دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

دوزخیان

آن دم که مرا می زده بر خاک سپارید
زیر کفنم خمره ای از باده گذارید
آندم که مرا می زده بر خاک سپارید
زیر کفنم خمره ای از باده گذارید
تا در سفر دوزخ از این باده بنوشم
تا در سفر دوزخ از این باده بنوشم
بر خاک من از ساقه ی انگور بکارید
بر خاک من از ساقه ی انگور بکارید(همخوانی)
آن لحظه که با دوزخیان کنم ملاقات
یک خمره شراب ارغوان برم به سوغات
هر قدر که در خاک ننوشیدم از این باده ی صافی
بنشینم و با دوزخیان کنم تلافی
جز ساغر و پیمانه و ساقی نشناسم
بر پایه ی پیمانه و شادیست اساسم
جز ساغر و پیمانه و ساقی نشناسم
بر پایه ی پیمانه و شادیست اساسم
گر همچو همای از عطش عشق بسوزم...از عطش عشق بسوزم
از آتش دوزخ نهراسم ..نهراسم
از آتش دوزخ نهراسم ..نهراسم
آندم که مرا می زده بر خاک سپارید
زیر کفنم خمره ای از باده گذارید
آندم که مرا می زده بر خاک سپارید
زیر کفنم خمره ای از باده گذارید
تا در سفر دوزخ از این باده بنوشم
تا در سفر دوزخ از این باده بنوشم
بر خاک من از ساقه ی انگور بکارید
بر خاک من از ساقه ی انگور بکارید....
__________________

نظرات 8 + ارسال نظر
سمیرا چهارشنبه 20 آبان 1388 ساعت 17:52

سلام ارش چطوری؟
خوفیییییییییییییییییییییییی؟
میدونم که باهام قهری ولی خب اومدم وبلاگت گفتم یه نظری داده باشم
بای

سلام سمیرا جان چرا قهر باشم من یه مدت نبودم ادرس وبلاگت بذار بیام ببینمت

[ بدون نام ] چهارشنبه 20 آبان 1388 ساعت 18:45 http://neqzan.blogsky.com

سلام
ممنون که تعریف کردین
چرا سیاه؟

خزان شنبه 23 آبان 1388 ساعت 08:38

سلام مسیحاخوفی گلم؟میگم باز بلاگت نصفه باز شد اخه من چیکار کنم از ذست تو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

غریب یکشنبه 8 آذر 1388 ساعت 09:24

مینویسم و میپرسم تا جواب بدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟تو عشقی داشتی که از دستش دادی؟؟؟؟خیلی کنجکاوم که بدوم چرا تو وبلاگت همش از کسی حرف میزنی که رفته و تنهات گذاشته؟؟؟؟؟؟؟؟؟واقعا اینطور هست؟لطفا جواب بده

سلام نمیدونم چی بگم اما بذار در موردش صحبت نکنیم حتما در موردش بعد صحبت میکنیم

غریب شنبه 12 دی 1388 ساعت 09:10

سلام چرا نمیخوا در موردش حرفی بزنی؟یادت باشه همیشه واسه رها شدن از غم باید حرف زد دوست دارم بهم اعتماد کنی نپرس چرا میخوام اعتماد کنی.دوست دارم بشناسمت که صاحب این بلاگ چه جور ادمی است چرا حرفاش اینقد تلخه؟چند سالته؟؟؟؟؟من نمیتونم چت کنم و فعلا ایمیل هم ندارم که با هم بحرفیم.میشه همینجا یکم واسم توضیح بدی؟خوشحالمیشم حرفای دلتو بشنوم جدی میگم.خواهش میکنم حرف بزن خیلی دوست دارم بدونم تو کی هستی و تو دلت چی میگذره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سلام غریب
در جواب میتونم یه حرف بهت بزنم یه دوست خوب میگفت: آدما مثل کتابن تا وقتی تموم نشدن جذابن.پس سعی کن خودتو جلوی دیگران ورق نزنی تا زود تموم نشی.چون وقتی تموم بشی میرن سراغ یکی دیگه…!!
من ۲۳ سالمه یه دلشکسته روزگار یه کتاب به پایان رسیده یه ادمی که چهره شادش همه رو شاد میکنه . اما حرفای دلش اسمون رو به گریه میندازه من دوست دارم از خوشیها بگم تا غم های روزگار من عشقی رو به روزگار باخت ندادم خودم رو باختم
و تو دنیا وقتی خودتو باختی یعنی همه چی رو از دست دادی
نمدونم چی بایدبگم؟چی دیگه دوست داری بشنوی

بیتا چهارشنبه 16 دی 1388 ساعت 16:18 http://biiita1377.blogfa.com

سلام وب خوبی داری اگه دوباره اومدی یه نظری بهت میدم تا طرف دارات بیشتر شه بای

غریب سه‌شنبه 22 دی 1388 ساعت 15:44

بازم سلام اخه یعنی چی از حرفات چیزی نمیفهمم میشه بیشتر توضیح بدی اخه چرا تو با این سن کمت زندگی رو باختی اخه چی باعث شده که تو اینطور بشی؟؟؟؟؟؟؟؟؟یعنی تا حالا عاشق نشدی؟؟؟؟کسی تو زندگیت نیست یا نبوده؟؟؟اخه اصولا ادما اگه تو عشق ببازن اینطور داغون میشن؟تو هیچ عشقی نداشتی؟؟؟منظورم دختر هست نه عشقای دیگه؟

سلام به غریبه
غریبه غم نخور ما هم غریبیم
سن و سال نشون دهنده چیزی تو دنیا نیست جز برای ادم های ظاهر بین چشم دل بگشا تا جهان بینی غریبه خیلی عجیب شدی تا به حال کسی انقد مهم نبوده براش چی سر من امده تو دنبال جی هستی/؟
حالا بفهمی چی سر من امده چی میشه؟
لالا نخواب دنیا خسیسه واسه کم ادمی خوب مینویسه
لالا نخواب عاشق یه سیبه همیشه سرخ و تب دارو غریبه
تا اون بالاست رسیدست اما تنهاست پایین هم که بیفته بی نصیبه
غریبه سخت نگیر نمیدونم دختر خانمی با اقا پسر اما چی زندگی من برات مهم شده؟
در ضمن به من گفتی اصولا ادم ها درسته؟جهت اطلاع همه میگن من ادم نیستم شاید اینجای قضیه مبهم باشه یه نشونی از خودت بده تا بدونم چی میخوای بدونی
خاطره میدونی چیه؟ چه ادم های میرن به خاطره ها؟
نمیدونی؟اهههههههههههه تو چرا با عینک افتابی به دنیا نگاه میکنی؟
میدونی چقدر سخته از ترس خداحافظی سلام نکنی؟
عشق مجازی منم داشتم اما اصلا به کسی که میره فکر نمیکنم شاید عشق نبودن شاید عاشق هم نبودم اخه از عشق زمینی بدم میاد
کلی برات نوشتم اما بازم چیزی نفهمیدی اره؟دیوانت کردم اره؟
زندگی رو باختی دل من مردم و شناختی دل من
خسته شدی اره؟ببخش لابد باز جواب سربالا دادم اره؟ سوال کن جواب میدم بای غریب

غریب شنبه 10 بهمن 1388 ساعت 15:16

خب نمیدونم چی بگم حرفاتو اصلا نمیفهمم.یعنی چی یه نشونی بهت بدم/اگر دوست پسر نداشتم شاید راحتتر بود اما من نمیدونم چی بگم.در مورده نازنین هنوزم زنگ میزنه؟میتونی باهاش راحت حرف بزنی ببخش من باید برم فعلا بای

سلام غریب
هیچ وقت نباید یه رابطه خوب و مطمئن رو فروخت به رابطه های مجازی
اما ادم میتونه به عنوان دوست راحت باشه ما باهم هستیم نه دربند هم
نازنین کی هست؟من با نازنین در ارتباط نبودم که راحت باشم یا نه اون داستان فقط خواست ببینه من به گجا میرسم که ادرس وبلاگ داره و از اینجا دنبال میکنه اگر دوست داشت چون تل در ارتباط نیستیم ممنون از اینکه به وبلاگ سر زدی منتظر نظراتت هستم ارزوی بهترین ها برای شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد