دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

در جستجوی عشق

 

و من همچنان سوار بر کشتی روزگار در اقیانوس عشق می رانم آن قدر غرق ابهام عشقم که هر چه از اقیانوس می نوشم معنی عشق را نمی یابم.شب مرا به دست روز می سپارد و من هیچ از عشق نیافته ام.من حتی قطره ای از عشق را درک نکرده ام.شاید اگر همسفر ماهیان اقیانوس عشق شوم بتوانم آن را بفهمم.هر برق پولک ماهی می تواند جرعه ای از عشق را نشانم دهد.حالا من غرق در اقیانوسم.نبض من با نبض خیس اقیانوس هم صدا شده و حالا عشق را به راحتی جان سپردن به برق یک پولک ماهی حس می کنم.آری بهای عشق تنها غرق شدن است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد