مریخ!
سیاره ی رویاهایم!
از آن روز که ترکت کردم …
و پایم را روِی سرزمین زنده های همیشه مرده
_ زمین نفرین شده_ گذاشتم …
ترس , همراهم بود!
همدمم
همه کسم
و چقدر از این یاور همیشگی بی زار بودم
.
..
…
چقدر سخت به هوای دم کرده ی متعفنشان عادت کردم!
و چقدر بد بخت بودم …
حالا بعد از سفری چنین دراز و چنان رنج آور
به آغوشت
_ آغوش گرمت، گهواره ی همه ی خاطرات کودکیم_
باز گشته ام
…
گرمای در تو بودن
سکوت اعجاب انگیز دشت های بیکرانت
کاش دیگر هرگز از خود دورم نکنی