دیدم تو خواب وقت سحر
شهزاده ای زرین کمر
نشسته رو اسب سپید
میومد از کوه و کمر
می رفت و آتش به دلم می زد نگاهش
می رفت و آتش به دلم می زد زد نگاهش
کاشکی دلم رسوا بشه دریا بشه این دو چشم پر آبم
روزی که بختم وا بشه پیدا بشه اون که اومد تو خوابم
شهزاده رویای من شاید تویی
اون کس که شب در خواب من آید تویی تو
از خواب شیرین ناگه پریدم او را ندیدم دیگر کنارم بخدا
جانم رسیده ازغصه برلب هر روزو هرشب در انتظارم بخدا
دیدم تو خواب وقت سحر
شهزاده ای زرین کمر
نشسته رو اسب سپید
میومد از کوه و کمر
می رفت و آتش به دلم می زد زد نگاهش
می رفت و آتش به دلم می زد زد نگاهش
دوست عزیز سلام
وبلاگ خوبی داری ، امیدوارم همیشه موفق باشی
من یک لینک باکس دارم شما هم میتونید با لینک باکس من تبادل لینک داشته باشی
موفق باشی