنامه را از من دو هزار دلار خرید و مدیر آن شرکت از من خواست آن را روی کامپیوتر های کمودور 64 بنویسم و شرطش آن بود که روی نقشه ها بشود به عربی هم نوشت   من کامپیوتر قبلی را فروختم و یک کمودور 64 خریدم و این کار را انجام دادم و خیلی برای مدیر آن شرکت جالب بود در آن زمان حدود 15 سال سن داشتم از آن پس شروع کردم روی برنامه نویسی بازی های کامپیوتری و چند بازی کامپیوتر درست کردم که همه را همان شرکت از من خرید. و همین شد که وارد دنیای کامپیوتر شدم .  

س: چه شد به ایران آمدید؟

ج: معمولاً افرادی که سالهای متمادی در خارج کشور زندگی میکنند با یک مریضی معروف به مریضی خانه HOME SICK برخورد میکنند که من هم شدیداً دچار این نوع مریضی شده بودم . من شخصاً فردی فوق العاده ملی گرا هستم و به وطن خود علاقه شدیدی دارم . فکر می کنم دوری از وطن چنین احساسی را برای اکثریت افراد بوجود می آورد مخصوصاٌ برای ایرانی ها شما با هر ایرانی مقیم خارج کشور مصاحبه کنید میتوانم بگویم بیش از 80 درصد چنین احساسی را دارند. پس از پایان تحصیلات به ایران برگشتم و خدمت مقدس سربازی خود را انجام دادم همین جا با همسرم آشنا شدم و با او ازدواج کردم و ماندگار شدم.

س: آیا دلتان نمی خواهد به خارج بروید؟

ج: خیلی وقت ها چنین فکری به ذهنم می خورد مخصوصاً وقت هایی که با مشکلات و بروکراسی های اداری در ایران مواجه می شوم ولی همیشه آخر امر ایران را به همه جای دنیا ترجیح می دهم.

س : شما غیر از نشریه ظاهراً فعالیت های دیگر هم دارید درست است؟

ج : بله بنده یک آموزشگاه کامپیوتر بنام چرتکه دارم همچنین مدیر مسئول انتشارات موسسه نیز هستم .

س: در زمینه فعالیت های صنفی و اجتماعی چه؟

ج: من از وقتی که بچه بودم با دشمنی هایی که نسبت به ایرانی ها در خارج کشور می شد و تبعیض ها مواجه بودم چون در آن زمان انقلاب شده بود و جنگ ایران و عراق برپا بود و خوب اکثر لبنانی ها و فلسطینی ها طرفدار عراق و صدام بودند و تعداد اندکی از شیعیان طرفدار ایران بودند. حتی برخی از شیعیان طرفدار عراق بودند. من هم از همان بچگی بچه ایرانی دو آتیشه بودم بصورتی که در شهر کوچک بیروت بیشتر مرا به عماد ایرانی می شناختند تا عماد آبشناس. همین مساله منجر شد که از همان ابتدا به کارهای تشکیلاتی علاقه پیدا کنم. واقعیت امر خیلی هم فضول بودم . یعنی اینطور بگویم دوست داشتم از موجودیت کلیه طوایف و تشکیلات در لبنان سر در بیاورم لبنانی که 72 طایفه رسمی دارد. از فالانژ ها گرفته تا کمونسیت ها از سوسیالیست ها گرفته تا حزب الله و ... خلاصه بگویم اگر روزی بخواهم حزبی را در ایران درست کنم فکر می کنم آنقدر از سیستم های تشکیلاتی احزاب اطلاعات دارم که هیچ کس در ایران ندارد. وقتی وارد دانشگاه شدم انجمن ایرانیان را تشکیل دادم و سپس انجمن اسلامی دانشجویان و تا وقتی که آنجا بودم این انجمن فوق العاده فعال بود و ریاست آن نیز به عهده من بود. پس از آن به ایران آمدم عضو اولین هیات مدیره انجمن تخصصی مدیران موسس آموزشگاه های رایانه کشور شدم و هنوز هم هستم. پس از آن با همکاری دوستان انجمن صنفی آموزشگاه های رایانه را تاسیس کردیم که رئیس آن نیز هستم. سپس کانون صنفی آموزشگاه های استان تهران که دبیر کل آن نیز هستم و کانون صنفی آموزشگاه های کشور را باهمکاری دوستان تشکیل دادیم که به دلیل اینکه درگیری های زیادی در کار های صنفی کانون صنفی استان و انجمن صنفی آموزشگاه های رایانه دارم در انتخابات هیات مدیره کانون صنفی آموزشگاه های کشور برای هیچ سمتی کاندید نشدم علیرغم اینکه دوستان الطاف زیادی نسبت به ما دارند. همچنین   مراحل تشکیل اتحادیه آموزشگاه های رایانه و فن آوری کشور طی شده  که دوستان بنده را به ریاست این اتحادیه انتخاب کرده اند.

س: تفاوت این تشکل ها در چه است؟

ج: جواز انجمن تخصصی مدیران موسس آموزشگاه های رایانه کشور که یک NGO رسمی است و جواز آن از وزارت کشور دریافت شده. انجمن صنفی آموزشگاه های رایانه که یک تشکل صنفی است و جواز آن از وزارت کار دریافت شده.  کانون صنفی استان تهران متشکل از انجمن های صنفی است که در زمینه رشته های مختلف در استان تشکیل شده اند. کانون کشوری آموزشگاههای آزاد متشکل از کلیه کانون های استان های کشور است. جواز این تشکل نیز از وزارت کار است. اما در زمینه اتحادیه جواز آن از وزارت بازرگانی و اتاق بازرگانی است.

س: چه شد به فکر تاسیس نشریه افتادید؟

ج: با تجربیاتی که داشتم علاقه مند بودم نشریه ای را راه اندازی کنم که اگر خدا بخواهد در آینده میان نشریات خارجی بتواند قد علم کند. هم اینکه یک نشریه تمام خصوصی ایرانی باشد که هیچ وابستگی به هیج جا نداشته باشد و حرف در مردم را بدون هیچ گونه وابستگی بزند. سال 1377 به وزارت ارشاد مراجعه و تقاضای صدور مجوز را انجام دادم که صدور آن تا اواخر سال 1385 بطول انجامید.

س : شما نام صفر و یک را برای آن انتخاب کردید و معمولاً با خواندن این نام اولین ذهنیتی که برای همه ایجاد می شود یک نشریه کامپیوتری است ولی در آن مطالب متنوع موجود می باشد. چرا؟

ج: بله من هم همین تصور را دارم البته من در ابتدا تصمیم داشتم نام آن را سیاه و سفید یا بودن نبودن بگذارم . چون نشریه سیاه و سفید از قبل از انقلاب وجود داشت و مجبور بودم نام دیگری را انتخاب کنم نام صفر و یک که همان معانی و معانی گسترده تر دارد را انتخاب کردم. البته می دانم مقداری مشکل است که این مساله را در ذهن مردم جا انداخت . اما دلیل دیگری هم برای انتخاب این نام وجود دارد و آن این است که "صفر و یک " افتخاری از افتخارات دانشمندان ایرانی است. عملاً ما ایرانی ها سیستم اعداد و سیستم های عددی دو دویی و اعشاری و غیره را صدها سال قبل از جوامع دیگر کشف کردیم و این افتخار نصیب دو دانشمند بزرگ ایرانی یعنی خوارزمی و خیام بود. همچنین ایرانی ها در علوم رمل و اسطرلاب فوق العاده تبهر داشتند و رابطه اعداد با رمل و اسطرلاب و امور اجتماعی و ما وراء طبیعه    را کشف کرده بودند انتخاب این نام برای نشریه بیشتر به این دلیل بود.

س: خوب محتوای نشریه شما در چه زمینه ای است؟

ج: بیشتر در زمینه فرهنگ سازی و آموزش جامعه فعالیت می کنیم. بصورت تخصصی هم در زمینه آموزش های غیر آکادمیک. بیشتر به مسایل فرهنگی اجتماعی اقتصادی و معلومات عمومی می پردازیم.

س: استقبال چطور بوده؟

ج: الحمد لله استقبال مردم خیلی خوب بود . حتی بیش از پیش بینی ما.

