دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

حکمِِ دل

 


بار آخر ، من ورق را با دلم بُر میزنم !
 بار دیگر حکم کن ،
 اما نه بی دل !
 با دلت ،
دل حکم کن !
حکمِ دل : هر که دل دارد بیندازد وسط ،
 تا ما دلهایمان را رو کنیم .
دل که رویِ دل بیفتد ،
عشق حاکم میشود .
پس به حکمِ عشق ، بازی میکنیم .
 این دلِ من !

 
رو بکن حالا دلت را !

دل نداری ؟!
بُر بزن اندیشه ات را .
حکم ِ لازم :
دل سپردن ، دل گرفتن ، هر دو لازم
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد