به عکست زل می زنم دلم می خواد فریاد بزنم :
« دیگه بسه بیا بیا پیشم دارم دیوونه می شم »
دلم می خواد بیام تو بغلت و به اندازه ی تموم دلتنگی هام اشک بریزم و تو نازم کنی...
عطر تنت همه جا رو پر کرده ،صدای قشنگت مدام توی گوشم می پیچه
صدای خنده هات سرحالم کنه ، همه اش خیاله؟؟؟؟!!!
چشامو می بندم و صورتتو مجسم می کنم اون چشاتو ؛اون نگاه مهربون
حتی اون اخمای قشنگت
آخ خ خ خ خ خ خ خ که چقدر دلم برای داشتنت تنگ شده
هر لحظه برام عذابه ،انگار یکی منو توی این لحظه های تلخ زندونی کرده!
.
انگار عقربه های ساعت هم رمقی برای حرکت ندارن
حتی خورشید هم امروز به سردی طلوع کرد
و چه کمرنگ!!!
ابرها تموم آسمونو پوشوندن و چه دلگرفته و غمگین پا به پای من می بارن!
انگار ستاره ها یخ زدن، دیگه چشمک نمی زنن
شب تاریک تر از همیشه ست آخه ماه مهربون من اینجا نیست
ببین چه دلتنگ اون خنده های مهربونتم
و دل صبور من بی طاقت تر از همیشه...
بهار من بیا !
حالا دلتنگ می شم و عکس تورو می بوسم
نکنه یه وقت نیای تو زندونت می پوسم
.