س: چگونه این استقبال را بر آورد کردید؟

ج: خوب روش های زیادی برای بر آورد کردن این استقبال وجود دارد. اول اینکه وقتی که روی کیوسک های مطبوعات عرضه می شود ظرف یکی دو روز کلاً تمام می شود و روی کیوسک ها نایاب می شود. دوم اینکه ما معمولاً تیراژ خیلی بالایی از نشریه را بصورت هدیه در اختیار گروه های مختلف در جامعه قرار می دهیم و در نوبت های بعد برای آنها از قصد ارسال نمی کنیم یا دیر تر ارسال می کنیم و واکنش آنها را بررسی میکنیم که از تماس های مکرر آنها متوجه می شویم که رسیدن این نشریه به دست آنها از اهمیت زیادی برخوردار است. سوم اینکه ما از قصد برخی مطالب را در نشریه منتشر می کنیم که توقع واکنش خوانندگان را داریم . خیلی از خوانندگان تماس می گیرند نظرات خود را به ما اعلام می کنند که نسبت این تماس ها خیلی زیاد است و همین امر نشانگر توجه آنها به محتوای نشریه می باشد.

س: مثل چه چیز هایی که توقع واکنش خوانندگان را دارید؟

ج: مثلاً برای جدول جایزه در نظر می گیریم یا اینکه فرم های استخدام و یا بن های آموزشگاه ها که در این نشریه منتشر می شود . برگشت اینها نشانگر تعداد خوانندگان است.

س : تیراژ شما چقدر است؟

ج: (با خنده). البته می دانید که این جزو اسرار کار است . اما خوب چون سوال کردید جواب رد به شما نمی دهم . تیراژ ما متغیر است مثلاً در نمایشگاه آموزش های فنی و حرفهای به 100 هزار رسید چرا که تیراژ توزیع رایگان آن زیاد بود و در حالت های معمولی حدود 70 هزار می باشد.

 

 

                                                                        

 

 

س: پس در آمد نشریه شما باید خود باشد . چرا که همین الآن گفتید اکثراً روی کیوسک ها نایاب می شود؟

ج: خیر اینگونه نیست. اولاً همانطور که استحضار داریم قیمت نشریه ما فقط 200 تومان است بدلیل اینکه مجبور به رقابت با نشریات دولتی و یا نشریاتی که با بودجه های عمومی اداره می شوند را داریم . از سوی دیگر با احتساب هزینه های توزیع و کیوسک و ... حدود 100 تا 120 تومان برای ما می ماند که هزینه چاپ آن را نیز تامین نمی کند چون نشریه نو پا است هنوز اسپانسر و آگهی دهنده نیز نداریم که هزینه ها را جبران کند به همین دلیل کلاً فقط هزینه است و سودی ندارد و از سوی دیگر بیش از دو سوم این تیراژ جهت معرفی نشریه به مردم بصورت هدیه به این طرف و آن طرف ارسال می شود که خوب عملاً ضرر در ضرر است ولی باز هم امیدواریم با جذب آگهی و اسپانسر برای صفحات نشریه بتوانیم از ضرر جلوگیری کنیم و آن را به سود دهی برسانیم.

س: خوب پس چرا تیراژ خود را پایین نمی آورید؟

ج: پس از مدتی تیراژ به یک تعادل نسبی خواهد رسید. چون ما در حال حاضر عمده تیراژ نشریه را هدیه می کنیم تا افراد با نشریه ما آشنا شوند قطعاً در طولانی مدت چنین چیزی امکان پذیر نخواهد بود و تیراژ کیوسک بیشتر خواهد شد و شمارگان هدیه دیگر از بین خواهند رفت. مگر اینکه بابت تامین هزینه ها بتوانیم اسپانسر و تبلیغات جذب کنیم که در آن صورت کل سیستم فرق خواهد کرد.

س: منظورتان چگونه فرق خواهد کرد؟

ج: یعنی اگر من بتوانم به هر خانه در ایران یک شماره نشریه را هدیه کنم دریغ نخواهم کرد اما خوب هزینه چنین عملی فوق العاده سر سام آور است.

س: به چه دلیل چنین کاری را انجام دهید؟

ج: چون مردم ما از خواندن مطبوعات سر باز زده اند و خیلی به مطبوعات نوشتاری اهمیت نمی دهند. در کشور های دیگر تیراژ روزنامه ها به بیش از یک ملیون می رسد . در کشور ما روزنامه ای که بالاترین تیراژ را دارد فروش آن فقط به خاطر راهنمای پیوست است نه محتوا. ما باید سعی کنیم مطالبی را که خواست مردم است پیدا کنیم و در مطبوعات منعکس کنیم . مطالبی که علاقه مردم به مطبوعات را بیشتر کند نشریات تخصصی هم که برای قشر خاصی از جامعه می باشند و قابل رقابت با نشریات عمومی نیستند.

س: وزارت ارشاد چی کمک نمی کند؟

ج: فعلاً که هیچ کمکی به ما نکرده اند قول داده اند کاغذ نشریه را جبران کنند.

س: با جبران هزینه کاغذ هزینه های شما جبران می شود؟

ج: قطعاً خیر نشریه صدها هزینه دارد که هزینه کاغذ در آن گم است و اگر من بخواهم نشریه را آن گونه که خودم علاقه دارم بچرخانم چندین برابر بودجه فعلی بودجه نیاز خواهم داشت. ولی امیدوارم بتوانم روزی صفر و یک را به آنجا برسانم.

س: فکر می کنید تاثیر دو هفته نامه شما در مخاطبین چقدر است؟

ج: خیلی زیاد. بیش از حد تصور بنده. چند هفته پیش در مراسم تودیع رئیس قدیمی اتحادیه ماشین های اداری بودیم . مثل چند نشریه   دیگر نشریه صفر و یک ما نیز روی میز حاضرین قرار داشت. جالب این بود که بلا استثنا همه حاضرین صفر و یک را برداشتند و مطالب آن را مطالعه کردند و بقیه نشریات را گهگداری فقط نگاهی به آن کردند. من با چند تن از دوستان سر یک میز نشسته بودم یکی از آقایانی که در هیئت مدیره اتحادیه جدید انتخاب شده بود آمد سر میز ما (ایشان نمی دانست من مدیر مسئول صفر و یک هستم) گفت من نمی دانم این صفر و یک سر میز ها از کجا پیدایش شد ما همیشه در شکار آن هستیم هفته قبل یک جوک در آن نوشته بود (شعار جدید جراحان پلاستیک: لولو بده هلو بگیر) این جوک را بزرگ تایپ کردم به شوخی برای باجناق خودم که جراح پلاستیک است بردم او هم نامردی نکرد آن را قاب کرد و در مطب خود گذاشت. که یکی از دوستان حاضر به من اشاره کرد و گفت مدیر مسئول این دو هفته نامه ایشان است و ایشان خیلی از حضور من تشکر کرد و بقیه را برای آشنایی با من سر میز آورد. مشابه همین ماجرا در چندین مکان دیگر برای من پیش آمده . شما باورتان نمی شود شماره ای نیست که چاپ شود و حد اقل پانصد ششصد پیغام الکترونیکی   به ما نرسد. مخاطبین به کانال های مختلف با ما ارتباط بر قرار می کنند و خود همین نشان دهنده تاثیر مطالب نشریه است.

س: فکر می کنید چرا اینگونه است؟

ج: بدلیل اینکه ما نیاز مخاطبین را پیدا کردیم. طبق بر آورد هایی که تا بحال انجام شده خریداران نشریات در ایران بیشتر به سوی نشریات برای چند جاذبه می روند اول حوادث و شایعات دوم جدول و سرگرمی و مطالب ورزشی سوم مطالب اجتماعی چهارم مطالب اقتصادی پنجم مطالب تخصصی و هفتم مطالب سیاسی هشتم مطالب فرهنگی هنری و علمی . در دوره هایی که انتخاباتی در پیش است کم کم خواسته های مردم برای مطالب سیاسی بیشتر می شود و مطالب سیاسی به رتبه دوم و در برخی شرایط اول صعود می کنند و وقتی که مسابقات مهم ورزشی در پیش است مطالب ورزشی صعود می کنند. توجه داشته باشید که مردم ما خیلی به مطالب دیگر کمتر اهمیت می دهند که خود این مساله یک فاجعه فرهنگی است چون حوادث و شایعات چیپ ترین انواع مطالب مطبوعاتی سرگرم کننده مردم هستند و در کشورهای روزنامه خوان بر عکس است و مطالب اجتماعی سرگرمی و جدول - اقتصادی فرهنگی هنری علمی تخصصی ورزشی   و سیاسی به ترتیب رتبه ها را به خود اختصاص می دهند. معمولاً حوادث و شایعات بستگی به نوع حادثه و شایعه در رتبه بندی ها جای خود را تغییر می دهند نه اینکه جایگاه اصلی را داشته باشند. دلیل اصلی این امر یعنی منظور وضعیت نشریات و مطبوعات در ایران آن است که خیلی از کنندگان کار به این امر بصورت یک حرفه نگاه نمی کنند و سلیقه های شخصی یا سلیقه های بازار را در امر دخیل می کنند. ما در نشریه خود سعی کردیم یک خط واحد را جا بیاندازیم و در آن پیش برویم. فکر هم می کنم کم کم نتیجه اش روشن شود.

