دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

دل بستن به موجوداتی که از عشق چیزی نمیفهمند

همه برایم دست تکان دادن اما کم بود دستانی که تکانم دادن

تقویم عمر

 

 

s3drvvhwngfj4x46ci4s.jpg 

یک برگ دیگر از تقویم عمرم را پاره می کنم

امروز هم گذشت

با مرور خاطرات دیروز

با غم نبودنت

و سکوتی سنگین

و من شتابان در پی زمان بی هدف

فقط میروم

فقط میدوم

یاسها هم مثل من خسته اند از خزان و سرما

گرمی مهر تو را میخواهند

غنچه های باغ هم دیگر بهانه میگیرند

میان کوچه های تاریک غربت و تنهایی

صدای قدمهایت را می شنوم اما تو نیستی

فقط صدایی مبهم

قول داده بودی برایم سیب بیاوری

سیب سرخ خورشید

سیب سرخ امید

یادت هست

و رفتی و خورشید را هم بردی

و من در این کوچه های تنگ و تاریک

سرگردانم و منتظر

برگی از زندگی ام را ورق میزنم

امروز به پایان دفترم نزدیکم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد