همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن
تنهایی گناه است با وجود این من تنها میمرم
عجیب مثل رفتار مردم
عمیق مثل دریا
ابی مثل اسمان
تنها مثل خدا
من کسی نیستم ،توکیستی؟؟؟اگر توهم مانندمن کسی نیستی ،مایک زوج میشویم .مبادا این راز را باکسی درمیان نهی ،ماراتبعید خواهند کرد ...
ادامه...
کاش میشد هیچ کس تنها نبود کاش میشد دیدنت رویا نبود گفته بودی با تو می مانم ولی... رفتی و گفتی و اینجا جا نبود سالیان سال تنها مانده ام شاید این رفتن سزای من نبود من دعا کردم برای بازگشت دست های تو ولی بالا نبود باز هم گفتی که فردا میرسی کاش روز دیدنت فردا نبود -----------------------------
می نویسم می خوانم و فریاد می زنم همیشه دوستت دارم اما حیف که دوست داشتن همیشه کافی نیست...... بی تو دیگه نمی تونم ذره ذره تموم شدم ای بی وفا ای مهربون تو رفتی و تنها شدم حالا می گم بیا ولی انگار دیگه نمی تونی یکی دیگست تو زندگیت اینو از قلبت شنیدم می دونی گریه می کنم شبا یرای عشق تو؟ نمی رسم یه تو ولی داد می زنم دیوونتم
..........در یک روز خزان پاییزی پرستویی را در حال مهاجرت دیدم به او گفتم: چون به دیاریارم میروی به او بگو دوستش دارم ومنتظرش می مانم. بهار سال بعد پرستو نفس نفس زنان آمد و گفت: دوستش بدار ولی منتظرش نمان ...............
اگر می دانی در این جهان کسی هست که با دیدنش رنگ رخسارت تغییر می کند وصدای قلبت آبرویت را به تاراج میبرد ، مهم نیست که او مال تو باشد ، مهم این است که فقط باشد : زندگی کند ، نفس بکشد و لذّت ببرد .
.............................................
خدایا! دلی که عمری به دنبال تو گشتهمگر جز در میان دستهای تو قرار می گیرد ؟ ای نهایت آرزوی آرزو مندان ! وای غایتپاسخ سائلان ! وای دورترین مقصود نیازمندان ! وای بلندترین اشتیاق مشتاقان ! وایغمخوار درستکاران ! وای کلبه ایمنی از بلای بتو پناه آورندگان ! وای پاسخ دهندهدعوت درماندگان ! وای داروی دردمندان ! وای اندوخته فقیران ! ای هر جوی مهر ازچشمه رأفت تو! وای هر چه ابر از دریای رحمت تو ! روی من تنها به تو باز استودستم تنها به سوی تودراز . ضجه های من تنها در پیش توست وسجود من تنها درپیشگاه توست . خدایا من در پیش چه کسی به غیر از تو بر خاک افتاده ام ؟ کدامسحوری را جز در خانه تو کوبیده ام ؟ در این گرمای سوزان کویر گناه ، نسیم جانبخش رضایتت را از من دریغ مدار واز ابر آبستن نعمت هایت بر من مستدام ببار ..................................... من تمام هستیم را در نبرد با سرنوشت در تهاجم با زمان اتش زدم کشتم من بهار عشق را دیدم ولی باور نکردم ... .............................
همه می پرسند « چرا شکسته دلت ؟ مثل آنکه تنهایی ؟ ...
چقدر هم تنها !پاسخ یک دریا را در قطره نمی توان پیدا کرد ... و سخن
هزاران سال را در لحظه نمی شود جستجو کرد .... حرفهای ساده من چقدر در
هزارتوی ذهن پیچیده می شود ؟ مگر ساده تر از این هم می توان صحبت کرد ؟!
من از قله نمی آیم ... دره هم جای من نیست ... من شهسوار عشقم و عشق همراه
باد همیشه فرار می کند... جاده ترک برداشته است از استواری من ... من کوله
بار خویش را بسته ام . ...................................... کاش میشد هیچ کس تنها نبود کاش میشد دیدنت رویا نبود گفته بودی با تو می مانم ولی... رفتی و گفتی و اینجا جا نبودسالیان سال تنها مانده ام شاید این رفتن سزای من نبود من دعا کردم برای بازگشت دست های تو ولی بالا نبود باز هم گفتی که فردا میرسی کاش روز دیدنت فردا نبود .........................................