س: چه خطی؟

ج: خوب یکی از بزرگترین معضلات مطبوعات در ایران حضور مطبوعات دولتی یا مستفیدین از بودجه های عمومی می باشد که همین امر کل کار و حرفه مطبوعات در ایران را تحت الشعاع قرار داده . به عنوان مثال وقتی که یک نشریه با بودجه دولتی چاپ می شود برایش فرقی نمی کند با قیمت 50 تومان یا صد تومان فروش برود یا اینکه اصلا فروش نرود . اما برای بخش خصوصی خیلی این مساله مهم است ما اگر بخواهیم واقعاً هزینه های نشریه خود را تامین کنیم حد اقل این دوهفته نامه را باید با قیمت 800 تومان بفروشیم ولی چون مجبور هستیم با نشریات دیگر رقابت کنیم مجبور هستیم حد اکثر آن را به 200 تومان بفروشیم . با این قیمت عملاً هزینه ها تامین نمی شود و ما مجبور هستیم بدنبال اسپانسر و آگهی دهنده باشیم. خوب برخی نشریات این کار را انجام می دهند و پس از مدتی به نشریات تبلیغاتی بی محتوا تبدیل می شوند که معمولاً به نشریات زرد نیز معروف هستند . شما بیشتر تبلیغات در آنها مشاهده می کنید تا محتوا. حتی مقالات آنها وابسته به اسپانسر های آنها است نه تحریریه. مردم هم متوجه این مطالب می شوند و لذا کم کم ازخواندن چنین نشریاتی خسته می شوند. من برخی نشریات علی الخصوص در زمینه رایانه یا درمان و پزشکی   را که باز می کنم با نشریات کانون های تبلیغاتی هیچ فرقی ندارند فقط مقداری مطلب در آن گنجانده اند که به نام نشریه بتوانند آنها را عرضه کنند. ما از ابتدا سعی کردیم به هیچ وجه محتوای نشریه خود را وابسته نکنیم. همیشه در صفحه اول ما نشانه ای از موفقیت های ایرانی ها در دنیا پیدا می کنید چون می خواهیم مردم بدانند که ایرانی ها همه جا موفق هستند. یکی دو مطلب و مقاله مسایل اجتماعی روز حتماً وجود دارد. در صفحات بعد گزارش ها و مطالب متنوع در مورد امور مختلف  بیشتر آموزشی می باشد. اما آموزش هایی که ما در نشریه خود مطرح می کنیم مسایلی است که قشر زیادی از مردم علی الخصوص جوانان با آن درگیر هستند و نیاز به اطلاعات در آن زمینه دارند از رایانه و موبایل گرفته تا آموزش های آرایش و خیاطی و پوست و مو و آشپزی تا مطالب تغذیه و پزشکی و روانشناسی و فرهنگی ورزشی واجتماعی سعی می کنیم تنوع مطالب آنقدر زیاد و پر محتوا باشد که هر سلیقه ای را ارضا کند. منظور اینکه سعی بر آن است که نشریه ما دست هر کس برسد با هر سلیقه که باشد مطلبی مورد علاقه خود در آن پیدا کند. در پایان هم صفحه آخر را به سرگرمی و جوک اختصاص داده ایم که یکی از پر طرفدار ترین صفحات ما نیز می باشد.

س: فکر نمی کنید تعداد صفحات نشریه نسبت به مطالب ذکر شده کم است؟

ج: البته که اینگونه است . تعداد صفحات نشریه خیلی باید بیشتر باشد. اما من حاضر هستم محتوای نشریه ما را با نشریات دیگر هر کدام که بخواهید مقایسه کنید. با حذف آگهی های درج شده در آنها متوجه می شوید که هشت صفحه ما بیش از چهل صفحه نشریات دیگر محتوا و مطلب دارد و مخاطب وقت خود را صرف نگاه کردن به آگهی های تبلیغاتی ویا عکس های بزرگ نمی کند. ما خیلی انتقاد در مورد عکس های کم مندرج در نشریه داشتیم که البته وجود عکس هم جلوه خاصی به نشریه می دهد و هم اینکه برخی عکس ها بیش از خبر صحبت می کنند اما ما می خواهیم خوانندگان نشریه ما به مطالعه بیشتر ترغیب شوند.

س: خوب شما هم اگر اسپانسر و آگهی داشته باشید مثل بقیه خواهید شد.

ج: خیر شما مطمئن باشید اینطور نخواهد بود . بر اساس سیاستی که ما داریم به نسبت اسپانسر و آگهی تعداد صفحات را افزایش خواهیم داد و محتوا را بیشتر خواهیم کرد. برخی اسپانسر ها نیز به ما مراجعه کردند و پیشنهادات متنوعی را مطرح کردند اما وقتی دیدیم که روی محتوا و سیاست نشریه تاثیر می گذارد با آنها به توافق نرسیدیم.

س: معمولاً برای آگهی دهندگان جواب گرفتن از آگهی خیلی مهم است . آیا شما تا بحال بررسی کرده اید که چقدر آگهی در نشریه شما تاثیر دارد؟

ج: بله . خوب یکی از رشته های تحصیلی من همین است و من سالها در این زمینه کار کردم و به همین دلیل است که به شکر خدا ظرف چند شماره اول   نشریه ما  بگونه ای متقاضی پیدا کرده که روی کیوسک های مطبوعات ظرف همان یکی دو روز اول تمام می شود در صورتی که ما خیلی نشریات قدیمی تر داریم که بیش از دو هفته روی کیوسک می مانند و کسی به آنها نگاه نمی کند. ما از همان ابتدا با طرفند های مختلف بازخور تبلیغات در نشریه خود را مورد سنجش قرار دادیم و متوجه شدیم که بازخور فوق العاده خوبی دارد.

 

این مصاحبه ادامه دارد

تفاوت عاشق بودن و کسی را دوست داشتن

هنگام دیدن کسی که عاشق او هستید تبش قلب شما زیاد شده و هیجان زده خواهید شد اما هنگامی که کسی را می بینید که آنرا دوست دارید احساس سرور و خوشحالی می کنید.

2- هنگامی که عاشق هستید زمستان در نظر شما بهار است ولیکن هنگامی که کسی را دوست دارید زمستان فقط فصلی زیبا (زمستانی زیبا) است
.

3- وقتی به کسی که عاشقش هستید نگاه می کنید خجالت می کشید ولیکن هنگامی که به کسی که دوستش دارید می نگرید لبخند خواهید زد.

4- وقتی در کنار معشوقه خود هستید نمی توانید هر آنچه که در ذهن دارید بیان کنید اما در مورد کسی که دوستش دارید شما توانایی آن را دارید.

5- در مواجه شدن با کسی که عاشقش هستید خجالت می کشید و یا حتی دست و بای خود را گم می کنید اما در مورد فردی که دوستش دارید راحتتر بوده و توانایی ابراز وجود خواهید داشت.

6- شما نمی توانید به چشمان کسی که عاشقش هستید مستقیم و طولانی نگاه کنید (زل بزنید)اما می توانید در حالی که لبخند ی بر لب دارید مدتها به چشمان فردی که دوستش دارید نگاه کنید.

7- وقتی معشوقه شما گریه میکند شما نیز گریه خواهید کرد و اما در مورد کسی که دوستش دارید سعی بر آرام کردن او میکنید.

8- احساس عاشق بودن و درک آن از طریق نگاه ( دیدن ) است اما در درک دوست داشتن بیشتر از طریق شنوایی است ( از طریق ابراز علاقه بصورت کلامی ).

9- شما می توانید یک رابطه دوستی را بایان دهید اما هرگز نمی توانید چشمان خود را بر احساس عاشق بودن ببندید چرا که حتی اگراینکار را بکنید - عشق همانند قطره ای در قلب شما و برای همیشه باقی خواهد ماند.

ارشیا ....................................................................................شیوا........0711