دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

نگو به من دیگه بمون نه خواهشی نکن ..تورا قسم بذار برم

نگو به من دیگه بمون
من نه آنم که چشمان غمگینم میگوید نه آنم که لبان خندانم میگوید
من همانم که دلم آن را نمیگوید .باید بروم
کوله بار سفرم به دوشم هدفم جاده
 چشم به کوله و پشت من نینداز چیزی نیست درون آن
حز اندوه و حسرت از گذشته اندکی رویا و ارزو از آینده ونم نمکی ایمان از حال
تعجب نکن تو که خوب میدانی آینده من زودتر از زمان حالم است نیم گامی جلوتر
تو هم نگران نباش مثل همیشه راه را گم میکنم تا برسم به مقصد
گذشته ات را به من بده با خود میبرم و خدایم را به تو هدیه میدم تو در نبودم خیالم از تو راحت باشد
رویا هایم را به باد میدهم تا ارمفان دهد به مسافران فردا
نگو به من دیگه بمون
با زبانت نمیگویی اما چشمانت رفتنم را سخت میکند
به چشمانت بگو دستنام را رها کند باید بروم جاده چشم انتظارم است
و ماندنم انگار گلوی نوزادی را در رحم مادر میفشارد
تو بمان  من میروم
تا با هیچکس یار شوم وبه هیچ کجا برویم تا مبادا تو آزار بینی
تو نگران من و من نگران تو .این یعنی هر دو هنوز یکدیگر را دوست داریم

این برایم کافیست

نظرات 1 + ارسال نظر
راحیل سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 14:16

سلام عزیزم تولدت مبارک
ایشالا از این به بعد بهترین سالهای عمرت رو سژری کنی
ایشالا زندگیت رو به روشنایی حرکت کنه
خیلی دوستت دارم نازنینم
ارزوی بهترینهارو واست دارم
اینم یه ماچ ابدار واس روز تولدت
بووووووووووووووووووووووووووسسسسسسسسسسسس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد